نام شما:
ایمیل مقصد:

حکمت و حکومت؛امام علي (ع) وسياست ازمنظر نهج البلاغه* دکتر محمد جواد اطاعت

حکمت و حکومت؛امام علي (ع) وسياست ازمنظر نهج البلاغه* دکتر محمد جواد اطاعت


گروه: گفتگو و تعامل تمدن ها و ادیان
تاریخ درج: 1393/12/27
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0

مقدمه:

اگر سياست را تدبير مدن يا اداره ومديريت بر جامعه بناميم دوره کوتاه زمامداري امام علي (ع) پس ازپيامبراسلام (ص) بي شک ارزشمند ترين ميراث نظري و گرانبها ترين تجربه عملي درعرصه انديشه وعمل سياسي است. علاوه بر ويژگيهاي شخصيتي وجايـگاه معنوي، امــام علي(ع) درمـدت بيست وسـه سال ازآغـاز بعثت تـا رحلت پيامبر(ص) به عنوان نزديکترين همراه و ياورايشان در فراز و فرود جامعه نوپاي اسلامي به ايفاي نقش پرداخت؛ او اولين فردي بود که به پيامبرايمان آورد. مطالب اورا شنيد و بدان پاسخ مثبت داد وهميشه وهمه جا درراه اسلام واهداف پيامبراسلام(ص) ازهيچ کوششي دريغ نورزيد. امام علي(ع)در اين باره مي گويند: من اولين کسي بودم که به خدا و پيامبرش محمد(ص) ايمان آوردم (خطبه 70.ص، 129). اصحاب هوشيار پيامبر(ص) مي دانند که لحظه اي نه ازخدا برگشتم و نه ازمحمد (ص)، درآن موارد خاص که قهرمانان سست مي شدند وعقب گرد مي کردند، من نسبت به آن حضرت ازخود گذشتگي مي کردم..... آنگاه که رسول خدا (ص) جان مي داد سرآن حضرت بر روي سينه ام بود. من شخصا" آن حضرت را غسل دادم (خطبه188ص،478). پس از وفات پيامبرنيزبه مدت بيست و پنج سال به عنوان يک منتقد ومعترض مسائل جامعه اسلامي را درابـعاد داخلي و خارجي آن رصد کرده و سپس بـا کوله باري از تجـربه و شناخت بـه اصرارمردم مديريت واداره جامعه اسلامي راعهده دارشده است. دوره زمامداري وي نيز اگرچه ازنظر کمي کوتاه و کمترازپنج سال بود؛ اما به دليل حوادث و رويدادهاي پيش آمده ازنظرکيفي سرشارازآموزه هاي گرانبها وعبرتهاي پند آموز است. امام علي (ع) دروصيتي به فرزندش امام حسن مجتبي (ع) مي نويسد: فرزندم مـن هرچند بـه مقـدارگذشتگان عمـرنکرده ام؛ اما دراعـمال آنان دقت کرده ام و دراخبارآنان کنجکـاوي نموده ام، درآثارآنان آنقدر گردش کرده ام که دررديف آنان شمرده شده ام. بلکه تو گويي که کارهاي آنان به من منتهي شده است و با همه آنان زندگي کرده ام. خوب و بد دنيا را، نفع و ضررش را شناخته ام و ازهرمطلبي مهم آن را انتخاب کرده ام و براي تـو ذخيره نموده ام و آنچه بي ارزش بوده کـنار گذاشته ام

( نامه شماره31.ص،696).

خوشبختانه بيانات ومکتوبات امام علي (ع) درقالب کتاب نهج البلاغه گردآوري شده ودراختياراست.

اين کتاب پس ازقرآن کريم مهم ترين اثري است که راه ورسم زندگي را درابعاد فردي، اجتماعي وبويژه درعرصه سياست و حکومت را نشان مي دهد. مهم ترآنکه سياست و حکومت که عرصه اي پيچيده و دشواراست نيازمند يک نمونه عالي است تا دريک فرايند مقايسه اي – تطبيقي بتوان عملکردها را با آن

عيار ناب سنجيد وسره را از ناسره باز شناخت.

با اين رويکرد در اين گفتار مختصر تلاش خواهد شد، مشکلات موضوع، ضرورت حاکميت و نظم

سياسي، مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي، نفي استبداد و خودکامگي، رفتار با مردم و گروههاي مختلف اجتماعي، برخورد با منتقدان، مخالفان و معاندان و مهم ترازآن عدالت به معناي عام آن از زاويه نگاه اميرمومنان علي (ع) مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد،اميد آنکه توجه به اين آموزه هاي گرانقدر دست مايه اي براي حاکمان جامعه امروزي ما باشد.

مشکلات موضوع

نوشتن درباره انديشه وعـمل حضرت علي(ع) درخصوص سياست وحکومت امـري غامض، پيچيده و دشواراست. دشواري از ان سو است که از طرفي آن حضرت انساني برگزيده، برخوردارازعصمت و مصون ازخطا و اشتباه است که فهم و درک اين جايگاه براي انسان معمولي دست نيافتني است. براي مثال حضرت علي(ع) مي فرمايند: آنگاه که وحي بر پيامبر نازل گرديد، ناله شيطان را شنيدم، عرض کردم يا رسول الله اين ناله چيست؟ فرمودند: اين شيطان است که از پرستش خود مأيوس شده است. هرچه من مي شنوم توهم مي شنوي! هرچه من مي بينم تو هم مي بيني، تنها فرقي که هست اين است که تو پيامبرنيستي، بلکه وزير من و درمسير خيرهستي (خطبه236.ص،622). زماني که پيامبر را غسل مي دادم فرشتگان به من کمک مي کردند. دروديواربه ضجه آمده بود؛ يک دسته ازفرشتگان ازآسمان به

پايين مي آمدند و دسته ديگربالا مي رفتند. گوشم از زمزمـه فرشتگان کـه براي آن حضرت صلوات مي-فرستادند تا لحظه اي که پيامبر(ص) را درقبر گذاشتم پر شده بود(خطبه 188. ص،9- 478). وي عنوان مي دارد ازآبشارعلم من، معلومات فرومي ريزد، به کوه علمم پرنده اي دسترسي ندارد... (خطبه 3. ص،32)... قبل ازاينکه مرا ازدست بدهيد ازمن بپرسيد زيرا من به مسيرهاي آسمان آگاه تراز راههاي زمين هستم. (خطبه 233.ص،584). امام علي(ع) درمورد حوادث آينده ازجمله پيش بيني حمله نظامي به بصره نيزمي فرمايند: اي احنف مـن رئيس زنگيان رامي بينم کـه با سربازان خود که نـه غبار دارند، نه صدا، نه هياهو، نه صداي لجام و نه شيهه اسب به بصره حمله مي کنند. با سم هاي خود زمين را مانند پاهاي شترمرغ مي کوبند ...اي مردم بصره واي بر کوچه هاي آباد و خانه هاي زيبايتان، خانه -هايي که کنگره هايش مثل بالهاي عقاب و خرطوم فيل است. واي به حال اين زيبايي ها از لشکرياني که براي کشته هاي خود گريه نمي کنند و ازغايبان جستجو نمي نمايند (خطبه127.ص،298). درمورد حمله ترکان به بصره هم مي گويند: گويا مي بينم صورتهاي آنان را که مانند سپرچکش خورده است. لباسهاي ابريشم سفيد و زيبا مي پوشند و اسبهاي نيکو را يدک مي کشند. درآن موقع آنقدرکشتارکنند که مجروحان بر روي کشته ها عبور کنند و فراري کمترازاسير باشد ( خطبه 127.ص، 298).

ازطرف ديگرحضرت علي (ع) به مثابه انسان معمولي وعادي زندگي مي کند ومانند سايرزمامداران

به رتق و فتق امورمسلمين مي پردازد. وي درنامه خودبه "منذربن جا رود عبدي" که فرماندارحضرت بودو نسبت به ماموريت خود خيانت کرده بود نوشت: شايسته بودن پدرت مرا درباره تو فريب داد. من فکر مي کردم شايستگي وي را دنبال خواهي کرد و راه او را مي پيمايي؟ با کمال تعجب خبر يافته ام هميشه تحت نظر هواي نفس کارمي کني، براي آخرت ذخيره اي در نظر نگرفته اي ، آخرت خود را با آباد ساختن دنياي خويش ويران مي سازي و دين خودرا براي احترام خويشاوندانت زير پا مي گذاري. اگراين مطالب صحيح باشد شترفاميل تو وبند کفش پاره ات بيش ازتو ارزش دارد( نامه 71.ص،834). امام علي (ع) تذکرات مردم نسبت به عملکرد خويش را ازحقوق خود برميشمارد وعنوان مي کند هرجا اشتباه کردم آشکارومخفي، پند واندرزم بدهيد (خطبه 33.ص،88).با اين ويژگي ها به قول شهريارنه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت، متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را؟!

بنابراين فهم انديشه و عمل حضرت علي(ع) درمورد سياست و حکومت بسيارمشکل خواهد بود، اما ازآنجا که ائمه نقش الگو را براي انسان معمولي وزميني ايفا مي کنند، امام علي(ع) نيز به مثابه يک انسان عادي با رجوع به عقل، تدبيرو بويژه مشورت با مردم درعرصه سياست و حکومت مبادرت به اتخاذ تصميم نموده وسپس به انجام امورهمت مي گمارد. اين گفتار هم که متخذ و مبتني بر کتاب نهج البلاغه است با همين رويکرد به نگارش درآمده است.

ضرورت حاکميت و نظم سياسي

ازديدگاه امام علي (ع) حاكميت و نظم سياسي نه تنها لازم كه امري ضروري است. وي در باب ضرورت حكومت مي فرمايند: هرملتي بايد زمامدارداشته باشد، خواه خوب باشد يا بد(خطبه40ص،95). حكومت بد صرفا" از باب ضرورت پذيرفته مي شود. به عبارتي درمقايسه با نا امني، هرج و مرج، قتل وغارت كه به واسطه عدم وجود نظم سياسي پديدارمي شوند نظم سياسي بد، قابل توجيه خواهد بود. امام علي(ع) دراين خصوص مي گويد: درزمامداري ناپاكان مومن كار خود را انجام مي دهد و كافر بهره خود مي برد و مرگ هركس مي رسد. به وسيله چنين حكومت هايي ماليات جمع مي شود، با دشمن مبارزه مي گردد، راهها امن و حق ضعيف از نيرومند گرفته مي شود و سرانجام، نيكوكار در رفاه است

وستمگرهم ظلم نمي كند ( همان .ص،95)؛اما بطور طبيعي چنين نظمي فاصله بعيدي را با نظم سياسي اسلام به نمايش مي گذارد و به معناي سكوت، عدم مخالفت و يا اطاعت مطلق از هر نظام سياسي نيست.

هدف اصلي از حكومت در نظام سياسي اسلام، اجراي قوانين وحدود الهي، اقامه قسط وعدل، اصلاح امور مردم و به طور كلي تامين و تضمين سعادت دنيوي و اخروي انسان است. براين مبنا تحقق احكام و

وارزش هاي الهي و انساني شرط است ونه حاكميت فرد يا گروه خاص. کما اينکه امام علي(ع) درمورد رياست و مسئوليت جامعه اسلامي مي فرمايند: بارخدايا تو مي داني که مبارزه من بر سر بدست آوردن رياست ويا به چنگ آوردن مختصري مال بي ارزش دنيا نبوده است. بلکه هدف من اين بوده که مقررات دينت را توسعه دهم، جامعه را اصلاح کنم تا مظلومان به آسايش برسند و قوانيني که بدون اجرا مانده است، به جريان بيفتد (خطبه130.ص، 304). وي ارزش حکومت و رياست راازکهنه کفشي کمترميداند؛ مگر آنکه حقي احياء و يا باطلي معدوم گردد (خطبه33.ص، 84). درغير اينصورت بطورکلي دنيا در نظر وي پست تر و بي ارزش تر از بلوط تلخ است(نامه45.ص،741).

امام علي(ع) حاکميت و نظم سياسي را عهد و پيماني سه جانبه تلقي مي کند کـه بين خدا، مردم و حاکم اسلامي منعقد مي شود. يعني درعين حالي که حاکم بايد پاسخگوي اعمال و رفتارخويش دربرابر مردم باشد، درنزد خداوند نيز مسئول و ضامن است. به عبارتي بين حکمت نظري و سياست عملي رابطه و پيوندي وثيق برقرارمي کند. رعايت کليه موازين اخلاقي و پرهيز از نادرستي، ناراستي، کژي، عهدشکني، خدعه و نيرنگ ازآموزه هاي مهم سياست و حکومت از منظر امام علي(ع) است. وي در هيچ شرايط تخلف از اصول اخلاقي را جايز نمي شمرد. بنابراين اگرچه حکومت را امري لازم وضروري تلقي مي نمايد و زمامدار بد را از هرج و مرج و نا امني بهترمي داند، اما به هيچ عنوان به بهانه حفظ نظم و امنيت مجوزي براي ظلم و عدول از موازين اخلاقي صادر نمي نمايد. برهمين اساس امام علي(ع) بهترين بندگان خدا را رهبر عادلي مي داند که هدايت شده باشد و جامعه را هدايت نمايد، مقررات اسلام را حفظ و بدعتهاي تازه راريشه کن سازد، درعين حال بدترين مردم درنظرخدا را رهبري ستمگرمي داند که گمراه باشد وبراثراو ملت به گمراهي کشيده شوند. مقررات اسلامي را ريشه کن مي گرداند و بدعتهاي فراموش شده را زنده مي سازند. ازرسول مکرم اسلام(ص) نقل مي کند که درروز قيامت، رهبر ستمگر را مي آورند، درحالي که نه ياوري خواهد داشت و نه عذرخواهي. او را در آتش جهنم مي اندازند و همانند سنگ آسياب در جهنم به گردش درمي آيد، سپس در قعرجهنم مهارمي گردد(خطبه163.ص،395).

مشروعيت الهي، مقبوليت مردمي

براساس مباني اعتقادي شيعه، اما علي (ع) درجريان واقعه غديرخم از طرف پيامبر(ص) به عنوان وصي وجانشين وي به مردم معرفي شد. (تفسيرالميزان. ج5 صص، 93-284تفسيرمربوط به آيه 3 سوره مائده- تفسيرنمونه جلد4صص، 66-263)؛ اماعليرغم وصيت پيامبربه دليل عدم حمايت عمومي، حقانيت حضرت علي (ع)براي زمامداري به فعليت درنيامد.

حضرت علي (ع) در موارد متعددي نيزبر حقانيت خويش براي زمامداري واداره جامعه اسلامي پس از رحلت پيامبر(ص) اشاره مي كند و براين حق اصرارمي ورزد. وي عنوان مي كند آنگاه كه محمد(ص) داردنيا را وداع كرد، مسلمانان دررياست پس ازوي به اختلاف افتادند. به خدا سوگند، هيچگاه به فكرم نمي رسيد وبه مغزم خطورنمي كرد كه پس ازمحمد (ص) رياست ازدوش اهل بيت آن حضرت برداشته شود و مـرا ازآن كناربزنند ونـاگهان به فلاني (ابوبكر) توجه كنند وبـا اوبيعت نمايند (نامه شماره 62ص،

813). زماني كه اخبارسقيفه به اطلاع حضرت علي(ع) رسيد، پرسيد انصارچه گفتند؟ پاسخ دادند انصار گفتند: يك نفر از طرف ما رئيس شود و يك نفر از طرف شما، حضرت فرمود چرا با آنان نگفتيد رسول خدا(ص) وصيت كرد به خوبانشان نيكي شود و ازگناهكاران آنها صرفنظر گردد؟ عرض كردند دراين مطلب چه استدلالي عليه آنهاست. حضرت علي(ع) فرمود اگر بنا بود به رهبري انتخاب گردند، در مورد آنان سفارش به نيكي و گذشت نمي كرد. بازحضرت سوال كرد قريش چه گفتند؟ پاسخ دادند، قريش براي خلافت خود استدلال كردند ازشجره رسول خدا هستند. امام علي (ع) فرمودند: به درخت استدلال مي كنند و ثمره درخت را ناديده مي گيرند (خطبه66ص،124). بار خدايا انتقام مرا ازقريش و يارانش بگير،زيرا ارتباط مـرا با محمد(ص) قطع كردند. عظمت مرا كوچك شـمردند و براي مـبارزه درباره حقي كـه مخصوص من بود متحد گرديدند(خطبه 171. ص،417). اين استبدادي كه برما حاكم شد و مقام خلافت را با اينكه ما شايسته تربوديم و بيش ازديگران به محمد(ص) چسبيده بوديم از ما گرفت به اين جهت بود كه عده اي فرصت طلب به ميدان آمدند و عده اي ديگر با كمال سخاوت از آن چشم پوشيدند. قضاوت با خداست و بازگشت درروزقيامت هم به خداست(خطبه 161.ص،388 ).

به خدا سوگند پسرابي قحافه (ابوبكر) پيراهن خلافت را به زوربه تن كرد، در صورتيكه او مي دانست كه موضع من نسبت به خلافت همانند قطب سنگ آسياب است ( خطبه3.ص،31). به خوبي مي دانيد كه من از ديگران به خلافت شايسته ترم. به خدا سوگند من تسليم موضوعاتي هستم كه امور مسلمانان را حفظ كند و شكنجه آن مخصوص خودم باشد (خطبه73. ص، 133).

بااين نگرش و ديدگاه وحقانيتي كه حضرت علي(ع) براي جانشيني خود قائل بود، زماني كه مورد حمايت عمومي قرارنگرفت تسليم واقعيت موجود شد واين حقانيت از قوه به فعل در نيامد و اصطلاحا" مبسوط اليد نگرديد. امام علي(ع) پذيرش اين واقعيت تلخ را اينگونه روايت كرده است: بارخدايا از تو كمك مي خواهم كه انتقام مرا از طائفه قريش وكساني كه به آنها كمك كردند بگيري. اينان با من همانند بيگانگان با پيامبر(ص) رفتاركردند، موضع مرادرهم ريختند. براي مبارزه باحق من كه به آن شايسته تر ازديگران بودم متحد گرديدند وگفتند توجه داشته باش كه مي خواهي حق خود رابگير! مي خواهي نگير! بايد با غصه بسازي و يا از حسرت بميري. در چنين وضعي درخود فرورفتم، ديـدم نه ياور دارم و نه كمك كار تنها خانواده ام براي من مانده است، آنها را هم براي تحويل مرگ دادن بخل ورزيدم به همين جهت همانند خاردرچشمان، نگاه كردم و همانند غمزدگان غصه گلوگيرم شد وباشدت عصبانيتي كه براي من تلخ ترازهندوانه ابوجهل وبراي قلب دردناكترازبريدن كارد است ساختم (خطبه209.صص،5-524). عليرغم اين وضعيت براي حفظ اسلام برخلاف ميل باطني با خلفا همكاري نمود. امام علي(ع) دراين باره مي گويند: وقتي ديدم مردم بيعت كردند، كناركشيدم وهيچ كمك و دخالتي نكردم تا اينكه ديدم مردم ازدين عقب گرد مي كنند وبراي ريشه كن كردن دين محمد(ص) تبليغ مي نمايند. درچنين شرايطي ترسيدم كه اگردين خداراياري نكنم اسلام در برابركفر شكست بخورد ويا اينكه ريشه كن گردد، مصيبت چنين حادثه اي براي من سخت ترازاين بود كه رياست شما راازدست داده ام، رياستي كه بهره چند روزي بيش نيست و همانند آب نما وسراب نابود مي شود ويا مثل ابرآب مي گردد. باتوجه به همين مطلب بود كه درحوادث شركت كردم تا باطل برطرف گرديد و دين استوارشد و آرامش يافت (نامه شماره62.ص،813).

البته اين همكاري به معناي پذيرش مشروعيت خلفا نبود. دراين خصوص امام علي (ع) مي فرمايند: سرانجام خليفه اول راه خود را پيمود وزمينه خلافت را براي فرزند خطاب[عمر] فراهم ساخت... خيلي تعجب است درزماني كه ابوبكرزنده بود مي گفت علاقه به رياست ندارم وناگهان رياست را براي ديگري درنظرگرفت. خيلي محكم پستان رياست را گرفتند ودرمحيطي سخت آن را كشاندند.محيط عمرخشن بود؛ نزديـك شدن بـه وي سخـت، لغزش فراوان وعـذرخواهـي زياد بود.همكاري با اومثل كسي بود كه بر شتر چموش سوارباشد، اگرمهارش كشيده مي شد، دماغش مجروح و پاره مي گشت واگررها مي گرديد سقوط مي كرد وهلاك مي شد. سوگند ياد مي كنم كه مردم بـه اشتباه گرفتار شدند. انتقاد مي كردند و تغييرراي دادند. من درچنين شرايطي درمدت طولاني با تمام مشكلات ساختم و صبر كردم ( خطبه3.ص،33).

حضرت علي(ع) درمورداقدام خليفه دوم، عمربن خطاب درخصوص خلافت نيزمي گويند: سرانجام خليفه دوم هم راه خود را پيمود. عمر قبل ازاينكه از دنيا برود، خلافت را به شورايي مركب از شش نفركه فكرمي كرد من هم يكي ازآنها هستم واگذاركرد. به خدا پناه مي برم ازاين شوراي شش نفره!! چه ترديدي درهم رديف بودن من با اولي بود كه حالا با اينها (عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابي وقاص، طلحه، زبيرو عثمان) هم رديف گردم؛ اما وقتي ديدم آنها مقامم را فرود آورده اند من هم خود را كوچك كردم وآنگاه كه براي من احترام قائل شدند و پرواز كردند من هم پرواز كردم، سرانجام يكي از شش نفر (سعدبن ابي وقاص) به دستور كينه اش رفتاركرد وبه علي(ع) راي نداد و ديگري (عبدالرحمن بن عوف، شوهرخواهـرمادري عثمان) به عثمان راي داد. تكليف دو نفرديگر(طلحه وزبير) هم معلوم است(خطبه3. ص،34).

بدين ترتيب عثمان جانشين عمرگرديد. شيوه حكومت وي به گونه اي بود كه نارضايتي عمومي را به دنبال آورد و سرانجام دريك شورش عمومي، عثمان به قتل رسيد. پس از كشته شدن عثمان نظر مردم به سوي علي(ع) متمايل گرديد وازوي درخواست نمودند تا ولايت وسرپرستي جامعه اسلامي را پذيرا شود. حضرت علي(ع) درخواست عمومي و پذيرش خلافت را اينگونه شرح داده است: رعايت مرا نكردند و به من هجوم آوردند، آنقدر از اين طرف و آن طرف به من فشار آوردند كه نزديك بود انگشتان پاهايم له شود وپهلوهـايم بشكافد. مثل گوسفنداني كه برلب آب بـريكديگرفشار مي دهند كـه آب بنوشند، دور مرا گرفتند.... سوگند به آن خدايي كه دانه را مي شكافد و جانداران را مي آفريند، اگر وضع حاضر نبود و اگر آماده شدن ياور وفشارجمعيت كه تكليف را تعيين مي كند نبود و اگر خدا از دانشمندان پيمان نگرفته بود كـه دربرابرعوارض شكمبارگي ستمگران و گـرسنكي بيچارگان نبايد آرام بگيرند، من افسارمـركبخلافت را روي شانه اش مي انداختم و كنارمي رفتم و با همان ظرفي كه درخت خلافت را اول آب دادم، اكنون هم آب مي دادم وبه خوبي درك مي كرديد كه اين دنياي شما درنظرمن بي ارزش ترازآبي است كه هنگام عطسه از بيني بزماده بيرون مي آيد ( خطبه شماره3.ص،36).

حضرت علي(ع) درمواجه با مخالفان و منتقدان درموارد متعددي، درخواست مردم واتمام حجتي كه ازناحيه آنان، ايشان را به پذيرش حكومت وادار كرده بود را مورد توجه قرار مي دهد. وي درگفتگو با طلحه وزبيركه ابتدا بيعت كرده وسپس از درمخالفت وارد شدند، مي گويد: به خداسوگند من نه به رياست ميل دارم ونه احتياجي به زمامداري، اين شما بوديد كه مرا به رياست دعوت كرديد و آن را دراختيار من گذاشتيد (خطبه196.ص،498). شما همانند بچه حيواناتي كه تازه به دنيا آمده دنبال مادرشان مي دوند به من روي آورديد ومي گفتيد: بيعت، بيعت. من دستم را بستم كـه با مـن بيعت نكنيد، شما آن را بـاز كرديد دستم راعقب كشيدم آن را گرفتيد وجلوكشيديد (خطبه136.صص، 316-315).

امام علي(ع) درپاسخ به مخالفت معاويه نيز بيعت مردم را مورد استناد قرارداده و مي نويسد: همان مردمي كه با ابوبكرو عثمان بيعت كردند با من هم با همان شرايطي كه با آنان بيعت كردند، بيعت نمودند. بنابراين نمي توان گفت هـركس حاضربوده انتخاب كرده وهـركس خارج ازمدينه بوده مي تواند مخالفت كند. شورا مخصوص مهاجرين وانصاراست. اگرآنان روي فردي توافق كردند واو را به امامت برگزيدند خداهم مي پذيرد واگرامام به مخالفت بـا مردم از طريق ايجاد اختلاف وبدعت گذاري دردين برخاست او را ازانحراف بازمي گردانند واگرزيربارنرفت و تسليم نشد با او جنگ مي كنند كه چرا راه مومنين نرفته است و ديگري را به جاي اونصب مي كنند (نامه شماره6.ص،642).

حضرت علي (ع) آزادي مردم درانتخاب خليفه نيزيادآور شده وبه مردم كوفه مي نويسد: مردم با من بدون فشاروجبر، بلكه با ميل واختياربيعت كردند (نامه شماره1.ص،635). درخصوص عدم اكراه،اجبار و تطميع دربيعت، خطاب به طلحه و زبير نيزمي نويسد: شما دو نفراگرچه كتمان كنيد مي دانيد من براي رياست دنبال مردم نرفتم تا آنان مرا تعقيب كردند، با آنها بيعت نكردم تا اينكه با من بيعت نمودند. شما دو نفرازكساني هستيد كه پيش من آمديد وبا من بيعت كرديد. مردم كه با من بيعت كردند، نه به خاطررياستي بود كه داشته باشم و نه بـه خاطر مالي كه بـه آن طمع داشتند... شما ازمهاجرين بـه پنهان كاري و كـتمان سزاوارترنيستيد زيرا قبل ازاينكه با من بيعت كنيد مي توانستيد زيربارآن نرويد واين كاربراي شما آسانتر ازاين بود كه بيعت كنيد، بعد مخالفت نماييد ( نامه شماره54 .صص، 2-801).

نفي استبداد و خود کامگي

تکبر، خويشتن بيني، زورمداري و جورپيشگي از بيماريهاي مهلک جوامع انساني است. اکثر انسانها به لحاظ روانشناختي به صورت نهفته اين بيماري را با خود دارند و زماني که قدرتي بدست آورند، اين ژن نهفته فعال شده وچنانچه با سازو کارهايي مهار نشود، خسارتهاي جبران ناپذيري به بارمي آورند وجامعه را به ورطه هولناکي هدايت مي کنند. نخستين آفريده اي که به بيماري انأنيت دچارشد، ابليس بود. کبر و غرور او باعث گرديد از فرمان الهي سر باز زند وازسجده بر آدم استنکاف ورزد. " چون فرشتگان را فرموديم بر آدم سجده و خضوع کنيد، همه به سجده افتادند، به جزابليس که سرباز زد و تکبر ورزيد و از کافران شد "(سوره بقره آيه 34). ابليس را خودخواهي فراگرفت وخلقت خود را برتر از خلقت آدم ديد و با خدا به مجادله پرداخت و خداوند او را به خاطرخود بزرگ بيني اش به کوچکي و خردي دچارساخت و به سبب گردن فرازي اش به پائيني و پستي درانداخت (خطبه 236.ص،596).

امام علي(ع) با شناخت عميقي کـه ازماهـيت وجودي انسان داشت، ايـن بيماري مهـلک را بـه خوبي شناخته بـود و درموارد متعددي برنفي و طرد استبداد وخودکامگي درعرصه هاي فردي و بـويژه اجتماعي تاکيد مي ورزيد. وي گردن کشي واستکباررا بزرگترين دام شيطان تلقي نموده ومي فرمود: خدا را، خدا را اززيان ياغيگري در دنيا و شدت ضرر ظلم در آخرت و از بدعاقبتي خودخواهي در نظرداشته باشيد، زيرا خودخواهي دام ابليس بزرگ و بزرگترين نيرنگ اوست. خودخواهي مرضي است که همانند زهري کشنده قلبها را تسخـيرمي کند (خطبه 236.ص،610) وانسـان را بـه فرورفـتن درگـناه مي کشاند (سخن 377. ص،1004)

حضرت مي فرمود ازمتکبري کـه ديـروزنطفه بـوده و فردا مرداري گنديده مي شود تعجـب مـي کنم (سخن121.ص،898). بشر را با فخـر چه کار، اولش نطـفه اي است و آخـرش مـرداري، نه خـود را مي- تواند سيرکند و نمي تواند مرگش را دفع نمايد (سخن 462.ص،1038). امام علي(ع) براي نجات انسان از اين دام شيطاني مي فرمايد: تاج تواضع را برسرنهيد، غروررازيرپا بگذاريد، لباس خودخواهي را ازگردن بيرون آوريد. تواضع را اسلحه برنده ميان خود ودشمن خويش، ابـليس ولشکريانـش قراردهيد(خطبه236.

ص،600) وعبرت گيريد ازآنچه برمردمان گردنکش پيش ازشما رسيد (همان.ص،921). اگرقراربود، خداوند منان اجازه خودخواهي بـه کسي دهد ، اين رخصت را بـه پيامبران مخصوص خـويش مي داد؛ اما خودرأيي و استکبار براي پيامبران ممنوع و فروتني و تواضع را براي آنان انتخاب نمود (خطبه 236. ص،604).

تواضع وفروتني و دوري ازتملک مداري و سلطه گري اگرچه براي هرانساني لازم است؛ امـا براي صاحبان قدرت به طريق اولِِي ضروري تر و واجب ترمي باشد. امام علي(ع) درموارد متعددي واليان و مسئولان حکومتي را ازبيماري مهلک خود رأيي، تماميت خواهي و استکبارورزي برحذرمي داشت. وي به مالک اشترنخعي مي نويسد: قلب خود را بـا لباس رحـم به زيردست، محبت و لطف بـه آنان بپوشان. همانند حيواني درنده نباش که خوردن مردم را سود خود بداني. زيرا مردم دودسته هستند: يک دسته برادر ديني تو هستند و دسته ديـگرازنظر انساني با تو همنوع مي باشند. لغزش زياد دارند، اشتباهاتي مـرتکب مي شوند،از روي عمد و خطا کارهايي را انجام مي دهند، بنابراين توبايد ازاشتباه هاي آنها چشم بپوشي، ازلغزشهاي آنان صرفنظرکني. همانطوري که دوست داري خدا ازگناهان تو چشم پوشي و ازآنها صرفنظر کند، توهم بايد اززيردستان صرفنظر کني، زيرا تو برآنان حکومت داري و رهبربرتو حکومت دارد و خدا بررهبرت نفوذ دارد ومسئوليت آنان را به عهده گرفته اي ومسئول آنها هستي... نبايد بگويي من نيرومندم، امرمي کنم ودستوراتم اجرا مي شود، زيرا اين روش موجب فساد فکر، ضعف دين و به انحراف نزديک شدن است. هرگاه قدرت و ابهت آن، تورا به فكرغرورانداخت به عظمت سلطنت خدا كه برتو تسلط دارد توجه كن، به قدرت خدا نسبت بـه خود نگاه كن كه نمي تواني و قـدرت خدا را برخويش درآنچه كه تو بر آن اختيارنداري دقت كن. اين دقت موجب مي شود كه طغيان تو را فرونشاند. ازعصبانيت توبكاهد وعقل ازدست رفته ات را بازگرداند. مواظب باش كه درعظمت خدا به مسابقه نپردازي وبه فكرهمانند خدا شدن نيفتي كه خدا تمام گردن كشان را ذليل و خودپسندان را خار گرداند ( نامه شماره53.صص4-763).

اي مالک بداخلاقي، درشت گويي و بد زباني مردم را به جان خريدارباش و درحق آنان سخت گيري و قلدري روا مدار تا خدا به پاداش اين کار ساحل هاي رحمت خود را بر تو بگشايد و ثواب فرمانبرداري از وي را به تو عنايت کند (نامه شماره 53.ص789).

امام به اشعث بن قـِبَس استاندارآذربايجان نيز مي نويسد: حکومتي که دراختيارتوست لقمه تو نيست، بلکه امانتي است برعهده تو، نسبت به مافوق خود نگهبان مردمي وحق نداري درمورد مردم مطابق نظر خود رفتار کني (نامه 5.ص،641).به عبدالله بن عباس فرماندار بصره نيز مي نويسد:با مردم خوش برخورد باش وعقده هاي ترس را از دل مردم بيرون بياور (نامه18ص،660). به زيادبن ابيه هم متذکر مي گردد که آيا انتظار داري که خدا پاداش متواضعين به تو بدهد، درحالي که تو درنزد خدا ازخودخواهان هستي (نامه21.ص،663)؟ امام علي(ع) تمکين به خواست و نظرخودخواهان را برنمي تابد و ملت ها را خطاب قرارمي دهد ومي فرمايد: زماني که غرور خودخواهي و فخر جاهليت در ميان شما اوج مي گيرد، خدا را در نظر بگيريد، زيرا غرور وسيله رشد کينه ووسوسه شيطان است که ملت هاي گذشته ومردم قرنها دوررا تا آنجا فريب داد که درظلم ناداني اش سرعت گرفتند و در دامهاي گمراهي اش سقوط کردند. تسليم اعزام وي شده و رهبري او را پذيرفتند .... توجه داشته باشيد که از زمامداران و بزرگاني که به خاطر مقام به غرور گرفتار شده اند پرهيز کنيد..... اينان پايه گذاراساس خودخواهي، استوانه هاي ارکان آشوب وشمشيرهاي روابط جاهليت هستند....اينان اساس فسق وهمنشين نافرماني هاي الهي هستند. تکليف شمااين است که ازحوادثي که متوجه خودخواهان ملت هاي گذشته شده پند بگيريد (خطبه263.صص،3-602) چرا که خداي عزيز بندگاني که خود را متکبر مي دانند بوسيله افرادي که در نظر مستکبران ضعيف هستند مي آزمايد (همان. ص، 605).

امام علي(ع) نفي استبداد وخودکامگي را تنها متوجه متوليان امورنمي کرد، بلکه خود نيزمورد توجه قرارمي داد و خطاب به مردم مي گفت: بدترين حالت هاي زمامداران آن است که فکرخودخواهي به مغز آنان راه يابد و اساس کارشان را بر خودپرستي و غروربگذارند، من دوست ندارم که شما درباره من فکر کنيد علاقه به ستايش خود و شنيدن تعريف شما را دارم. سپاس خداي را که من چنين نيستم و اگر دوست مي داشتم از من ستايش شود به خاطر تواضع نسبت به خداي عزيز که براي تعريف شايسته تراست، آن را کنار مي گذاشتم.... شما ازمن خوب تعريف نکنيد، زيرا من خود را دراختيارخداوند شما گذاشته ام که بتوانم حقوقي که بايد ادا کنم و واجباتي که بايد انجام دهم به نتيجه برسانم پس با من آنگونه که باستمگران سخن مي گوييد، سخن نگوييد. سخنان خشمگيني که ازعصباني ها شنيده ميشود و ازآنها پنهان مي دارند، ازمن مخفي نکنيد. ازراه سازشکاري با من وارد نشويد. فکرنکنيد که اگرمطلب حقي را گفتيد من ناراحت مي شوم. من انتظار ندارم شما ازمن تجليل کنيد. زيرا کسي که از شنيدن حق ناراحت است و يا از درک عدالت عصباني مي شود، در اجراي حق و عدالت ناراحت تر خواهد بود.

ازگـفتن حق و مشورت عادلانه چشم پوشي نکنيد. من فکرمي کنم درحدي نيستم که اشتباه نکنم و به کارخود اطمينان ندارم، مگرآنکه خداوند مرا درکارنفس کـفايت کند که ازمن برآن توانا تراست (خطبه 208.ص،523). بنابراين از جمله حقوق من بر شما اين است که هرکجا اشتباه کردم آشکارا و مخفي پند و اندرزم بدهيد (خطبه 34.ص،88).

رفتار بامردم و گروههاي مختلف اجتماعي

رابطه زمامداربا مردم وگروههاي مختلف اجتماعي ازموضوعاتي است كه درمباحث نظري وسيره عملي امام علي(ع) مورد اهتمام ويژه اي قـرارگرفته وحائزاهميت و توجه بسياري بوده است. گـفتارو كـردارآن حضرت درمورد توده هاي مردم، الگويي است كه همه نظام هاي سياسي مي توانند با تاسي به آن، آن را سرمشق خود قرار دهند.

امام علي(ع) درسفارش نامه خويش به محمدبن ابي بكراستاندارمصر مي نويسد: نسبت به مردم متواضع باش، به آنها احترام كن، با روي خوش با آنان برخورد نما. درنگـاه كردن چه كم و چه با دقت ميان آنان فرق مگذارتا نيرومندان توقع اضافي پيدا نكنند ونيازمندان نسبت به عدالتي كه اجرا ميكني مأيوس نگردند (نامه شماره27.ص، 676).

امام علي(ع) به مالك اشتر نيزاندرز داده و مي نويسد:

اي مالك بهترين كارها درنظرت بايدعملي باشد كه به حق نزديكتروبراي گسترش عدل مفيدتروبراي جلب خشنودي مردم جامع ترباشد ....تنها مردم اند كه ستون دين، مجتمع فشرده مسلمين ونيروي آماده در برابردشمن هستند بنابراين بايد هواي آنان را داشته باشي و گرايش تو به مردم باشد (همان.ص،765). زيردستاني كه بيش از ديگران دنبال كشف عيوب مردم هستند، بايد نسبت به تو از همه عقب تر باشند و بيش ازديگران منفور، زيرا دربين مردم عيب هايي موجود است كه استانداربراي پوشاندن آن سزاوارتر است. بنابراين به فكر كشف عيوبي كه ازتو پنهان بوده است نباش. تو وظيفه داري عيب هايي كه مشاهده مي كني تطهيركني و آنچه ازتو مخفي مانده، خدا درباره ي آن قضاوت خواهد كرد.وظيفه تو اين است كه تا آنجا كه مي تواني عيب هاي مردم را بپوشاني تا خدا عيب هايي راكه داري ودوست مي داري خدا آنان را مستور دارد بپوشاند. عقده تمام كينه هاي مردم را بگشا، ريشه تمام دشمني ها را از خود دور كن، آنچه را كه براي تو روشن نيست ناديده بگير. در قبول كردن حرف بدگو عجله نكن، زيرا سخن چين حيله گر است، هرچند در قيافه اندرز گويان درآيد ( همان.ص،766).

اي مالك ازوقت و نيروي خود سهمي براي رسيدگي به شكايت دادخواهان قراربده، براي آنان يك روزعمومي درنظربگيركه مردم شخصا" بتوانند دركنارت بنشينند و با تو درد دل كنند. درچنين نشست عمومي دربرابر خدايي كه تو را خلق كرده فروتن باش، دست ماموران، نگهبانان وگارد مخصوص خود را درچنين روزي از سرمردم كوتاه كن تا سخنگوي مردم بدون وحشت بتواند حرف خود را بزند.... بد اخلاقي ودرشت گويي و بد زباني آنان را به جان خريدارباش ودرحق آنان سخت گيري و قلدري روامدار تا خدا به پاداش اين كارساحل هاي رحمت خود را برتوبگشايد وثواب فرمانبرداري ازوي را به تو عنايت كند. هرچه مي بخشي با روي باز ببخش واگرنمي تواني كمك كني با دلجويي و عذرخواهي، پوزش بخواه (همان. ص،788).

نكـته مهم ديگردرچگونگي رابـطه زمامـداربا مردم، شفافيت، عــدم پنهان كاري و دوري مسـئولان از مواضع تهمت است. دراين باره پيامبراكرم(ص) توصيه به دوري و پرهيزازمواضع تهمت مي كند. امام علي(ع) درنامه معروف خود به مالك اشترمي نويسد: اگرمردم به تو بدگمان شدند و تو را درموضوعاتي متهم كردند با بيان روشن دليل خود را بيان كن و سوءظن آنها رابا بيان دقيق برطرف گردان، زيرا تو با اين كار براي خودت پاداش درنظرگرفته اي و نسبت به مردم خود هم لطف كرده اي و با اين عذرخواهي به هدف خويش كه راه يافتن آنان به حق است دست يافته اي (همـان.ص،793). آگاه باشـيد كه حـق شما اين است كه من همه ي اطلاعات را غيرازاسرارجنگي از شما پنهان ندارم وهيچ مطلبي را ازشما مخفي نكنم (نامه شماره 50. ص،756). ومهمترازاينها بي پروايي درريختن خون مردم است. امام علي(ع) دراين خصوص نيز مالك اشترنخعي را انزارداده و مي فرمايد: اي مالك در ريختن خون مردم بي پروا مباش و آن را به ناحق مريز، زيرابدون ترديد گناهي به انتقام نزديكتر، به كيفروعكس العمل سهمگين تر، به نابود ساختن نعمت و به سر رسانيدن قدرت، از خون به ناحق ريختن نيست. روز قيامت خدا دادرسي خود را با قضاوت درميان بندگاني كه با خونريزي ارتباط داشته اند آغازمي كند. بنابراين مواظب باش قدرت خود را با ريختن خون مردم تقويت نكني كه اين كاربه تزلزل حكومت و تضعيف آن كمك مي كند، بلكه قدرت را ريشه كن مي سازد و آن را به سقوط مي كشاند. درپيشگاه خدا ومن درقتل عمد عذري نداري، زيرا درقتل عمد قصاص موجود است. اگردرمجازات به خطا افتادي وتازيانه يا شمشير يا دستت در كيفر دادن به خـطا رفت، مـواظب باش كه غـرور رياست تو را نگيرد و ازپرداخت ديـه بـه بازماندگان مقتول سرپيچي نكني (همان. ص،796).

برخورد با منتقدان، مخالفان ومعاندان

چگونگي مواجهه حضرت علي(ع) با منتقدان، مخالفان و معاندان بسي درس آموزاست. وي نه تنها برمنتقدان خرده نمي گرفت، بلكه عمل انتقادي را داراي ارزش مي دانست. امام درعهد نامه مالك اشتر يادآورمي شود كه اي مالك از ميان آنان [مردم] كسي را به خودت نزديك كن كه حرف حقي را كه تلخ است به تو بهترو بيشتربزند. درگفتار و كردارت كه خدا براي دوستانش نمي پسندد كمترتو را ستايش كند هرچند اين كار تو را ناراحت نمايد و دلتنگ شوي ( نامه شماره53.ص، 768).

گفتاروكردارامام علي(ع) با مخالفان و معاندان نيزداراي آموزه هايي شگفت است. علي(ع) درمقابل تندروي ها ومخالفت هاي خوارج از جاده انصاف، عدالت و آزادي خارج نشد و برآزادي ها و حقوق اين گروه كه ازمخالفان وعنودان سرسخت بودند، پاي فشرد وبه آنان گفت: بدانيد كه شما نزد ما سه حق داريد و تا هنگامي كه همراه ما هستيد آنها را از شما بازنمي گيريم؛ شما را ازمساجد خدا كه نام اورا درآنها بر زبان مي آوريد منع نمي كنيم، شما را ازدرآمد عمومي وغنايم تا زماني كه دستتان درجنگ همراه ماست محروم نمي سازيم وتا جنگ با ما آغاز نكرده ايد با شما نمي جنگيم (مصطفي دلشاد تهراني. کاخ تباهي.ص،104).

وي هيچگاه مايل به جنگ با دشمن نبود اگردرنهايت مجبوربه مبارزه با دشمن مي گرديد، آغازگر جنگ نمي شد،به لشكريان خود درصفين پيش ازمواجه شدن با دشمن مي نويسد: قبل ازاينكه با شما جنگ را آغازكنند با آنها نجنگيد. زيرابه لطف خدا شما دليل داريد و برحق هستيد. اين جنگ را آغاز نكردن تا آنها جنگ را آغاز كنند دليل ديگري به نفع شما و ضررآنهاست. وقتي به ياري خدا شكست آنان آغازشد، فراري را نكشيد كسي كه تسليم شده را صدمه نزنيد، مجروحين را به قتل نرسانده، زنان را آزار ندهيد هر چند به شما دشنام دهند و به رهبران شما بد بگويند (نامه شماره14.ص،654).

درجنگ با نهـروانيان نيزامام علي(ع) به معقـل بن قـيس رياحي موقع اعـزام وي بـه طرف شام به همراه سربازان مي نويسند: وقتي با دشمن مواجه شدي جايگاهت را درقلب لشكرقراربده و آنچنان نزديك به دشمن مباش كه فكر كنند مي خواهي جنگ را آغاز كني وازدشمن هم دور نباش كه فكر كنند از جنگ ترسيده اي. اين تذكرها را در نظر داشته باش تا دستور من به تو برسد و مواظب باش كه قبل از تبليغ واتمام حجت با آنها، كينه ي آنها سبب نشود كه به جنگ آنها بشتابي (نامه شماره 12. ص،652).

درخصوص رفتار با دشمنان و رعايت عهد و پيمان با آنان نيزبه مالك اشتر مي نويسد: اگر ميان تو و دشمنت پيماني بسته شد و يا اماني به او دادي بايد به پيمان وعهد خود وفاداربماني وامانت را دراماني كه داده اي رعايت كني. هر پيمان وعهدي كه داده اي حفظ آن به عهده توست و براي حفظ آن بايد سينه سپر كني. زيرا در ميان واجب هاي خدا، با همه اختلافي كه درفكر و عقيده ميان مردم هست، واجبي كه مورد بزرگداشت بيش از وفاي به عهد باشد درميان اعمال واجب نيست. مشركان با اينكه ازنظرمعنوي غيرازمسلمانانند، براي پيمان احترام قائلند، زيرا ازتجربه هاي تلخ پيمان شكني و عواقب آن اندرزآموخته اند. بنابراين دروفاي به عهد دغلكاري مكن وپيمان خويش را مشكن و به دشمن خود نيرنگ مزن، زيرا فقط نادان تيره دل نسبت به خدا گستاخ مي گردد و درحقيقت خدا عهد و امان خود را در پناهگاه رحمت خويش در ميان مخلوق خود قرارداده است تا ازاين دژ به عظمت خدا دست يابند و درسايه عظمت وي آسوده خاطر گردند. بنابرين نه دغلكاري ، نه نيرنگ ونه خيانت بايد ديده شود. هرگاه به سختي افتادي مبادا پيمان را بدون دليل شرعي برهم بزني، زيرا با مشكلات پيمان ساختن به اميد آن كه مشكلاتش بر طرف گردد و پايان شايسته اي داشته باشد، بهترازخيانتي است كه ازعوارض آن وحشت داشته باشي و بهترازاين است كه براثرخيانت به پيمان تحت تعقيب خدا قراربگيري كـه نه در دنيا و نه درآخرت اززير بارمسئوليت آن نتواني بيرون بيايي ( نامه شماره53.ص،795). امام علي(ع) درجنگ صفين زماني كه عليرغم نظرش مجبوربه پذيرش حكميت شد، وفاي به اين عهد ناخواسته را نيزبه تبع دستورخداوند متعال که در قران کريم مي فرمايد: اي کساني که ايمان آورده ايد به پيمانها و قراردادهاي خود وفا کنيد (سوره مائده آيه1). به پيمانهاي الهي، آن گاه که پيمان بستيد وفا کنيد و سوگندها را پس از استوار کردن مشکنيد درحالي که خدا را کفيل و ضامن برسوگند خود قرارداده ايد. يقينا" خدا از آنچه انجام مي دهيد آگاه است (سوره نحل آيه91) واجب شمرد و ازپيمان شكني كه خواسته خوارج بود، سرباززد.

ازديگر ويژگي اخلاقي که حضرت علي(ع) دربرخورد با مخالفان و معاندان مورد توجه قرارمي داد نفي خدعه، حيله و نيرنگ بود. وي در اين خصوص مي فرمايد: افراد کار کشته و جهان ديده حيله گري مي دانند؛ اما امر و نهي خدا آنان را از نيرنگ بازمي دارد، ولي کسي که از دين پروا ندارد از فرصت بهره مي برد و نيرنگ مي زند (خطبه41.ص، 97). مهمتر آنکه هيچ گاه قصاص قبل از جنايت را بر-نمي تافت. امام علي(ع) با انکه از انگيزه طلحه و زبير براي رفتن به مکه به منظور جنگ افروزي آگاه بود با آنان مدارا مي کرد و درپاسخ به ابن عباس که ازوي مي خواست تا آن دو را زنداني کند وازرفتن به مکه بازدارد فرمود: آيا ازمن مي خواهي که آغازگر ستم باشم و براساس ظن و گمان به مجازات افراد بپردازم و پيش از انجام کار، مؤاخذه نمايم؟ هرگز به خدا قسم از رفتارعادلانه که خدا مرا بدان امر فرموده روي برنمي گردانم ( دانشنامه امام علي ج 6.ص،241).

اوج زيبايي برخورد با دشمن را در موضوع وصيت امام علي(ع) درخصوص ابن ملجم مرادي، قاتل علي(ع) ديده مي شود. وي به فرزندانش امام حسن و حسين چنين سفارش مي كند: من ديروز در ميان شما بودم و امروز مايه پند شما و فردا از ميان شما خواهم رفت. اگرماندم خودم با ابن ملجم حسابم را مي رسم و اگرنابود شدم، نابودي وعده گاه من است. اگرعفو كردم، بخشش وسيله ايست براي تقرب من به خدا و ثوابي است براي شما، بنابراين ازاوصرفنظر كنيد كه خدا مي گويد: آيا دوست نداريد خدا گناهان شما را ببخشد (نامه شماره 23. ص،665). مواظب باشيد درخونريزي فرو نرويد، نگوييد امير- المومنين كشته شد، امـيرالمومنين به قتل رسيد. توجـه داشته باشيد كـه دربرابركشته شدن مـن، فقط يك ضربت دربرابرضربت وي به اوبزنيد، اورا "مثله" ننماييد، زيرا من ازرسول خدا(ص) شنيدم مي فرمود: ازمثله كردن هرچند نسبت به سگ هار پرهيزنماييد (نامه شماره 47.ص،751). بعد از من خوارج را به قتل نرسانيد، زيرا كسي كه به دنبال حق باشد و آن را نيابد مانند كسي نيست كه دنبال باطل برود و آن را بدست آورد (خطبه 60.ص،116).

عدالت اجتماعي

اجراي عدالت و قراردادن هر چيز در جايگاه خويش در حوزه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و اجتماعي ازنکات کانوني ومحوري انديشه وعمل سياسي دردوره زمامداري امام علي(ع) است. عدل ميزان و معياري براي اسلام ،ملاک سياست وهدف اصلي وغايي حکومت اجراء وگسترش عدالت است. زماني نشانه ها و علائم عدالت بدون هيچگونه اغراق ظاهر مي شود که حق در جامعه محترم و حاکم گردد (خطبه 207ص 520) و عدالت زماني فراگيرتر مي شود که امور فراترو فروترازحق نباشد (نامه 53.ص،765). چرا که دراجراي عدالت آسايش است و کسي که طاقت عدل را نداشته باشد، بـه طريق اولي طاقت ظلم را هـم نخواهد داشت(خـطبه 15. ص،49). زيبايي سياست، عدالت درحکومت است و برترين موضوعي که موجب روشنايي چشم زمامداران مي شود، برقراري عدالت در همه سرزمين هاست (نامه53.ص،49).

امام علي(ع) درنامه اي به اسود بن قطيبه فرمانده لشکرحلوان مي نويسد: بايد حق را به طورمساوي درکارها درباره مردم در نظر بگيري، زيرا بدون ترديد در ظلم و ستم چيزي جايگزين عدل نيست(نامه 59. صص9 -808).به مالک اشتر نخعي نيز مي نويسد:بايد بهترين کارها در نزد تو معتدلترين آنها در حق وفراگيرترين آنها درعدل وجامعترين آنها در رضايت مردم باشد(نامه53.ص،765). امام علي (ع)نه تنها کارگزاران و واليان را به حق وعدل سفارش مي کند که هدف ازرياست وحکومت را اجراي عدالت مي داند وازآحاد مردم مي خواهد تا دراجراي عدالت به وي کمک کنند تا بتواند حق مظلوم را از ستمگربگيرد واو را درمسيرحق قراردهد (خطبه135.ص،313). اگراجراي عدالت را قراردادن هرچيز در جايگاه خويش تعريف کنيم. مهم ترين مصداق آن به کارگماردن افراد شايسته در مصادر امور است. اهميت اين موضوع به گونه اي است که امام علي (ع) يکي از دلايل زوال دولتها را مقدم داشتن افراد پست و مؤخرگذاشتن فاضلان و افراد شايسته مي داند. به تعبيري عالمان دم ازگفت فروبسته وجاهلان به عزت نشسته باشند(خطبه2. ص،29). امام علي(ع) با تاکيد برشايسته گزيني،عنوان مي دارند کـه اگرقدرت و مديريت دردست انسانهاي نالايق بيفتد، جامعه بـه انحطاط مي گرايـد و بـراثر ستمگري، مردم به پريشان خاطري مبتلا شده، با قدرت هاي شيطاني کنارمي آيند، رشوه گيري حقوق مردم را پايمال و درنتيجه با تعطيل سنت ها، امت به تباهي و زوال مي رود (خطبه130.ص،304 ). بنابراين کسي را به وزارت برگزين که هيچ ستمگري را برستم وهيچ گناهکاري رابرگناهش ياري نکرده باشد. چنين افرادي کم هزينه ترازديگرانند وخدمات آنان ازسايرين بيشتر و بهترخواهد بود. از ميان آنان کسي را به خود نزديک کن که حرف حقي را که تلخ است به تو بيشتر و بهتربزند. در گفتار و کردارت که خدا براي دوستانش نمي پسندد کمتر تو را ستايش کند، هرچند اين کار تو را ناراحت نمايد و دلتنگ شوي (نامه53.ص، 768).

کارگزارانت را بايد از ميان کارآزمودگان با حيا و خاندان شايستگان و پيشگامان اسلام انتخاب کني، زيرا اينان ازنظراخلاق، بزرگوارتر،ازنظردامن پاکتروطمع آنان کمترونسبت به حوادث آينـده دور- انديش ترند (هـمان.ص،779). بـرسپاه خـود کسـي رارئيس کن که به نظرت نسبت به خدا، رسول(ص) وامام تو خيرخواه تر، پاکدامن ترو صبرش زياد ترباشد. درخشم وعصبانيت کوتاه بيايد، در پذيرفتن عذر دريغ نکند.با ضعيفان مهربان باشد و به نيرومندان فرصت ظلم به زيردستان ندهد. نه حمله او را عصباني و نه ضعف، وي را از كار بازدارد (همان.ص،775).

براي قضاوت درمـيان مردم نيز بهترين افراد را برگزين، ازآن كساني كـه ازسختي كارها بـه تنگ نيايند، دادخواهان او را به خشم ولجاجت نيندازند، درلغزشي كه مرتكب شده، سرسختي و لجاجت نكنند و آنگاه كه حق را درك كردند ازبازگشت به آن سرپيچي نكنند . روح قاضي بدام طمع نيفتد، در قضاوت به آنچه درآغازبـه ذهنش مي آيد، بدون اينكه بـه ريشه مطلب برسد قضاوت نكند. كسي را براي قضاوت در نظر بگير كه در مشكلات ژرف بين تر و براي به دست آوردن حق ودليل، داناترو براي پذيرفتن شكايات و گوش دادن به حرف شاكيان پرحوصله ترو براي كشف امور رنج ناپذيرتر و به هنگام كشف حكم براي صدور آن قاطع ترباشد. قاضي را ازافرادي انتخاب كن كه ستايش هاي بي جا او را به خودپسندي نيفكند و حيله او را عوض نكند... درموضوع انتخاب قاضي بايد دقت عميقي داشته باش

بستن http://www.modarair.com/news/گفتگو/حکمت.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 497646     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: