نام شما:
ایمیل مقصد:

پژوهشی در موانع عملی وحدت| سیدمحمدعلی ایازی

پژوهشی در موانع عملی وحدت| سیدمحمدعلی ایازی


گروه: گفتگو و تعامل تمدن ها و ادیان
تاریخ درج: 1394/7/20
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 1

وحدت اسلامی آرمانی دینی و عقلانی است که قرآن و معارف اهل بیت(ع) بر آن تاکید دارد و هر مسلمانی باید در پی تحقق آن باشد. در قرآن کریم با سفارش بر وحدت ایمانی و اجتماعی، مسلمانان را از  اختلاف های گوناگون باز می دارد. عبارت هایی همچون:واعتصموا،اصلحوا،رابطوا،تعاونوا، لاتفرقوا، در جهت تشویق به وحدت و پیوند میان مسلمانان آمده است، یا حتی دستورهای اخلاقی اجتماعی، مانندحرمت غیبت، سوء ظن، سب و افشاگری در جهت پیشگیری از اختلاف و حفظ کرامت انسان بیان شده است.

این هدف دارای مقاصدی دینی و انسانی و اخلاقی بر اساس آموزه های منطقی است و بایسته هایی که به خوبی از قرآن کریم و روایات پیامبر گرامی و اهل بیت آن حضرت استفاده شده است. این آرمان بیش از هر زمانی مورد توجه اندیشمندان مسلمان بوده و در این سده بر اساس تجربه های متراکم جوامع دینی، از سوی مصلحان بزرگ طرح و گفتگو شده و اگر نزاع های طولانی فرقه ای و جنگ و کینه و نا امنی و ایجاد عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان نبود، شاید این چنین مسئله وحدت توجه آنان را جلب نمی کرد و راه های عملی پیشنهاد نمی شد. اگر در گذشته فرقه های مسلمان هویت بخشی و پر رنگ کردن جایگاه خود را به این می دیدند که صف خود را از دیگران جدا کنند و موارد نزاع های مذهبی را به رخ دیگران بکشند، و در مقام هجمه بر می آمدند، اما امروز متفکران مسلمان، این هویت بخشی را با تقویت بنیه فرهنگی و حضور در مجامع علمی و همدلی با دیگران و حرکت به سوی تقویت مشترکات و تقریب می دانند و می گویند این جدایی ها و صف کشیدنها به ما چه داده که بر هیزم آتش آن بیافزاییم، آیا به دینداری بیشتر ما کمک کرده است، آیا ما را به سوی توسعه ایمان و معنویت بهتر راهبری داده است، آیا ما را پیش ملل دیگر عزیز تر و پرفروغ تر کرده است؟

حقیقت آن است که این کارها نه تنها چنین فوایدی به بار نیاورده که نا امنی و برادر کشی را گسترش داده و در میان امت اسلامی جز اشاعه کینه و آلوده کردن فضای مذهبی و رواج بدبینی و نسبت دادنهای خلاف واقع ارمغانی نداشته است. از این رو، در باره علل عقب ماندگی مسلمانان گفته شده، با وجود اختلافات، جنگ های مذهبی و فرقه ای، نمی توان به تمدن و شکوه گذشته رسید و نه تنها آن شیوه از تقابل، ثمره فرهنگی و علمی و توسعه ایمانی نداده و به آحاد گرایش های مذهبی توانایی های علم مذهبی نبخشیده که به مشکلات آنان افزوده است و اتفاقاً هر گاه که فرصت گفتگو بوده و فضای سالم ارتباط ایجاد شده، هر مذهبی بهتر توانسته خود را به دیگران شناسایی کرده و از عقاید خود دفاع کند و به هویت جمعی خود بپردازند.

نکته ای که ضرورت این بحث را آشکار تر می سازد، این که: سخن در باره تقریب، گفتمانی اعتقادی است؛ به این معنا که باید پایه های فکری و نظری آن مستدل و مستند و مورد پذیرش جامعه مخاطب آن قرار بگیرد، و در باره اهداف و ابعاد آن سخن گفته شود و بدفهمی هایی که ایجاد شده را پیشگیری کنند. این حرکت نیازمند بحث و بررسی و تلاش فرهنگی و مفاهمه و حرکتی آرام و عالمانه است تا پذیرش یابد. البته ایجاد وحدت تنها فرایندی اعتقادی نیست، و این آرمان در بستر مجموعه ای از تحولات اجتماعی و فرهنگی و عقلانیت و توسعه فرهنگی و سیاسی شکل می گیرد که در آن جوامع رشد علمی و اطلاع رسانی به خوبی انجام گیرد و آگاهی از شرایط مسلمانان در مقایسه با جوامع دیگر و درک عینیت های جامعه و توجه به تجربه های گذشته در معرض افکار عمومی قرار گیرد و از این رو این حرکت جبری نیست و تحقق عملی آن وابسته به شعور و تلاش فرهنگی فرهیختگان و دانشمندان و مصلحان اجتماعی است که از چه شیوه هایی استفاده کنند و موضوعات را چگونه طرح و پیگیری کنند.

 و از سوی دیگر از یاد نبریم که توصیه به وحدت هر چند از یک منظر در کانون مسائل فرهنگی و اعتقادی مطرح می شود، اما از جهتی دیگر باید نگرش حقوقی و توصیه های اخلاقی و تربیتی آن را افزایش داد. زیرا به نظر می رسد مهم ترین مشکل تحقق وحدت در جوامع اسلامی، جهل برخی از زعمای دینی و بی توجهی به اصول اخلاقی و غلبه شعائر گرایی مذهبی و صورت گرایی فقهی بر منزلت اخلاق و حقوق انسانی دیگران است، که باید این نگرش تغییر پیدا کند و در قالب بحثی انسانی در آید و معلوم شود که اگر هر مجتمع مذهبی می خواهد، مثلاً در تعامل مذهبی و آزادی دینی قرار گیرد و بتواند در میان اکثریتِ مذهبی دیگر امکان استفاده از مساجد و مراکز دینی آزادانه را داشته باشد و یا آزار و اذیت نشوند و یا دچار ایجاد محدودیت نگردند، یا حقوق مساوی داشته باشند، باید فکر کنند که مذهب مقابل هم در موقعیتی مشابه، چنین توقعاتی دارد و حکومت و مردم آن مذهب، آن چه را برای همکیشان خود می خواهد، برای پیروان مذاهب دیگر به عنوان اقلیت در این مناطق بخواهد و به این موانع فروکاهش دادن بدبینی توجه کند و به سوی راه های رفع موانع پیش رود و آن را در جامعه نهادینه کند و گرنه مشکل حقوق مذاهب حل نخواهد شد و آنان نمی توانند از رنجی که پیروان خود در میان اکثریت مذهب در مناطق دیگر می برند سخن بگویند، بدون این که به حق دیگران در مناطق خود توجه کنند. در این جاست که بحث وحدت حقیقت خود را از سر برآوردن مشکلاتِ بی توجهی به حقوق و اخلاق نشان می دهد و راه چاره را نه در بده و بستانها تعیین می کند، که نگاه به موضوع را از زاویه اخلاقی و حقوقی هم بررسی می کند.

جایگاه بررسی موضوع

راه های تحقق وحدت از دو طریق قابل شناسایی است، یکی بررسی اهداف وحدت که به شناخت شیوه های عملی رسیدن به وحدت کمک می کند و یکی شناخت موانع وحدت، موانعی که موجب دور افتادن از اهداف و تخریب تلاشها می گردد. در باره شناسایی اهداف و بایسته های وحدت مقالات و کتابهای بسیاری نگاشته شده، و گفتیم شاید مهم ترین عامل آن بدفهمی نسبت به موضوع وحدت و نگرانی برخی از متولیان مذاهب از دست رفتن هویت مذهبی و فروکاهش دادن جایگاه آن بوده، (با این که در باره هردو جهت، توضیح داده شده که وحدت در جهت نفی مذاهب نیست، تقریب و نزدیک کردن امت محمدی) است. اما در باره دیگر موانع وحدت کمتر سخن گفته شده، در صورتی که اهمیت موضوع موانع، کمتر از موضوع نخست نیست و آن دسته از مسائل به صورت ایجابی به تحقق وحدت کمک می کند، بحث موانع وحدت، به صورت سلبی، زمینه درک راه های کاهش اختلافات را فراهم می سازد. همان اندازه که بررسی راه های رسیدن به وحدت در شناخت موضوع مهم است، بررسی موانع در رسیدن به این آرمان، دارای اهمیت و حساسیت است، زیرا هرچه در جهت دعوت تلاش شود، اما به موانع وحدت توجه نشود، باز مشکل برجای خود باقی است. و در نتیجه جدایی و کینه و متهم کردن یکدیگر ادامه می یابد و همه تلاشها برای ایجاد وحدت را خنثی می کند، در بیشتر مواردی که در قرآن مجید از برادری و وحدت سخن گفته شده، از موانع آن غافل نبوده، و افزون بر دستور بر اخوت و برادری و دعوت به اتحاد و همدلی، که آن را از نعمت هایی می داند که به واسطه پذیرش اسلام به جامعه اسلامی هدیه شده، به مذمت اختلاف و عوامل ایجاد دشمنی پرداخته و گویی می خواهد که این نعمت مهم، به تحقق دینداری و ایمان کامل کمک کند و از دست آوردهای نبوت پاسداری شود. (به عنوان نمونه: شوری /۱۴، انفال/۴۶، آل عمران/۱۰۳، روم/۳۲ ).

اهداف وحدت بخشی

هدف وحدت تعیین کننده جهت و راه و شیوه دستیابی به آن است. زیرا طرح اهداف از سویی به قلمرو وحدت و از سویی به شناخت موانع و شیوه های تحقق آن کمک می کند.

۱-نخستین هدف برای تقریب، کاستن تنش ها، اختلافات و از بین بردن کینه ها و پیشگیری ازجنگ ها و کشتارهای مذهبی است. این هدف با مشخص کردن مبرم ترین مسائل دینی و تعیین اولویتها میسر می گردد.

۲- این هدف کمک می کند تا در سایه آرامش، فرصت نشر اندیشه ها و آرای یکدیگر فراهم شود و میان عقاید و مذاهب ارتباط معقول و سالمی برقرار شود و حتی زمینه برگزاری نشستها و رفت و آمدها ایجاد شود و سخن یکدیگر بهتر شنیده شود و هرگروه سخن مقابل خود را در فضای منطقی و آرام درست تر بشنود و بدون پیش ذهنیتهای خصم آلود داوری کنند.

۳- وحدت موجب جلوگیری از گسترش جریانهای افراطی مذهبی، و مانع از تشدید تعصب های کور و غیر منطقی می شود که معمولاً در سایه اختلافات مذهبی و رویارویی های افراطی دینی شکل می گیرد و هر چه این اختلاف ها افزوده شود، گروه ها برای خود هاله ای از تقدس فراهم می کنند و از همه راهها برای جلب توجه عوام و ترویج سطحی نگری و رفتارهای غیر دینی و غیر اخلاقی استفاده ببرد، در نتیجه زمینه رواج غلو،خرافات، خلاف عدالت فراهم گردد.

۴-حفظ هویت اسلامی در جهان با نزدیک کردن امت اسلامی شکل می گیرد،حتی هویت شیعی و هویت سنی با وحدت بیشتر شکل می گیرد، بویژه اگر این هویت همراه با عمران و آبادانی و توسعه اقتصادی و سیاسی و رعایت حقوق متقابل و رواداری مذهبی و از طرفی رقابت علمی و معنوی همراه باشد.

۵- تقویت بنیه جامعه اسلامی، عزت و شکوه صدر اسلام هنگامی باز می گردد که مسلمانان در یک صف قرار گیرند و امکانات و ثروت و قدرت و شکوه آنان رونقی برای اخلاق و معنویت و دینداری اخلاقی شود.

اکنون با این مقدمات هدف شناسانه، این پرسش مطرح است که چه عواملی باعث اختلاف شده، و مهم ترین اصول اخلاقی رسیدن به وحدت چیست و چه موانع اخلاقی این وحدت را تهدید می کند؟

اقسام موانع وحدت

موانع وحدت بر دوقسم می تواند باشد، موانع نظری و موانع عملی. منظور از موانع نظری آنهایی هستند که به لحاظ نظری مانع رسیدن به این هدف می شوند، و شخص و یا جامعه یا اعتقادی به وحدت ندارد، یا برداشتها و تصوراتی و ذهنیتهایی خاص، زمینه وحدت را خنثی می کند. در صورتی که موانع عملی رفتارهایی هستند که مانع تحقق همبستگی می شوند. در قسم دوم بسا کسانی اعتقاد به وحدت دارند، یا در این باره ذهنیتی خاص ندارند، ولی ناخواسته، کارهایی از سوی آنان صادر می شود، یا به حساب جامعه گذاشته می شود که در عمل موجب اختلاف و یا تشدید آن می گردد.

مبانی شناخت موانع وحدت

همواره این پرسش مطرح است که چه راه هایی ما را به کشف این موانع می رساند. گاهی ممکن است راه رسیدن به شناخت موانع از تحقیقی میدانی حاصل می گردد. در آن صورت باید به جامعه خود نگاه کرد، و یا حرکت های مذهبی این دهه ها بررسی شود و به مقایسه با جوامع دیگر بر آمد و دید  که این همه جنگ، ترور، عملیات انتحاری و انتشار نسبت های خلاف و کشته شدن افراد بی گناه، ناامنی مذهبی، ریشه در چه عواملی دارد و صرف نظر از عوامل سیاسی، به لحاظ اعتقادی و اخلاقی مسائل مهم این تحریک به جنگ و عملیاتِ تخریبی چه چیزهایی بوده است. روش دیگر توجه به آموزه های دینی است. زیرا این کار از سویی متن پژوهی و بررسی آیات و روایات است و از سویی نگاهی تاریخی به این روایات را نشان می دهد که اهل بیت در میان اکثریت غیر موافق قرار گرفته و نه تنها رفتاری که به افروخته شدن آتش اختلافات مذهبی روی نیاورده که موجب جذب آنان هم شده است، اما مشکل بررسی همه این روش ها، مبتنی بر دسته ای از پیش ذهنیتها و پیش فرضها است که بسا آن اندیشه یا رفتار منکر داشته باشد و پذیرش آن آسان نباشد، از این رو به روش علمی و استنادی روی می آوریم و مبانی کشف موانع را به بحث و بررسی می گذاریم.

۱- روش مقایسه و تطبیق در مقام تئوری

فهم اختلاف و شیوه برخورد به آن، و شناخت اطمینان آمیز برای مانع بودن واقعی وحدت، نیازمند مقایسه و تطبیق است. این که چه چیز باعث اختلاف گردیده، و این اختلاف هم آیا واقعاً بد است، و به ضرر جوامع مذهبی تمام می شود و یا رفتارهایی که در جوامع مذهبی انجام می گیرد، خیلی خوب و از شعائر مذهبی است؟ با روش مقایسه کمک می کند تا نشان داده شود، این دسته از امور آیا از تعالیم دینی است و آیا در ایمان مذهبی مفید و مؤثر درست است، یا به جز صورت سازی های شعاری و شادی های غلط و تحریک کننده، هیچ یک از مسائل اصلی دین و معنویت درست نمی کند، که از اخلاق هم دور می کند. کشف این حقیقت تنها در نگاهی بی طرفانه در میان نزاع های مذهبی با مقایسه در شیوه بیان و ادبیات کتاب های کلامی حاصل می گردد، چنانکه تشخیص خوب و بد و این که در جامعه دینی برای عقاید و رفتار های مختلف چه چیز را خوب و یا بد می داند، با شناخت وجه نظر مخالف آن بهتر حاصل می گردد. گاهی موضع مخالف و یا حتی دشمن، انسان را هوشیار می کند که بداند چه بکند و چه چیزی مطلوب و مفید است. مثلاً اگر چنین مجالسی در مذهب مخالف در قالب شادی و کسب ثواب، در جهت توهین به مقدسات ما برگزار شود، آیا به ما چه حالتی دست می دهد. این قاعده معرفت شناسانه که می گوید: یُعرف الاشیاء باضداها، نشان می دهد که ما خود را به جای آنها بگذاریم. برخی از مفسران فیلسوف در اهمیت مقایسه و تطبیق و سخن و رفتار مخالف می نویسد:«فَکَم مِن عَدوٍ، اِنتفعَ العبدُ مِن عداوتِه أکثرُ مِما یَنتفع مِن مَحبهِ الصدیق، فَِإنّ المَحبهَ مِماتُورثُ الغَفله عن عیوبِ المَحبوب وَ العَمی عن رُؤیه نَقائصِهِ وَ الصَََممُ عن سَماع مَثالِبه»[۱].چه بسیار انسانها که از دشمنان بیشتر از  دوستان وفادار خود بهره می برند؛ زیرا دوستی غفلت از عیوب و کوری از دیدن کاستی ها و کری از شنیدن نقص ها، برجای می گذارد. اکنون اگر به جای این روش روش دیگری برگزینیم، در توسعه ایمان مذهبی آیا بهتر نیست؟

 ۲- مرزبندی میان واقعیت و حرکت های آزار دهنده

دانستن حقیقت اختلاف و فهمیدن شیوه بر خورد با مخالف، در صورتی ممکن است که مرز میان واقعیت و حرکت های آزار دهنده و تحریک آمیز مذهبی تعیین شود. از این راه است که دانسته می شود چه چیزهایی از دین و گوهر تعالیم دینی است و چه چیزهایی برساخته تعصبات و خرافات بوده و در واکنش به نزاع ها ساخته شده و در قالب روایات به متون حدیثی و کلامی وارد شده است. اگر پذیرفته شود که تقریب اصل است، و منظور از وحدت، حذف مذهبی به نفع مذهبی دیگر نبوده است، این اصل در باره افراط و تفریط های زبانی طرفین روشن می شود و معیاری برای تشخیص و پالایش؛ از این رو، می توان به دنبال کشف عوارضی رفت که در طول تاریخ به اسم دین وارد جوامع مذهبی شده و زمینه های تقابل را فراهم کرده و جبهه بندی های مخرب را بوجود آورده است. در این صورت این پرسش مطرح است که آیا واقعاً ادبیات جدلی انبوه این روایات صحت دارد و از پیامبر و اهل بیت نقل شده و یا کسانی در بستر تعارضات مذهبی و حمایت های قدرت های اموی و عباسی ساخته شده و آب و تاب داده و به گسترش نزاع ها دامن زده اند. از روایت ابومحمود خراسانی از امام رضا استفاده می شود که بخشی از این روایات ساختگی و با هدف تشدید اختلاف و تقویت جریان معین در جامعه ترویج شده است.وی می گوید به امام رضا عرض کردم: من روایاتی را در فضل اهل بیت و مخالفین آنان می بینم که مانندش را پیش شما نمی شناسم، قَالَ الرِّضَا ع یَا ابْنَ أَبِی مَحْمُودٍ إِنَّ مُخَالِفِینَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِی فَضَائِلِنَا وَ جَعَلُوهَا عَلَى أَقْسَامٍ ثَلَاثَهٍ. آنگاه حضرت پس از توضیحاتی در هدف سازندگان احادیث دروغین و دسته بندی آنها، در باره دشنام به آنان می فرماید: و ثالثها التصریح بمثالب اعداءنا، فاذاسمع الناس الغلو فینا کفروا شیعتنا و نسبوهم الی القول بر بویتنا …واذا سمعوا مثالب اعداءنا باسماءهم و قد قال الله عزوجل: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ. (ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۳۰۴. مجلسی، بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۲۳۹، باب ۴- النهی عن أخذ فضائلهم). [۲]

این اصل از سویی دیگر نشان می دهد در تاریخ مسلمانان چه چیزهایی باعث انحطاط و عقب ماندگی آنان شد و زمینه سلطه جباران و غارت گران و تخریب مدارس و کتابخانه ها را توسط مغول و تاتار را فراهم کرد و رونق و شکوه و تمدن دینی مسلمانان را زایل کرد، بدون شک یکی از این عوامل آتش اختلاف و فرقه گرایی ها و عدم تحمل عقاید دیگران و جبهه بندی و تعارضات نابردبارانه مذهبی بود که در نتیجه آن، آرامش جوامع اسلامی فرو ریخت و آنچه موجب توسعه و رونق دینی شده بود، تبدیل به حرکت های آزار دهنده گردید. نمونه روشن آن این که در تاریخ علم کلام قرن چهارم و پنجم عصر طلایی علم کلام بوده، و هر مذهب برای خود کرسی داشته، و با همه مرزبندی ها باعث رونق دانش مسلمین شد و در سایه این شرایط شخصیت های بزرگی چون شیخ مفید، سید مرتضی و رضی، و شیخ طوسی پدید آمدند که به لحاظ تولید ادبیات مذهبی و فرهنگ آفرینی مانندش کمتر دیده می شود. در این صورت به اصحاب نزاع و افتراق این پرسش مطرح است که آیا در سایه جنگ و نزاع می توان به این شکوه رسید و یا در سایه رواداری دینی و ایجاد فرصت برای رقیب است که تمدن اسلامی به شکوه رسید و در دوره بعدی که چراغ تمدن اسلامی خاموش شد، زمینه پاره پاره شدن مسلمانان و ورود دشمنان خارجی فراهم گردید، سرگرمی به امور غیر واقعی و غفلت از تعالیم اصلی شد.

از سوی دیگر رونق تشیع و حرکت از جمعیت کمِ دوران های اولیه تکونِ تشیع در عصر ائمه علیه السلام، (از جمعیت های انگشت شمار عصر امام علی علیه السلام، تا جمعیت یک سوم کنونی)، همگی به انتخاب روش های حساب شده همچون رفتار مسالمت جویانه و همراهی و شرکت در مجامع و تدبیرهای وحدت جویانه مذهبی اهل بیت علیه السلام و پرهیز از نزاع های فرقه ای بوده است. در این باره نویسندگان بسیاری سخن گفته و موارد روایات و شیوه آنان را نشان داده و در این نوشته جای  تکرار آن نیست[۳]. بنابراین، فهم موانع وابسته به نگاهی تاریخی و کشف روش های آنان و درس گرفتن از سیره و روش اهل بیت در برخورد میان مذاهب اسلامی بوده است، و این گونه نباشد که سیره و دلایل موفقیت آنان بررسی نشود و ندانسته از اموری استفاده شود که جز آنکه برخلاف مشی قرآنی و سیره اهل بیت است، به خون ریزی افراد بی گناه و فشار و تحمیل مشکلات کمک کرده باشد؛ از این رو بی توجهی به عوامل نزاع و جدال و ایجاد کینه و دشمنی که نه قابل قبول و نه اجتناب ناپذیر است، متوقف به شناخت این اصل در کشف موانع در مقام عمل است.

۳- درک واقعیت طبیعی اختلاف مذاهب

 نکته دیگر برای فهم اختلاف، این است که اعتقاد انسان مدلل نیست و بسا معلل است. یعنی روی آوردن مردم از آغاز همیشه زاییده استدلال و کاوش در منابع نبوده است. در یک مطالعه میدانی از جوامع مذهبی روشن می شود که اکثر مردم، چون در محیط و تربیت خاص قرار گرفته، به عقیده ای روی آورده اند. چنانکه پایه عقاید جامعه وابسته به عوامل گوناگونی فکری و اجتماعی مانند محیط تولد، پدر و مادر، احساساتوادراکات مختلف، شرایط تاریخی و اجتماعی و جغرافیایی و فرهنگی، که همه اینها در عقیده انسان تأثیر می گذارد و به صورت گریز ناپذیر شرایطی را به وجود می آورد که فردی تابع این مذهب و فردی دیگر در محیطی، تابع مذهب دیگر می شود.

حتی بپذیریم که این اختلافها، از عوامل فوق غیر طبیعی و اتفاقی نیست و ثمره طبیعی محیط و تربیت و به تعبیر قرآن دائمی: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ» (هود/۱۱۸). (همواره در اختلاف هستند) و این اختلاف در علم سابق و ازلی خداوند تعلق گرفته و اگر خداوند می خواست با قدرت تکوینی خود آن را بر می داشت و لذا می گوید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لامَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ». (یونس/۹۹) مشیت خداوند تعلق نگرفته که همه در روی زمین ایمان آورند و همه یک گونه مؤمن باشند و عقیده واحدی داشته و این انتخاب و اراده و عوامل دیگر در گزینش راه و خصوصیات آن دخالت داشته است. یا در روایات به این واقعیت اختلاف و شکل گیری فکر و اندیشه ای متفاوت اشاره می کند. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ، لَمْ یَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً». اگر مردم بدانند که چگونه خداوند تبارک و تعالی این خلق را آفرید، هیچ کس دیگری را ملامت نمیکند. (حرعاملی، ج۱۶، باب ۱۴، ص ۱۶۱، حدیث ۲۱۲۴۳، آل البیت).چنانکه در روایتی دیگر این مراتب و داشتن درجات ایمان، با تمثیلی از پلکان راهیابی به بالا شرح داده شده که هیچکس نمی تواند دیگری را برای آمدن به سطح بام، تحکم کند و همان توقعی را که در محیط دینی و شرایط فرهنگی او طی زمان طولانی به دست آمده، توقع داشته باشد و بر اساس عقیده خود حکم کند و او را نادیده بگیرد و یا تحقیر کند و حتی خلوصی همانند خودش را داشته باشد، مگر در یک کار طولانی آن هم با رفق و مدارا.

عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِیِّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَهِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاهً بَعْدَ مِرْقَاهٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَیْ‏ءٍ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْعَاشِرَهِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ إِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَهٍ فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ. (همان). عبد العزیز قراطیسی می گوید امام صادق به من گفت: ای عبد العزیز بدان که ایمان بر ده درجه به منزله نردبانی است که بوسیله آن پله به پله بالا می روند، آنکس که به پله دوم رفته، نمی تواند به کسی که در پله اول است، اعتراض کند که تو چیزی نیستی مگر این که به پله دهم برسی، به پایین نمی افتد آن کس که پایین تر از تو است تا تو را از بالا به پایین اندازد. بدان نمی توانی آن کس که از تو پایین تر از توست را به پلکان بالاتر بیاوری، مگر آنکه به با مدارا و نرمی انجام دهی. چنانچه بخواهی با زور و تحمیل که توان آن را ندارد، چنین کاری انجام دهی، می شکند و آن کس که دیگری را بشکند و باعث گریز از دین شود، خود مسئول است و باید جبران کند.

در واقعیت اختلاف روایات بسیاری رسیده و متأسفانه بسیاری از فقها و اهل ولایت به این دسته از روایات در نوع برخورد با آن توجه نکرده اند، و همیشه ایمان را در برابر کفر قرار داده، در صورتی که همیشه در برابر ایمان اعراض و انکار و عناد نیست و وقتی سخن از فروکاهش دادن نزاع های مذهبی می شود، ناظر به واقعیت جامعه های دینی است بفهمند که منظور چیست و نگاهی به گذشته داشته باشند و با توجه به شرایط اکثریتی که در زمان ائمه از غیر شیعیان را تشکیل می داده و تأکید آنان بر فهم و رعایت این واقعیت و ضرورت مدارا و پرهیز از برخوردهای تند و دور کننده، بوده و مهم تر دستورات آنان ناظر به رعایت اصول اخلاقی و حقوق متقابل و مسائلی از این سنخ بوده است، چنانکه در روایتی دیگر از امام صادق رسیده که می فرماید: چه می شود که یکی از دیگری تبری می جوید در حالی که برخی از مؤمنین نسبت به دیگری بسا برتر است. برخی بیشتر نماز می خوانند و برخی بصیرت بیشتری دارند و مردم دارای درجات و مراتب هستند[۴].

جالب این که در برخی از همین روایات به شاخص ترین این اختلاف در حوزه مسائل اعتقادی یعنی اعتقاد به ولایت امیر مؤمنان در میان شیعیان اشاره کرده و نزاع های کلامی و صف بندی های آن به چالش کشیده و فرموده اند که همه افراد یک اعتقاد ندارند و یا اعتقاد آنها کاستی دارد، باز نباید همه را یک جور فرض کرد. عمار بن ابی احوص می گوید، به امام صادق عرض کردم که مردمی هستند که امیرمؤمنان را ترجیح می دهند، اما مانند ما نیستند:یُفَضِّلُونَهُ عَلَى النَّاسِ کُلِّهِمْ وَ لَیْسَ یَصِفُونَ مَا نَصِفُ مِنْ فَضْلِکُمْ». آیا می توان با آنان دوستی داشت؟حضرت می فرماید: بلی، زیرا آنچه پیش خدا است، پیش رسول خدا نیست و آنچه پیش پیامبر است، نزد ما نیست و آنچه پیش ما است، پیش شما نیست. خداوند اسلام را به هفت سهم تقسیم کرده و آن را میان مردم به حسب درجات و مراتب انسانها تقسیم کرده و نمی توان آن کس که دو سهم از اسلام را دارد، ملامت کرد که چرا این اندازه از ایمان را داری؟ و چیزی را بخواهید تحمیل کنید. اگر می خواهید کاری انجام دهید، با رفق و مدارا و نه خشونت، بگونه ای که راه را برای آنها باز کند: وَ لَکِنْ تَرْفُقُوا بِهِمْ وَ سَهِّلُوا لَهُمُ الْمَدْخَلَ[۵].

با چنین تحلیلی از درک متفاوت انسانها در فهم حقایق علمی و معارف دینی و اختلاف شرایط و محیط ها، اختلاف دینی طبیعی و به عنوان واقعیتی اجتناب ناپذیر تلقی می گردد.

بنابراین نمی توان همه اختلافات اعتقادی را به حساب سرکشی، طغیان، عناد و سرپیچی از حق گذاشت. از نظر قرآن کریم، هیچ عقیده ای الزاماً ناشی از جحد و انکار حقیقت و از روی سرکشی نیست. ممکن است که اختلاف در اثر ندانستن و یا خلط حقیقت با غیر حقیقت و یا شرایط خانوادگی و فرهنگی و یا جغرافیایی باشد، و یک اندیشمند و مصلح اجتماعی این واقعیت را باید درک کند، که رویکرد جامعه چگونه است و گرایش افراد مبتنی بر چه مسائلی است. از این رو پیروی از مذاهب با توجه به این نکات تحلیل و دانسته شود که اختلاف همیشه تابع آگاهی ها و انتخاب های حسابگرانه و ادله منقح شده نیست و بستر جغرافیایی، ارتباط اجتماعی و شرایط سیاسی و فرهنگی و مقطع تاریخی می تواند مؤثر در این رویکرد باشد.

 ۴- مراتب و درجات در دینداری

نکته دیگر، در مبانی شناخت موانع، درک این واقعیت است که دین و ایمان، دارای مراتب و درجات است. قرآن بارها از درجات و مراتب ایمان سخن گفته و به همین مؤمنان توصیه ایمان بیشتر کرده و در آیه ای پس از ایمان نخست، ایمان دیگری را خواسته است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِه(نساء/۱۳۶). اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به خدا و پیامبرش، به حقیقت ایمان بیاورید. و از سوی دیگر در دینداری و اعتقاد و عمل باز در مرتبه پایین تر از ایمان نمی توان یکسان برخورد کرد. از نظر قرآن افزون بر مؤمنین و کافران و منافقان، دسته های تعریف شده دیگری وجود دارند، که به عنوان پدیده اعتقادی و فرهنگی باید در نظر گرفته شود، این گروه ها کسانی هستند که میانه این راه هستند و قرآن از آن ها به امیدواران (مرجون) و ضعیف نگاه داشته شدگان(مستضعفان) و تقلید کنندگان(متابعان از آباء)، تعبیر کرده و در روایات اهل بیت نوع برخورد با آنان را متفاوت دانسته است.

قرآن کریم در باره دسته نخست چنین می فرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ». (توبه/۱۰۶). و گروهى دیگر به مشیت خداوند واگذاشته شده‏اند، که یا عذابشان مى‏کند یا توبه‏شان را مى‏پذیرد. و خدا دانا و حکیم است.

این نکته از آیه استفاده می شود که مردم یک گونه نیستند و افرادی به جز مؤمنان وجود دارند. در تفسیر این آیه در روایات اهل بیت «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» آمده و با هر گونه طرد و انحصارگرایی و سفید و سیاه کردن دسته بندی جامعه مخالفت شده است. که به چند  روایات اشاره می گردد.

 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ الطَّیَّارِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع النَّاسُ عَلَى سِتِّ فِرَقٍ یَئُولُونَ کُلُّهُمْ إِلَى ثَلَاثِ فِرَقٍ الْإِیمَانِ وَ الْکُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ هُمْ أَهْلُ الْوَعْدَیْنِ الَّذِینَ وَعَدَهُمُ اللَّهُ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْکَافِرُونَ وَ الْمُسْتَضْعَفُونَ وَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ الْمُعْتَرِفُونَ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً وَ أَهْلُ الْأَعْرَافِ.[۶]

حمزه طیار می گوید: امام صادق فرمود مردم به شش دسته می شوند، که می توان آن ها به سه گروه تقسیم کرد. یا ایمان است یا کفر و یا گمراهی. کسانی که اهل وعده ای است که خداوند وعده بهشت یا جهنم به آنان داده شده و کافران و مستضعفان و مرجون الله هر کدام کسانی هستند که خدا یا آنها را عذاب می کند یا می بخشد و یا کسانی هستند که به گناه خود اعتراف کرده و اعمال نیکو را با کارهاى زشت آمیخته‏اند یا اصحاب اعراف هستند.

اصحاب اعراف کسانی هستند که در میانه مؤمنان و کافران هستند و قرآن توصیف آنان را در سوره ای به همین نام در آیات ۴۷-۵۱، توصیف کرده است.

 عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فَقَالَ هُمْ أَهْلُ الْوَلَایَهِ فَقُلْتُ أَیُّ وَلَایَهٍ فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَیْسَتْ بِالْوَلَایَهِ فِی الدِّینِ وَ لَکِنَّهَا الْوَلَایَهُ فِی الْمُنَاکَحَهِ وَ الْمُوَارَثَهِ وَ الْمُخَالَطَهِ وَ هُمْ لَیْسُوا بِالْمُؤْمِنِینَ وَ لَا بِالْکُفَّارِ وَ مِنْهُمُ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[۷]

عمران بن ابان می گوید که از امام صادق در باره مستضعفین پرسیدم. حضرت فرمود که آنان اهل ولایت و دوستی هستند. پرسیدم کدام ولایت؟ حضرت فرمودند نه این که اهل ولایت در دین باشند، خیر. بلکه کسانی هستند که دوستی با آنان در ازدواج، ارث، روابط اجتماعی است، در حالی که نه مؤمن هستند و نه از کفار، بلکه از کسانی هستند که امیدوار به رحمت الهی هستند.

تفسیر عیاشی‏ نقل می کند: عَنْ زُرَارَهَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ أَنَا أُکَلِّمُهُ فِی الْمُسْتَضْعَفِینَ أَیْنَ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ أَیْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً أَیْنَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ أَیْنَ أَهْلُ تِبْیَانِ اللَّهِ أَیْنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً.[۸]

 وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (توبه/۱۰۲).

و گروهى دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهاى زشت آمیخته‏اند. شاید خدا توبه‏شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.

 باز در تفسیر عیاشی‏ به نقل از زُرَارَهَ بن اعین آمده است: «قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْنَا إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَرَ فَقَالَ وَ مَا الْمِطْمَرُ قُلْنَا الَّذِی مَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ تَوَلَّیْنَاهُ وَ مَنْ خَالَفَنَا بَرِئْنَا مِنْهُ مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ قَالَ یَا زُرَارَهُ قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِکَ فَأَیْنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا أَیْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً أَیْنَ أَصْحابُ الْأَعْرافِ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَهُ قُلُوبُهُمْ فَقَالَ زُرَارَهُ ارْتَفَعَ صَوْتُ أَبِی جَعْفَرٍ وَ صَوْتِی حَتَّى کَانَ یَسْمَعُهُ مَنْ عَلَى بَابِ الدَّارِ فَلَمَّا کَثُرَ الْکَلَامُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ قَالَ لِی یَا زُرَارَهُ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَکَ الْجَنَّهَ.[۹]

زراره می گوید من با حمران بر امام باقر وارد شدیم، گفتیم که ما شاقلی داریم که میان خود با دیگران می کشیم؟ حضرت فرمودند این شاغل چیست؟ گفتیم این شاغل به این خاطر است که هرکس از علویان و غیر آنان با این ولایت و عقیده ما موافق بود، با او هستیم و دوستش داریم و هرکس که با آن مخالف بود، از او برائت می جوییم. حضرت فرمود: ای زراره کلام خدا راست تر از سخن تو است که می گوید: مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانى که هیچ چاره‏اى نیابند و به هیچ جا راه نبرند. پس کجایند گروهى که به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهاى زشت آمیخته‏اند. یا گروهى که امیدوار به رحمت الهی هستند که یا عذابشان مى‏کند یا توبه‏شان را مى‏پذیرد. کجا هستند اصحاب اعراف، کجا هستند مؤلفه قلوبهم؟ تا آنجا که صدای آن حضرت و صدای من بلند شد و در نهایت که سخنان ما به به بلندی و دراز کشید و کسانی که بیرون منزل بودند می شنیدند…

 عیاشی نقل می کند: عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُرْجَوْنَ قَوْمٌ ذُکِرَ لَهُمْ فَضْلُ عَلِیٍّ فَقَالُوا مَا نَدْرِی لَعَلَّهُ کَذَلِکَ وَ مَا نَدْرِی لَعَلَّهُ لَیْسَ کَذَلِکَ قَالَ أَرْجِهْ قَالَ تَعَالَى وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ. الْآیَهَ .[۱۰]

عیاشی نقل می کند از داود بن فرقد، به امام صادق عرض کردم، «مرجون» جمعیتی هستند که اگر در باره برتری علی سخن گفته می شود، گویند نمی دانیم، شاید که چنین باشد و شاید که نباشد، ما چه می دانیم. حضرت گفت: واگذارید که خداوند فرموده: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ. گروهى دیگر به مشیت خداوند واگذاشته شده‏اند.

   حدثنا محمد بن الحسن … عن حمران قال سألت أبا عبد الله ع عن قول الله عز و جل إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ، قال هم أهل الولایه قلت و أی ولایه فقال أما إنها لیست بولایه فی الدین و لکنها الولایه فی المناکحه و الموارثه و المخالطه و هم لیسوا بالمؤمنین و لا بالکفار و هم رجون لأمر الله عز و جل.[۱۱]

حمران می گوید از امام صادق در باره این آیه: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ» پرسیدم که مستضعفین چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود، آنان اهل ولایت هستند، پرسیدم، چه ولایتی؟ فرمود نه ولایت در دین، بلکه دوستی و پیوند در ازدواج و ارث و روابط اجتماعی. آنان از مؤمنین نیستند، کافر هم نیستند، بلکه از کسانی هستند که باید امیدوار به رحمت الهی باشند.

در باره دسته دوم یعنی مستضعفین، در چند جا از آنان در قرآن یاد می شود و هر چند هشدار می دهد، اما مشکلات انحراف آنان را هم که احاطه فرهنگی و تبلیغات مستمر و سلطه قدرت است، در چند جا (از آن جمله: نساء/۹۸؛ اعراف/۷۵؛ قصص/۵، سبأ/۳۱-۳۳) بیان می کند: به عنوان نمونه در گفتگویی میان مستضعفان و مستکبران که وسیله انحراف را فراهم ساخته، این چنین می گوید: «وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ». (سبأ/۳۳).زبون‏شدگان به قدرتمندان گویند: نه، شما شب و روز حیلت مى‏کردید، آن گاه که ما را فرمان مى‏دادید که به خداى یکتا کافر شویم و براى او همتایانى قرار دهیم. و چون عذاب را ببینند در دل پشیمانى کنند. و ما غلها را بر گردن کافران بگذاریم. آیا نه چنین است که در برابر اعمالشان مجازات مى‏شوند؟ إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً (نساء/۹۸). مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانى که هیچ چاره‏اى نیابند و به هیچ جا راه نبرند.

آنها که در دنیا ضعیف شدند، و تبعه ستمگران بودند، به ستمگران و پیشوایان ضلالت مى‏گویند:” لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ” اگر شما نبودید، ما مؤمن بودیم. ضعفا در رد دفاعیه مستکبرین که می خواستند مسئولیت و اراده آنان را یاد آور شوند، گفتند: «بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ» نه، شما بى تقصیر نیستید، چون نقشه‏هاى پى‏گیر، و مکر شبانه روزى شما ما را به کفر واداشت،چون شما همواره به ما دستور مى‏دادید. در دنیا به طور دائم و شبانه‏روزى نقشه مى‏ریختید، و ما را وادار ساختید که خواسته‏هاى شما را اطاعت کنیم. به همین دلیل در روایات پیشین از مستضعفینی سخن می گوید که باید آنان را درک کرد و به عنوان واقعیت زندگی با آنان مراوده داشت.

در باره اهل تقلید می گوید: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ. (بقره/۱۷۰)چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده، پیروى کنید، گویند: نه، ما به همان راهى مى‏رویم که پدرانمان مى‏رفتند. حتى اگر پدرانشان بیخرد و گمراه بوده‏اند. یا در جایی دیگر به نقل از آنان می گوید: «قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِین». گفتند: پدرانمان را دیدیم که آنها را مى‏پرستیدند. (انبیاء/۵۳). و آیات دیگری که همه در مشکل گرایش گروهی از مردم و تأثیر تقلید در اعتقاد را بازگو کرده است، و این مشکل اعتقادی و فکری هر چند مذمت می کند، اما روشن است که بسادگی برداشته نمی شود و بلیه ای گسترده در همه جوامع است، تا جایی که اکثریت مردم تابع دین پدر و مادری خود هستند و اعتقاد مردم ایران در این دوره به خاطر اعتقاد پدران ما است و اگر ما در منطقه ای از غرب به دنیا آمده بودیم، مسیحی بودیم و اگر در چین به دنیا آمده بودیم، تابع بودا و کنفسیوس. مردم جاهای دیگر هم این واقعیت در حق آنان صادق است. مشکل اعتقاد درست و نادرست آن زاییده وابستگی ارثی و عطف فرهنگی و عادت اجتماعی است. بنابراین این درست است که در عالم واقع حق یک چیز بیش نیست و صاحب هر عقیده ای خود را به حق می بیند و به طور طبیعی می خواهد از آن دفاع کند و تا جایی که ممکن است آن را رواج دهد، اما واقعیت اجتماعی دسته های گوناگون با اختلاف مراتب و درجات ایمان می سازد و فصل مهم آن، نوع تلقی و کنش های مختلف دیگران در تعارض های مذهبی است.

۵- توجه به پی آمدهای اختلاف

اگر پذیرفته شد که اختلاف در عقیده، تابع عواملی است، گذشته از عوامل تاریخی و سیاسی، به لحاظ انسانی و عوامل فهم، گریز ناپذیر است. پس باید به پی آمد این اختلاف و واقعیت داشتن آن توجه شود و در جوامع این اختلاف را در نوع رفتاری که بایسته این واقعیت است، بپذیریم. وقتی که عوامل بیرونی و محیطی و حتی رفتارهای حاکمان تأثیر گذار در اعتقاد فردی می گردد؛ دیگر سخن از استدلال همیشه کارساز نیست و اختلاف مذهبی تمام شدنی نخواهد بود.

اگر چنین باشد که عده ای لازمه دین ورزی و دفاع از عقاید خود را این می دانند که با مخالفان همچون کفار و مشرکین برخورد کنند و از بین بردن مخالف را شعار خود قرار می دهند، و بر طبل جنگ بکوبند، گمان می کنند، این نزاع تمام می شود، در آن صورت هریک از مذاهب به خود حق می دهند که با دیگران همان کنند که دیگری در جبهه مخالف می کند، آنچنان که امروز عده ای از متعصبان القاعده و مشابه آنان می خواهند با خشونت انجام می دهند. اما آیا لازمه دین ورزی و حمیت دینی، این است که دیگران را طرد و نفی کند؟ آیا حق دارند که آنان را طرد و نفرین کنند؟ آیا حق دارند که به مقدسات آنان توهین کند، یا نسبت های خلاف بدهد، یا با تقطیع های خبری و حدیثی و با روش غیر علمی به نقد یکدیگر برآیند. لذا این پرسش مطرح است که اگر اختلاف اعتقادی گریز ناپذیر است، راه حل آن طرد و برخوردهایِ خشن با مخالفان عقیدتی نیست، هر چند که این شیوه از برخورد از آنجا سرچشمه می گیرد که فرد اعتقاد خود را صحیح و اعتقاد دیگران را باطل و مبارزه با آن را ضروری می داند، تا جایی که به خود اجازه می دهد، برای نابودی آنان قدم بردارد.

آیا واقعاً چنین ملازمه ای است و می توان با این روشها ایمان مذهبی جامعه را تقویت کرد و یا راه تقویت ایمان مذهبی خلاف این روشها است. برای بررسی این مسئله می توان از اصل اول یعنی روش مقایسه استفاده کرد. اگر کسی خود را در جبهه مقابل فرض کند، و خود را حق و دیگری را باطل می داند و می خواهد که مخالف خود را طرد و بسا نابود کند. نتیجه چنین برداشتی این می شود که هریک به مقابله بر خیزد و آن وقت است که جنگ پایان پذیر مذهبی جوامع را تهدید می کند و چنین برداشتی از حمیت دینی، اثرش کینه و کشتار و نا امنی و عقب ماندگی اجتماعی و علمی خواهد بود. در صورتی که میان صحیح دانستن اعتقاد خویش و چگونگی شیوه برخورد با طرف مقابل که به خشونت و نزاع کشیده نشود، تفاوت است. اگر این معادله صحیح نیست و ما نه دوست داریم که اعتقاد دیگری باعث طرد شود، و نه دوست داریم که مقابله شود، و از این کار ناراحت می شویم، در این صورت در حق دیگران نباید چنین برخوردی را تجویز و یا بانی آن باشیم، یا حت

بستن http://www.modarair.com/news/گفتگو/محمدعلی-ایازی.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498359     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: