نام شما:
ایمیل مقصد:

برخورد تمدن‌ها

برخورد تمدن‌ها


گروه: گفتگو و تعامل تمدن ها و ادیان
تاریخ درج: 1391/7/26
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0

 

مقاله “برخورد تمدن‌ها” به قلم ساموئل هانتینگتون، در سال ۱۹۹۳ در مجله امور خارجه به چاپ رسید و بلافاصله توجه و واکنش‌های زیاد و شگفت‌انگیزی را برانگیخت. چون این مقاله قصد داشته تا برای آمریکایی‌ها نظریه‌ای بدیع، درخصوص “فضای جدید” در سیاست جهانی پس از پایان جنگ سرد فراهم آورد نوع بحث و استدلال آن به طرز الزام‌آوری کلان، متهورانه و حتی خیالی به نظر می‌رسد. وی به صورت بسیار آشکار به رقبا در سطوح تصمیم‌سازی و نظریه‌پردازانی چون فرانسیس فوکویاما و ایده “پایان تاریخ” او همچنین به گروه‌های بزرگی که آغاز جهانی شدن، قبیله‌گرایی و زایل شدن دولت‌ها را خوشایند می‌دانند، توجه داشته است اما اذعان می‌کند که آنها فقط برخی از جنبه‌های این دوران جدید را می‌فهمند. او سعی کرده است تا جنبه بسیار مهم و در واقع مرکزی سیاست جهانی در سال‌های آتی را نشان دهد.
هانتینگتون بدون هیچ‌گونه تردید، تاکید می‌کند که “فرضیه من این است که منبع بنیادی منازعه در دنیای جدید، در درجه اول ایدئولوژیکی یا اقتصادی نخواهد بود؛ منشا اختلافات عظیم نوع بشر و منبع اصلی، منازعه فرهنگی خواهد بود دولت ملت‌ها در امور جهانی قدرتمند‌ترین بازیگران باقی خواهند ماند، اما منازعات اصلی سیاست جهانی میان ملت‌ها و گروه‌های برخاسته از تمدن‌های مختلف رخ خواهد داد. برخورد تمدن‌ها بر سیاست جهانی سایه خواهد افکند.
خطوط نقصان میان تمدن‌ها، مرزهای مبارزه با درگیری درآینده خواهند بود.” بیشتر استدلال‌ها در صفحات بعدی مقاله، بر انگاره‌ای مبهم، یعنی چیزی که هانتینگتون “هویت تمدنی” می‌خواند، استوار است؛ همچنین “فعل و انفعالات میان هفت یا هشت تمدن بزرگ” که از میان آنها منازعه میان تمدن‌های اسلام و غرب بخش عمده توجه را به خود جلب کرده است. او در این اندیشه ستیز‌آمیز خود کاملا به مقاله ۱۹۹۰ “برناردلویس” شرق‌شناس کهنه کار متکی است. رنگ و بوی ایدئولوژیکی این مقاله از عنوان آن که عبارت است از “ریشه‌های خشم مسلمانان”، نمایان است. در هر دو مقاله، تجسم هستی‌های بسیار زیادی که “غرب” و “اسلام” خوانده شده‌اند، با بی‌ملاحظگی صورت گرفته است، گویی که موضوعات بغرنج و پیچیده‌ای چون هویت و فرهنگ، در جهانی شبه‌کارتونی وجود یافته‌اند؛ جایی که “پاپ آی” و “بلوتو” (دو شخصیت کارتونی) به طرزی بی‌رحمانه،‌ یکدیگر را مورد ضرب و شتم قرار داده و یکی از آن دو که مشت‌زن شریف و وارسته‌ای است برخصم خود پیروز می‌شود.
مطمئنا نه هانتینگتون و نه لویس، به دلیل وجود پویایی‌های داخلی و تکثر موجود در تمدن‌ها و نیز این واقعیت که ستیزهای عمده در مدرن‌ترین فرهنگ‌ها به تعریف یا تفسیر از هریک از فرهنگ‌ها، مربوط می‌شوند، همچنین به دلیل این امکان غیر جذاب که جسارت صحبت‌کردن در مورد مذهب یا تمدن خالص حکایت از میزان زیاد عوام‌فریبی و بی‌خبری محض دارد، وقتی برای مضایقه ندارد. به هیچ‌وجه، غرب تماما غرب و اسلام تماما اسلام نیست.
هانتینگتون می‌گوید: چالش عمده روبروی تصمیم‌سازان سیاسی غرب این است که مطمئن باشند، غرب قوی‌تر از دیگران، بخصوص اسلام است و توان دفع همه آنها را دارد. مشکل مضاعفی نیز در باب فرض‌ هانتینگتون وجود دارد. او معتقد است که فرض او، مبنی بر اینکه چشم‌اندازش، بررسی موشکافانه‌ سراسر جهان، رها از هرگونه تعلق و دلبستگی معمول و وفاداری‌های پنهان، صحیح و بی‌لغزش است، گویی که هرکس دیگر نیز در پیرامون چرخی می‌زد و نگاهی می‌انداخت، به همان پاسخ‌هایی می‌رسیده که او تقریبا به آنها دست یافته است. در واقع هانتینگتون یک ایدئولوژیست است، او می‌خواهد “تمدن‌ها” و “هویت‌ها” را به چیزی تبدیل کند که تاریخ بشر را به حرکت درآورده و برای قرن‌های متمادی موجب شده‌اند که این تاریخ نه تنها دارای جنگ‌های مذهبی و فتح‌های بزرگ که شاهد گونه‌ای مبادله و سهیم شدن نیز باشد، پالایش شده‌اند. این تاریخ کم و بیش پیدا، در شلوغی برجسته‌سازی جنگ متراکم و محدود شده‌ای که “برخورد تمدن‌ها” آن را واقعیت می‌داند، نادیده گرفته می‌شود. زمانی که هانتینگتون کتاب خود را کمی ظریف‌تر و دارای پانوشته‌های بسیار بسیار زیاد کند، اما این کار او را سرگرم نشان می‌دهد که چه نویسنده‌ ناشی و متفکر بی‌ذوقی است.
پارادایم اساسی غرب در مقابل بقیه جهان (صورت‌بندی مجدد تعارض جنگ سرد)، دست نخورده باقی ‌مانده و این آن چیزی است که او اغلب مزورانه و به طور ضمنی، در بحث و گفتگوهای پس از حوادث یازده سپتامبر بر آن پافشاری کرده است. حمله‌ای متهورانه، دهشتناک با انگیزه‌ای بیمار گونه که توسط یک گروه کوچک از ستیزه‌جویان دیوانه،‌ با دقت و حساب شده طراحی شده بود و موجب قتل عام مردم شد، در جهت اثبات نظریه هانتینگتون منحرف شده است. به جای درک درست مسئله و اینکه چرا و چگونه یک باند بسیار کوچک، متشکل از متعصبان و افراطیون دیوانه، ایده‌های بزرگ (عبارت را با تسامح به کار می‌برم) را اختیار کرده و برای اهداف جنایتکارانه به کار می‌برند؟
سجاد سرلک

بستن http://www.modarair.com/news/گفتگو/1391-07-26-13-57-52.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498179     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: