نام شما:
ایمیل مقصد:

نقد شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه .::نه خودش اصل دین و نه انکارش کفرآور و فسق است. کسانی که غیر از این را می گویند نیز اهل بدعت بوده و از باب نهی از منکر باید آنان را طرد کرد

نقد شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه .::نه خودش اصل دین و نه انکارش کفرآور و فسق است. کسانی که غیر از این را می گویند نیز اهل بدعت بوده و از باب نهی از منکر باید آنان را طرد کرد


گروه: گفتگو و تعامل تمدن ها و ادیان
تاریخ درج: 1392/6/19
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 1

 

حسن ختام /
آیت الله بیات زنجانی: درپاسخ یکی از مقلدان خود درباره ولایت فقیه گفته است: «اصل ولایت فقیه امری سیاسی و فقهی و مورد اختلاف بین فقیهان است و اگرچه به نظر صحیح می‌آید لیکن نه خودش اصل دین و نه انکارش کفرآور و فسق است. کسانی که غیر از این را می گویند نیز اهل بدعت بوده و از باب نهی از منکر باید آنان را طرد کرد و اگر عالمی نیز اینگونه حرف بزند، موجب سلب عدالتش می‌شود و پشت سر او نمی‌شود نماز خواند.»
مشخص شد که اصل ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه مورد اختلاف علما بوده وکسانی که آن را قبول نداشته اند کم نیستند(از جمله شیخ انصاری،آیت الله وحید خراسانی، آیت الله خوانساری،آیت الله حائری یزدی و کسانی که در این مقاله ذکر شد) حال آنکه می بینیم گفته می شود "مرگ بر ضد ولایت فقیه"
آیت‌الله مرتضی تهرانی ضمن "مبهم و تفرقه‌افکن" خواندن شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه"، حذف آن را شرعا لازم می داند. که البته به خاطر این قضیه و برخی مواضع دیگر به ایشان اعتراضات گسترده ای صورت گرفت که ایشان اینگونه پاسخ دادند: «به نظر شما من مقلّد هستم يا مجتهد؟ اگر شما قبول داريد كه من مجتهدم و تقليد بر مجتهد حرام است، بگذاريد من مجتهد بمانم و مطابق نظر خودم عمل كنم!»
آیت الله گلپایگانی هم از کسانی بودند که مخالفت خود را با این شعار اعلام کردند.
حتی در حالی که قبول کنیم هیچ یک از علما ضد ولایت فقیه نبوده اند آیا این عقلانی است که به کسانی که وجود خارجی ندارند ناسزا بگوییم! بگذریم؛یک بار دیگر آن جمله آیت الله بیات را بخوانیم: «نه خودش اصل دین و نه انکارش کفر آور و فسق است...»
پس بیایید از این به بعد هر جا این شعار را شنیدیم از باب نهی از منکر گوینده آن شعار را طرد کنیم!
فقها بحث ولایت فقیه را با این مقدمه آغاز می‌کنند که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌وعلیه‌وآله) و امامان معصوم(علیه‌السلام) دارای سه نوع ولایت بودند که عبارت‌اند از «فتوا»،«قضا» و «رهبری سیاسی و حکومت».
 

ولایت مقیده فقیه
آنچه که از دیرباز مطرح بوده و ارتباط نزدیکی با نهاد مرجعیت دارد همان دو بخش اول است یعنی فقیه حق قضاوت، صدور فتوا در مسائل شرعی، اخذ وجوهات شرعی و رسیدگی به امور حسبیه را داراست اما حق حکومت و دخالت در امور حکومتی و سیاسی را ندارد که به این نظریه "ولایت مقیّده‌ی فقیه " یا "ولایت محدود فقیه" گفته می­شود.
 

ولایت مطلقه فقیه
اما نظریه ی دیگر که شاید بتوان گفت برای اولین بار امام خمینی آن را به صورت جدی مطرح کرد این است که فقیه در هر سه نوع از ولایت، جانشین معصومین است با دارا بودن تمام اختیاراتی که معصومین داشته اند. به این نظریه "ولایت مطلقه‌ی فقیه" گفته می­شود.
با مشاهده معنی کلمه "مطلق"در فرهنگ نامه برخی گمان می کنند که صاحبان این نظریه معتقدند که فقیه مُجاز است هر حکمی را وضع کند اگرچه مخالف حکم اسلام و شرع باشد و یا اینکه فقیه همچون خدایی در روی زمین است و...، در حالی که دادن چنین حقی از سوی خداوند به هر کسی خواه پیامبر و یا معصومینِ دیگر کاملاً بی‌معنا خواهد بود چه رسد به این‌که چنین حقی را ولی فقیه داشته باشد.
البته از حق نگذریم با جستجو در تفکرات این گروه متوجه می شویم که آنها چنین اعتقاداتی نداشته و مرادشان از قید مطلق، «آزاد»، «رها» و «بی‌قید» نیست بلکه آیت الله مصباح که نظریه پردازان این گروه می باشد گفته است: «معناى ولايت مطلقه اين نيست كه فقيه مجاز است هر كارى خواست، بكند تا موجب شود برخى ـ براى خدشه به اين نظريه ـ بگويند: طبق «ولايت مطلقه» فقيه مى‌تواند توحيد يا يكى از اصول و ضروريات دين را انكار يا متوقف نمايد! تشريع ولايت فقيه براى حفظ اسلام است. اگر فقيه مجاز به انكار اصول دين باشد، چه چيز براى دين باقى مى‌ماند، تا او وظيفه حفظ و نگهبانى آن را داشته باشد؟! قيد «مطلقه» در مقابل نظر كسانى است كه معتقدند فقيه فقط در موارد ضرورى حق تصرف و دخالت دارد. پس اگر براى زيباسازى شهر نياز به تخريب خانه‌اى باشد ـ چون چنين چيزى ضرورى نيست ـ فقيه نمى‌تواند دستور تخريب آن را صادر كند. اين فقها به ولايت مقيد ـ نه مطلق ـ معتقدند، برخلاف معتقدان به ولايت مطلقه فقيه، كه تمامى موارد نياز جامعه اسلامى را ـ چه اضطرارى و چه غيراضطرارى ـ در قلمرو تصرفات شرعى فقيه مى‌دانند.»1
در بین مدافعان نظریه ولایت فقیه در مورد مبنای مشروعیتِ حکومتِ ولی فقیه اختلاف مهمی وجود دارد.
ولایت انتصابی مطلقه فقیه : معتقدان به ولایت مطلقه فقیه، ولایت فقیه را انتصابی می دانند. از جمله آیت الله مصباح که می گوید:«حكومت دينى حكومتى است كه نه تنها همه قوانين و مقررات اجرايى آن برگرفته از احكام دينى است، بلكه مجريان آن نيز مستقيماً از طرف خدا منصوبند، يابه اذن خاص يا عام معصوم منصوب شده‌اند ... پس حكومت رسول الله و امام معصوم و نيز حاكميت افرادى مانند مالك اشتر در زمان حضور معصوم و يا حكومت ولى فقيهِ جامع شرايط در عصر غيبت اين گونه است»2

ولایت انتخابی مقیده فقیه: برخی دیگر هم مشروعیت او را ناشی از انتخاب مردم می‌دانند که به ولایت فقیه آیت‌الله منتظری هم معروف است.
مسائلی همچون نقش مردم،جمهوري بودن حكومت، نظارت پذيري ، مدت زمامداري ، مصلحت نظام ، آزادي ها، منشا مشروعیت و... در دو نظریه تفاوت فراوان دارد. به عنوان نمونه 
در نظريه اول مردم در تامين مشروعيت نظام هيچگونه محلي از اعراب ندارند. حكومت منصوب از جانب خداست و ناسوتيان را نرسد كه سوداي دخالت در لاهوت كنند. اما در نظريه دوم راي مردم با رعايت ضوابطي تامين كننده مشروعيت نظام است. رجوع به راي مردم در نظريه اول در بعضي موارد با صلاحديد ولي فقيه ميسر است . اما حتي در چنين رجوعي، اعتبار شرعي راي مردم به تنفيذ ولي فقيه بستگي دارد. لذا ولايت مطلقه فقيه اگر در برهه اي از زمان صلاح ديد فرضا رياست جمهور را مستقيما نصب نمايد بر مردم لازم است امر وي را مطاع بدانند يا اگر مصلحت ديد اصلي از اصول قانون اساسي را لغو نمايد اين حق وي خواهد بود. اما از سوي ديگر اگر صلاح ديد در مقطعي بعضي از مراتب را برمبناي راي مردم برگزار كند اين نيز مشروع است . در اين صورت ميزان راي مردم است . به طور كلي با صلاحديد ولي فقيه ميزان راي مردم است نه مطلقا.
مثلا در تنفيذ حكم رياست جمهورى شهيد رجايى چنين آمده است: «و چون مشروعيت آن بايد با نصب فقيه ولىّ امر باشد اينجانب رأى ملّت را تنفيذ و ايشان را به سمت رياست جمهورى اسلامى ايران منصوب نمودم .... و اگر خداى ناخواسته بر خلاف آن عمل نمايند مشروعيت آن را خواهم گرفت»3
 

شورای فقها
مرحوم آیت الله صادقی تهرانی ،از مخالفان ولایت فقیه، معتقد بودند ضرورت عقلی و شرعی بر این امر استوار است که در عصر غیبتِ معصوم، بایستی حکومت تحت نظر افاضل علما و اتقیاء باشد.که آن هم جز با شورای صالحان ممکن نیست.
ایشان ضمن تاکید بر این که ولایت مطلقه تنها به کسی تعلق می گیرد که معصوم مطلق باشد خاطر نشان کرده اند: «ما در اسلام ولایت فقیه نداریم ولایت فقها داریم و باید علمای ربانی جمع شوند و در یک جو آزاد (تا آنجا که امکان دارد) از میان خود یک یا دو نفر انتخاب کنند برای رهبری سیاسی و فقاهتی و اگر اتفاقی بر کار نبود شورای رهبری باید باشد.»
ایشان همچنین با رد سخنان آیت الله منتظری تصریح می کنند: «اگر خود آقای خمینی بفرمایند که باید تمام مجتهدین اسلام از حاکمیت من تبعیت کنند چه در بعد سیاسی و چه در بعد فقهی، به ایشان عرض می کنیم اشکال دارد فرمایش شما، مگر شما قبول دارید که مجتهد تقلید کند؟! مجتهد حرام است تقلید کند، این امر به منکر است!»
نکته قابل توجه اینکه بعد از ارتحال امام خمینی ابتدا گزینه "شورای رهبری" مورد توجه قرار گرفت که نهایتا با رای اکثریت خبرگان، به گزینه "رهبری فرد" منتهی شد. اما گزینه های شورای رهبری قبل از کنار گذاشته شدن آن، چنین بود:
ترکیب اول:آیات عظام خامنه ای،مشکینی و موسوی اردبیلی
ترکیب دوم: آیات عظام خامنه ای،مشکینی،موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و سید احمد خمینی
ترکیب سوم: آیات عظام خامنه ای،مشکینی،موسوی اردبیلی،فاضل لنکرانی،عبدالله جوادی آملی.4
البته شایان ذکر است که خود آیت الله خامنه ای هم از مخالفان رهبری فردی بودند.(...خود ایشان پشت تریبون رفتند و گفتند من با رهبری شورایی مطابق قانون اساسی موافقم و با رهبری فردی مخالفم. پس چگونه نامزد بشوم؟من که جلسه را اداره می‌کردم، گفتم اکنون با رای خبرگان، رهبری فردی قانون شده و چاره‌ای نیست.5)

نظرات مختلف
حال قصد دارم تعدادی از نظرات موافق و مخالف را بدون هیچ تعصب و جهت گیری ذکر کنم، باشد درسی شود هم برای کسانی که از غیر علم، یا از سر لجاجت سعی در اثبات یکطرفه این نظریه دارند، یا می خواهند نشان دهند که نظری غیر از این نظر در عالم تشیع وجود ندارد!
امام خمینی فرموده‌اند: «اصل اين است كه فقيهِ داراى شرايط حاكميت ـ در عصر غيبت ـ همان اختيارات وسيع معصوم را داشته باشد، مگر آنكه دليل خاصى داشته باشيم كه فلان امر از اختصاصات ولىّ معصوم است»6
آیت الله منتظری که نظریه‌ ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاند و سپس با تدریس این نظریه در درس خارج خود و انتشار چهار جلد در باره‌ ولایت فقیه، مهم‌ ترین نظریه‌ پرداز حکومت اسلامی پس از آیت الله خمینی به شما می رفت و در سال 1364، مجلس خبرگان رهبری، با آنکه آیت الله خمینی همچنان در قید حیات بود، ایشان را به جانشینی رهبر جمهوری اسلامی برگزید. با همه این تفاسیر آیت الله منتظری ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق شرک می‌دانست.
شهید مطهری :«ولايت فقيه‏ به اين معنی نيست كه فقيه خود در رأس دولت قرار بگيرد ... و عملا حكومت‏ كند نقش فقيه در يك كشور اسلامی ... نقش يك‏ ايدئولوگ است نه نقش يك حاكم. وظيفه ايدئولوگ اينست كه بر اجرای‏ درست و صحيح ايدئولوژی نظارت داشته باشد ...تصور مردم آنروز - دوره مشروطيت - و نيز مردم ما از ولايت فقيه اين نبود و نيست كه فقها حكومت كنند و اداره مملكت را بدست‏ گيرند بلكه در طول قرون واعصار...تصور مردم از ولايت فقيه اين بوده كه از آنجا كه جامعه ، يك جامعه اسلامی است و مردم وابسته به مكتب اسلامند، صلاحيت هر حاكمی ، از اين نظر كه قابليت اجرای قوانين ملی اسلامی را دارد يا نه ، بايد مورد تصويب و تائيد فقيه قرار گيرد»7
سیدابوالقاسم خویی هم نظریهٔ ولایت فقیه را یک «بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی» می‌دانست. ایشان فرموده بودند: «ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقها اثبات نمی‌شود...»
فقیه قرآنی آیت الله صادقی هم در پاسخ به این پرسش که آیا ولایت فقیه مبنای قرآنی دارد یا خیر، فرمودند:«هیچ مبنای قرانی ندارد. من در کتاب "حکومت صالحان یا ولایت فقیهان" به تشریح این مساله را باز کرده ام»
حسن ختام
آیت الله بیات زنجانی: درپاسخ یکی از مقلدان خود درباره ولایت فقیه گفته است: «اصل ولایت فقیه امری سیاسی و فقهی و مورد اختلاف بین فقیهان است و اگرچه به نظر صحیح می‌آید لیکن نه خودش اصل دین و نه انکارش کفرآور و فسق است. کسانی که غیر از این را می گویند نیز اهل بدعت بوده و از باب نهی از منکر باید آنان را طرد کرد و اگر عالمی نیز اینگونه حرف بزند، موجب سلب عدالتش می‌شود و پشت سر او نمی‌شود نماز خواند.»
مشخص شد که اصل ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه مورد اختلاف علما بوده وکسانی که آن را قبول نداشته اند کم نیستند(از جمله شیخ انصاری،آیت الله وحید خراسانی، آیت الله خوانساری،آیت الله حائری یزدی و کسانی که در این مقاله ذکر شد) حال آنکه می بینیم گفته می شود "مرگ بر ضد ولایت فقیه"
آیت‌الله مرتضی تهرانی ضمن "مبهم و تفرقه‌افکن" خواندن شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه"، حذف آن را شرعا لازم می داند. که البته به خاطر این قضیه و برخی مواضع دیگر به ایشان اعتراضات گسترده ای صورت گرفت که ایشان اینگونه پاسخ دادند: «به نظر شما من مقلّد هستم يا مجتهد؟ اگر شما قبول داريد كه من مجتهدم و تقليد بر مجتهد حرام است، بگذاريد من مجتهد بمانم و مطابق نظر خودم عمل كنم!»
آیت الله گلپایگانی هم از کسانی بودند که مخالفت خود را با این شعار اعلام کردند.
حتی در حالی که قبول کنیم هیچ یک از علما ضد ولایت فقیه نبوده اند آیا این عقلانی است که به کسانی که وجود خارجی ندارند ناسزا بگوییم! بگذریم؛یک بار دیگر آن جمله آیت الله بیات را بخوانیم: «نه خودش اصل دین و نه انکارش کفر آور و فسق است...»
پس بیایید از این به بعد هر جا این شعار را شنیدیم از باب نهی از منکر گوینده آن شعار را طرد کنیم!
 
 
 
1- مصباح، پرسشهــا و پـاسـخها، ص57
2- مصباح، پرسشهــا و پـاسـخها، ص47
3- صحيفه نور، ج 15 ص 76
4- خبرگزاری پارسینه کد خبر ۳۹۸۶۵
5- خاطرات هاشمی رفسنجانی 1368– ص 22
6- حكومت اسلامى، ص 56 ـ 57
7- پیرامون انقلاب اسلامی، ص85
 
بستن http://www.modarair.com/news/گفتگو/1392-06-19-18-53-31.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498107     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: