نام شما:
ایمیل مقصد:

حجت الاسلام والمسلمین مسعود ادیب از مدرسین برجسته حوزه و دانشگاه و شرح و تفسیر سوره مبارکه عصر

حجت الاسلام والمسلمین مسعود ادیب از مدرسین برجسته حوزه و دانشگاه و شرح و تفسیر سوره مبارکه عصر


گروه: گفتگو و تعامل تمدن ها و ادیان
تاریخ درج: 1394/8/20
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0

اولین جلسه از سلسله جلسات تفسیر قرآن حجت الاسلام والمسلمین مسعود ادیب در شهر مقدس قم و در دفتر مجمع محققین ومدرسین قم برگزار شد.

 

به گزارش «ندای ایرانیان»، حجت الاسلام والمسلین ادیب که از مدرسین برجسته حوزه و دانشگاه است در این جلسه به شرح و تفسیر سوره مبارکه عصر پرداخت.

مشروح سخنان ایشان به شرح ذیل است:

بسم الله الرحمن الرحیم

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سید العالمین أبی القاسم محمد. تشکر می کنم از حضور دوستان و خدا را شاکرم که این توفیق را دراخیتار بنده قرار داد که با برادران عزیز گفتگویی در مورد بعضی سوره های قرآن داشته باشیم اجازه بدهید به عنوان اولین سوره درباره یکی از سوره های کوتاه آخر قرآن، سوره مبارکه عصر با هم گفتگو کنیم و توضیحات مختصری عرض کنیم.

سوره عصر با سه آیه جزء کوتاه ترین سوره های قرآن است و به قرینه سیاق غالب مفسرین آن را مکی دانسته اند البته در مورد اینکه چه سوره هایی را مکی و چه سوره هایی را مدنی قدری اختلاف نظر وجود دارد که معیار چیست برخی به لحاظ مکان نزول و برخی به لحاظ زمان نزول سوره هایی که قبل از هجرت نازل شده است را مکی و بعد از هجرت را مدنی می نامند. ظاهرا به هر دو معیار سوره عصر جزء سوره های مکی است.

بسم الله الرحمن الرحیم

در باره بسم الله معمولا در آغاز سوره حمد بحث می شود. اعتقاد بسیاری از مفسران و علمای اهل سنت بر این است که بسم الله فقط جزء سوره حمد است در بقیه سور به عنوان تیمن و تبرک خوانده می شود و اعتقاد علمای شیعه بر این است که بسم الله مستقلا در هر سوره ای جزء آن سوره است. بنابراین لازم می دانند که هر وقت می خواهید سوره ای کامل بخوانید -مثل نماز که طبق فتوای بسیار ی از فقهای ما این است که باید بعد از حمد باید یک سوره کامل خوانده بشود- می گویند باید بسم الله هم حتما خوانده بشود اما میان مفسران نکته دیگری وجود دارد که دقیق تر از این بحث کلی است و آن اینکه آیا بسم الله در همه سور به یک معنا است یا در هر سوره ای معنای متناسب با مضمون آن سوره باید برای بسم الله قائل شد بعضی از مفسران قائل اند که بسم الله در هر سوره ای به تناسب مضمون آ« سوره می تواند معنی بگیرد البته نه اینکه معنی به صورت یکجا و یکپارچه عوض بشود لااقل بخشی از معنی الهام بگیرد از مضمون سوره مثلا به صورت مشخص خود کلمه بسم که البته باسم است ولی چون همزه همزه وصل است و حتی در نوشتن هم بسم نوشته می شود اگر چه خلاف قاعد9 است باید باسم نوشته شود و لذا می گویند این سین بسم را که معمولا می کشند جبران الفی است که حذف شده. لذا فقط در بسم الله الرحمن الرحیم باء به سین می چسبد و باسم بسم نوشته می شود. می گویند در بسمه تعالی باید باسمه تعالی نوشته شود و بسمه تعالی بخوانیم حالا اینها بحثهای دست دوم و سوم است. نکته ای که می خواهم عرض کنم این است که خود بسم در بسم الله اصطلاحا جار و مجرور است که یک مکملی است که در بیان می آید و باید چیزی را تکمیل کند لذا می گویند متعلق می خواهد. باید این بسم الله یک فعل یا شبه فعلی پشت این به عنوان تکیه گاه و پشتوانه این بسم الله قرار بگیرد. مثلا آغاز می کنم به اسم الله به پایان می برم به اسم الله سخن می گویم به اسم الله البته ما در فارسی هم حذف با قرینه هم انجام می دهیم در فارسی هم می گوییم به نام خداوند بخشنده مهربان یا حتی به نام ملت ایران. نکته مربوط به بحث ما این است که می گویند فعلی که یا شبه فعلی که متعلق بسم الله است آن را باید از مضمون سوره استخراج کرد. مثلا در سوره مبارکه حمد که با الحمد لله شروع می شود پاره ای از مفسرین می گویند باید گفت به اسم خدا حمد می کنم، به اسم خدا ستایشگری می کنم خدا را و اینجا هست که معنای بسم الله با تفاوت سوره ها متفاوت می شود. در اینجا به اختصار توضیحی راجع به بسم الله عرض کنم و وارد تفاصیل و جزئیات نمی شوم. هم وقت و حوصله شما اجازه نمی دهد و هم بضاعت علمی اندک من من فقط به یک نکته اشاره کنم و آ« این است که در بسم الله ما لفظ رحمان و رحیم را که هر دو از ریشه رحم و رحمت است با دو صیغه مختلف تکرار شده است و سوالی اینجا پیش می آید و آن اینکه بسم الله که سرآغاز همه سوره ها است به استثنا سوره توبه در واقع یکی از مهمترین شعارهای قرآن است که صد و چهارده بار در قرَآن تکرار می شود. حتی اگر جزء هر سوره هم ندانیم آن را تیمنا تکرار می شود و نه فقط در قرآن بلکه در روایات بسیاری ما داریم که هر کاری با بسم الله شروع نشود ناتمام خواهد ماند. مستحب است موقع غذا خوردن و درس خواندن و خلاصه هر کاری آن را با نام خدا شروع کنیم و معمولا آن صیغه ای از نام خدا که بیشتر مورد سفارش است این کلمه بسم الله است. خدای حکیم و علیم که قرآن خودش را بارها به عنوان سخنی نخبه و برگزیده به عربی مبین معرفی نموده است چرا یک مصدر و یک مبدأ اشتقاق را دو بار به کار گرفته است خوب از این فرصت کوتاه که از 19 حرف تشکیل شده است و چهار کلمه است خوب از دو مضمون استفاده کن، از سه مضمون استفاده کن. اگر امکان دارد شما می گویید فلان شخصیت فردی دانا و عالم است دانا و عالم که هر دو به یک معنی است شما بیا بگو فردی دانا و توانا است که به دو بعد اشاره کرده باشید. از شخصیت او بسم الله الرحمن الکریم یا العلیم می گفتی چون رحمان و رحیم یک حرف است تکرار چرا؟ این یک سوال است در کنار اینکه هم مفسرین درباره اینکه رحمان و رحیم یعنی چه داد سخن داده اند و هم روایات مختلفی و متعارضی در این باره وجود دارد. یکی از تفسیرهایی که در مورد بسم الله بعضی نقل کرده اند و به خوبی پاسخگوی این سوال است. من امشب خدمت شما عرض می کنم حالا تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. رحمان وزنش فعلان است فعلان در زبان عربی صیغه ای که برای بیان یک حالت ناپایدار و یک حالت در حال اتفاق افتادن بیان می شود مثلا فرد عصبانی شده را می گویند غضبان که یک حالت ماندگار و ثابت در وجود کسی نیست. عصبانی بودن یک حالت خیلی هیجانی دارای فوران است و ناپایدار است یا به تشنه عطشان می گویند تشنگی صفتی نیست که سالها طول بکشد ندمان و سکران تمام اوصافی که با وزن فعلان می آید چنین حالتی در آن جریان دارد. رحمان از این ساخت استفاده کرده است شما عنایت کنید خدایی که ذهنیت کلامی ما و فلسفی ما حتی ذهنیت مردم کوچه و بازار از او یک موجود تغییر ناپذیر ثابت انفعال ناپذیر در ذهنیت خودشان دارند همه معیارهایی هم که در مورد خدا سخن می گویند این را تأیید می کند که خدا نباید محل حوادث باشد نباید منفعل باشد نباید دگرگون شونده باشد این خدا را در قرآن اولین وصفی که برای او در آغاز همه سوره ها گفته میشود این است که او رحمان است یعنی همین الان رحمت از او در حال جوشش است بالفعل رحمان است چه نتائجی از این رحمت در حال جوشش و نقد و زنده و جاری میشود گرفت. در همین بسم الله خوب این یک بحث است که البته نشان دهنده ارتباطی است که خدا با عالم دارد و شاید اینحکه بعضی از روایات که گفته اند رحمان صفت رحمت خدا در دنیا است و به اعتبار اینکه دنیا محل فعل خدا است و فعل خدا همین است که جریان دارد حضور دارد زنده اسصت و رحمان این صفت را دارد رحمتی را بیان می کند که در زندگی انسان و طبیعت در آفرینش جریان دارد و در حال ظهور و بروز است. البته برای اینکه آن ذهنیت درست با مشکل مواجه نشود بلا فاصله همین صفت رحمت به گونه ای دیگر هم برای خدا مطرح می شود و آن اینکه خدایی که رحمان است رحیم است و رحیم وزنی است که دلالت بر ثبوت و استمرار و پایداری مبدأ خودش در مصداقش دارد. شاید این تکرار وجهش این باشد و اگر چنین باشد از آن این دو نکته می شود فهمید. نکته اول مهمترین صفتی که در سرآغاز و کتیبه قرآن برای خدا ذکر شده است صفت رحمت است. مبنای آفرینش اوست مبنای ربوبیت اوست مبنای ارتباطی است که با عالم دارد. حالا بخصوص اگر به سوره حمد نگاه کنیم این مسأله آنجا تأکید می شود چرا که بعد از بسم الله می فرماید الحمد لله رب العالمین. ستایش از خدایی است که رب عالمین است بعد این الله که رب العالمین اولین صفتی که برای او ذکر می شود. الرحمان الرحیم است که ربوبیتش هم بر مبنای رحمان و رحیم بودن اوست .حالا غیر از سوره حمد جاهای دیگر این الرحمان و الرحیم اهمیت رحمت خداوند را به عنوان محوری ترین صفت او در رابطه با عالم افاده می کند. این نکته اول و نکته دوم همین که عرض کردم که تصویری از رحمت خدا ارائه می دهد که یک امر متافیزیکی انتزاعی در قعر اندیشه های عمیق نیست یک امر زنده است در دسترس است جریان دارد. در زندگی روزمره ما حضور دارد. تپش دارد و این تصویر خیلی تصویر عجیبی است و این تصویری است که اگر دین نمی داد عقل ما به آن نمی رسید. بعضی از مسائل مسائلی است که اگر دین نیامده بود، وحی ای هم در کار نبود ما کم کم به تدریج یا حتی در آغازین حیات انسان بر روی زمین فهمیده بودیم و می فهمیدیم و بعد از این شاید می فهمیدیم. اما بعضی از مسائل است که وقتی دین می گوید ما تازه می فهمیم که عجب نکته دقیقی است. اما تا کسی نگوید ما خودمان با سرمایه ادراک انسانی خودمان به این مطلب نمی رسیدیم. به نظر می آید یکی از مهمترین آموزه هایی که دین در اختیار ما گذاشته است و اگر ما بودیم و عقل انسانی به این راحتی نمی توانستیم یا شاید هیچ وقت نمی توانستیم به آن برسیم توصیف درستی از خدا و صفات او و رابطه او با عالم است. ما با همین عقل ابتدایی خودمان بلکه با دریافتهای فطری و بدیهی خودمان می فهمیم که باید عالم مبدأیی داشته باشد. باید تبیینی از عالم کنیم که به یک جایی بند بشود بعد با کند و کاش های عقلی فهمیدیم که این تبیین از داخل آن خداباوری در می آید. ممکن است پاره ای از اوصاف خدا را هم بشود با بعضی از تأملات عقلی فهمید اما خدایی که دین معرفی می کند خدایی است که می شود پرستید. واقعیت این است که خدایی که از فلسفه و از تحلیل معنا و مفهموم واجب الوجود بیرون می آید خدایی نیست که بشود با او حرف زد با او رفیق شد به او امید بست از او درخواست کرد. خدایی که دین معرفی می کند خدایی است که تمام ارتباطات انسانی را می شود با او برقرار کرد و البته بسیار توصیف او دشوار است. از سویی باید این قداست و نزاهت و تعالی ذات اقدس او محفوظ بماند در بیان و از سویی دیگر طوری معرفی شود که بشود برای انسان به عنوان یک دوست به عنوان یک معشوق و معبود و تکیه گاه مطرح باشد. به نظر می آید این بسم الله خصوصا با این ترتیبی که رحمان و رحیم در آن پیدا کرده است یکی از مصادیق معرفی دین از صفات خداوند است.

این مقدار به اختصار عرض کرده باشیم که از اول بسم الله را جزء سوره حساب کنیم و درباره او هم گفتگویی کرده باشیم.

و العصر. خوب این واو جزء حروف قسم است و معمولا وقتی بر سر یک اسم می آید معنایش این است که آن اسم مورد سوگند قرار گرفته است. در زبان عربی اصولا تأکید نقش به سزایی دارد. زبانها از این جهت با هم مختلف اند بعضی زبان ها از عوامل تأکید کننده در آن زیاد استفاده می شود یکی از این زبانها زبان عربی است. لذا حروف تأکید ادات تأکید در زبان عربی خیلی زیادتر از زبان فارسی به کار برده می شود و لذا در ترجمه هایی که خیلی سعی می کنند وفادار به ترجمه تحت اللفظی باقی بمانند خیلی اوقات در زبان فارسی ترجمه برای ما نامأنوس می شود. البته چنین است که هر آئینه چون مثلا آنجا هم لام آمده هم إن آمده است و هم حرف قسم آمده است که در فارسی ما معمولا این همه تأکید را بیان نمی آوریم. یک از ادات تأکید استفاده از قسم است که قرآن هم از این ویژگی زبان عربی استفاده کرده است و قرآن وقتی قسم را بکار گرفته است در متعلق قسم اموری را مطرح کرده است که خود بیان اینکه به چه چیزی قسم می خورد درس آموز است و نکته دارد. یعنی قرآن می توانست در همه جا والله والله بگوید ولی می بینید که گاهی به پدیده های مادی قسم می خورد گاهی به پدیده های تاریخی قسم می خورد. متعلق قسم و آنچه مورد قسم واقع شده است امور مختلفی است که توجه دادن به خود این متعلق قسم نکته مهمی بوده است. از نظر قرآن و معمولا آنجایی که قسمی بکار می رود با مضمونی که بعد از آن قرار است مطرح بشود و این قسم برای تأکید آن مضمون بوده است یک قرابت و مشابهت تام و تمامی دارد و از جمله اینجاست. چنانچه بعدا مضمون بقیه سوره را خواهید دید می بینید کاملا با عصر تناسب دارد .اما حالا مراد عصر چیست؟ بعد از واو که حرف قسم است الف و لام قرار گرفته است که به آن الف و لام عهد گفته می شود. الف و لام عهد یعنی حرفی که ما را متوجه یک معنای خاصی از واژه می کند یا متوجه مصداق خاصی از معنای واژه می کند. اگر آن مصداق پیش ما حاضر است اصطلاحا به آن الف و لام عهد حضوری گفته میشود اگر قبلا در جملات پیشین و سطر پیشین به آن اشاره ای شده است به آن الف و لام عهد ذکری می گویند و اگر نه یک امری است که در ذهن مخاطب وقتی قسم صورت می گیرد بیان صورت می گیرد زود حاضر می شود اصطلاحا به آن الف و لام عهد ذهنی گفته می شود. پس یا باید یک چیزی در دست باشد که به آن اشاره کند یا در کلام به آن اشاره شده باشد یا باید معهود باشد نزد مخاطب متوجه بشود.

خوب این والعصر اگر الف و لامش عهد حضوری بگیریم یک معنا از والعصر فهمیده می شود که بعضی از مفسرین هم گفته اند که این عصر یعنی روزگار پیامبر. یک معنای والعصر می تواند این باشد. بی تناسب با آیات بعد هم نیست. مرحوم علامه طباطبائی می فرماید به نظر من مهمترین تفسیر و معنی این است. این معنی را بیش از بقیه می پسندد. خوب اهمیت روزگار پیامبر در چیست؟ در این است که در واقع یک نوع تمایز در روزگار پیامبر در میان انسانها بوجود آمده است. فرصتی شده برای اینکه درون مایه های انسانها بیرون بریزد و خودشان را نشان بدهند. روایتی از رسول خدا نقل شده است که حضرت بر فراز منبر دو انگشت خودشان را اینطوری گرفتند و فرمودند أنا و الساعة کهاتین. من و قیامت مثل این دو هستیم یعنی به هم چسبیده هستیم. خوب من و قیامت به هم چسبیده هستیم یک موقع ما تفسیر زمانی از آن می کنیم لازمه اش این است که یا قیامت تا به حال برپا شده است یا این هزار و چهارصد سال یا بیشتر که نمی دانیم چقدر طول می کشد فاصله زمانی حساب نشود در معیار پیامبر. اما می توانیم اصلا زمانی نفهمیم این را. در واقع ظهور پیامبر یک پرده از ظهور قیامت است. چطور؟ در قیامت قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ قرار است درون مایه های انسانها ظهور کند. یوم تبلی السرائر روزی است که سریره ها و پنهانی های وجود انسانها آشکار می شود. تابلوها روشن می شود. پرده ها کنار می رود. پیامبر هم همین کار را کردند. در جامعه بشری چه در روزگار خودشان و چه بعدا در استمرار پیام ایشان در میان نسلهای بعد این اتفاق افتاده است. شما ببینید پیامبر خدا عمویی به نام ابولهب دارد و عمویی هم به نام حمزه دارد. تا قبل از بعثت این دو عمو هیچ تمایز محسوسی نداشتند. هر دو عموی پیامبر بودند. حمزه تقریبا هم سن و سال رسول خدا بود و ابو لهب مقداری مسن تر بود. اینطور نبود که ابو لهب با پیامبر دشمنی داشته باشد. در روایات هست که وقتی سویده کنیز ابولهب آمد به او خبر داد که آمنه همسر عبد الله وضع حمل کرده است و پسری آورده است ابولهب به او گفت به شکرانه خبری که برای من آوردی تو را آزاد کردم. به میمنت خبری که از ولادت فرزند برادرم آوردی تو را آزاد کردم. و بعدا هم دو تا از فرزندان ابولهب قرار بود که همسر دوتا از دخترهای پیامبر بشوند. یا حتی تا یک مراحلی شده بودند که با رسالت پیامبر این روند متوقف شد و ابولهب از فردای اعلام رسالت پیامبر علم دشمنی برداشت. حمزه تا قبل از رسالت حالا شاید هم سن و سال بوده با پیامبر ارتباطات گرم تری داشته است ولی ظهور و بروز خاصی نداشت. ولی وقتی اسلام آمد بعثت مطرح شد و پیامبری وسط آمد حمزه شد حمزه، ابو لهب شد ابو لهب. یکی شد سید الشهداء و یکی شد مصداق تبّت یدا. بنابراین عصر پیامبر عصری است که جوهره انسانهارا بیرون ریخته است و قسم می تواند به عصر پیامبر باشد. بعضی مفسرین دیگر گفته اند که نه عصر یعنی مطلق روزگار به قول عربها دهر به روزگار قسم که روزگار ظرف حیات انسان است. روزگار هر فرد ظرف حیات خودش است و روزگار مطلق ظرف حیات تمدن انسانی و ظهور و بروز انسان بر روی کره زمین این هم تناسب دارد و شاید تناسبش به گمان بنده از مورد قبلی بیشتر هم باشد. چون بعد از آن از انسان به معنای کلی کلمه سخن می گوید پس کاملا متناسب است با روزگاری که ظرف ظهور انسان است. ظرف حرکت انسان است ظرف تحقق فعل خدا در وجود انسان است قسم خورده باشد. بعضی از مفسرین گفته اند که عصر یعنی وقت عصر قبل از غروب خورشید که در واقع وقتی است که در اثر گردش زمین تحول عظیمی در حال رخ دادن است. روشنایی در حال رفتن است و شب در حال آمدن و این از آیات قدرت خداوند است. البته ما تلقی مان از معجزه امری است که به آن عادت نکرده باشیم و این عادت نکردن ما آن را در چشم ما برجسته می کند. اما حقائقی که ما به آنها عادت کردیم گاهی اوقات به نگاه تحقیر می نگریم ولی اگر کسی به دیده اعتبار نگاه کنیم طلوع خورشید یک معجزه است. غروب آن معجزه است. روئیدن گل و گیاه معجزه است و دارد به این اتفاق که یکی از مظاهر آیات و قدرت خداست قسم می خورد و بعضی دیگر هم گفته اند که مراد نماز عصر است. چون نماز عصر را هم گاهی تعبیر به نماز وسط کرده اند. چون دو نماز قبلش است و دو نماز بعدش است و نمازی است که به یک معنی در وسط فعالیت روزانه صورت می گیرد. صبح که ابتدای فعالیت روزانه است نماز خوانده می شود تا ظهر که نماز ظهر و بخشی از فعالیت روزانه انجام شده بعد یک استراحتی صورت می گیرد حالا در آغاز نیمه دوم فعالیت روزانه که بعدش هم در آغاز شب مقداری فعالیت ادامه پیدا می کند. حالا گذشته ها زودتر مردم می خوابیدند حالا ما به یمن برق دیرتر می خوابیم. نماز عصر وسط روز واقع می شود و وسط ساعات انسان واقع می شود که از این جهت شاید یک ارزش و اهمیتی پیدا می کند که ارتباط انسان را در این میانه و گرماگرم فعالیت روزانه اش با خداوند برقرار می کند و بعضی هم گفته اند مراد نماز عصر است. پس والعصر را حالا من چهار معنی از معانی که مفسران گفته اند را عرض کردم می شود معانی دیگری را گفت کما اینکه گفته اند ولی به نظر می آید از همه معاتنی نزدیک تر همان معنی اول و دوم است. یا عصر به معنی روزگار وقتی که انسان در آن واقع شده است یا به معنی روزگار پیامبر. اگر به معنی روزگار باشد الف و لام می شود الف و لام عهد ذهنی و اگر به معنی روزگار پیامبر باشد الف و لام عهد حضوری می شود.

إن الانسان لفی خسر. اضافه بر قسم که خودش یک ابزاری برای تأکید بود. آیه بعدی هم با إن شروع می شود خوب الانسان لفی خسر انسان در زیان است. إن الانسان لفی خسر یعنی حتما اینطور است هر آئینه همانا به راستی چنین است. ما در فارسی معمول نیست اینقدر تأکید کنیم در کلام و مخصوصا گاهی اوقات که جمله عربی پر از تأکید است انسان در ترجمه فارسی می ماند که چه بگوید که هم مضمون را منتقل کرده باشد و هم از زیبایی معنای فارسی کاسته نشود. به هر حال نشان دهنده اهتمامی است که به این جمله است قبل از آن یک قسم خورده است برای اثباتش حالا هم با إن شروع می کند که انسان در خسر است. خسر که در فارسی به خسارت یا زیانکاری تعبیر می شود به ضرری می گویند که سرمایه را از بین ببرد. در لغت عرب اگر کسی در سودش نقصانی حاصل شود این را خسر نمی گویند. وقتی در سرمایه نقصان حاصل بشود این را خسر می گویند. این آیه می فرماید انسان در خسر است یعنی در حال زیان در سرمایه است. حالا به قسم اول سوره توجه فرمایید یک مقداری معنی اینکه چرا انسان در خسران است و در حال از دست دادن سرمایه اش است روشن می شود. اصلی ترین سرمایه ای که در اختیار انسان است همین عمرش است. غیر از عمر که چیز دیگری ندارد مخصوصا اگر به این نکته توجه کنید حالا مسأله ای خارج از تفسیر سوره عرض کنم به عنوان یک پیش فرض که بعد از آن در تفسیر سوره استفاده کنیم و آن اینکه نسبت رابطه دنیا و آخرت دو نگاه وجود دارد. کسانی که قبول دارند این دنیا به آخرتی ختم می شود در میان مومنان همه ادیان یک نگاه این است که اصل زندگی دنیا است و آخرت در واقع فرصتی است برای تدارک آنچه که در این دنیا قابل تدارک نبود. ما به این دنیا آمده ایم که زندگی کنیم. منتها در این زندگی دنیا چون اختیار داریم چون کارهای خوب و بد می کنیم لازم می آید که به ما پاداشهایی داده بشود یا عقوبت هایی برای ما در نظر گرفته شود. ولی دنیا ظرفیت پاداش دهی و مجازات ما را ندارد یک موقع آدمی کاری می کند که در ظرف دنیا می شود عوض آن را به او داد. ولی گاهی شخصی چنان کار عظیمی انجام داده است که ظرف دنیا امکان دادن پاداش ارزشمندی مناسب فعالیت او نیست و گاهی چنان خباثتی انجام داده است که باز در ظرف دنیا نمی توان شایسته جنایتش مجازات کرد. پس یک آخرتی پیش بینی شده است که در آنجا خوبان را به بهشت می برند و بدها که باید مجازات بشوند به جهنم ببرند و مجازات کنند. این یک نگاه.

نگاه دوم این است که اصلا آخرت اصل در آفرینش انسان است. انسان موجودی است که برای آخرت خلق شده است و آخرت را نباید فقط به عنوان زندان و باغ یک مجازاتگاه و یک جای خوب برای دادن پاداش نگاه کرد. اینطوری نباید نگاه کرد آخرت یعنی جایی که شخصیت انسان ظهور پیدا می کند بروز پیدا می کند. حقیقت انسان آنجا شکوفا می شود. حالا این شکوفایی ممکن است در روح و ریحان بهشت اتفاق بیفتد و ممکن است در عذاب جهنم اتفاق بیفتد. اتفاقا آن هم یک نوع شکوفایی است آدمی که توانسته است از سرمایه های خودش برای رسیدن به شرارتی که اگر نبود آن سرمایه به نمی رسید این هم به یک نوعی شکفته شده است ولی بدجور شکفته شده است. پس اصل آخرت است ولی چون قرار است عنصری به نام اختیار و اراده انسان در تحقق شخصیت او دخیل باشد و این انسان خودش خودش را بسازد خودش خودش را شکوفا کند لذا او را برای یک مدتی آورده اند در یک حجایی موقت و فرصتی به او داده اند که خودت را آشکار کن. هر چه داری بیرون بریز اصل حیات أخروی است. این دنیا مقدمه ای است، زمینه ای است برای شکوفا شدن انسان. این انسان شکوفا شده یا در آخرت بهشتی است یا جهنمی. من خیال می کنم از قرآن این نگاه دوم به تأکید فهمیده می شود. نگاه اول نگاه قرآنی نیست و اگر نگاه دوم را پذیرفتیم فرصت زندگانی این دنیا فرصت روزگاری که ما در آن زندگی می کنیم فهمی که هر کسی از عصر و روزگار می برد تنها سرمایه ای است که در اختیاراوست و این سرمایه هم بی قرار است و ماندگار نیست و اگر نتوانی از آن برداشت کنی خودبخود در حال از بین رفتن است. مثالی که معمولا می زنند این است که می گویند مثل یخ فروشی است که در تابستان کنار خیابان در حال فروختن یخ است هر کسی چیز دیگری بفروشد اگر نخرند در آخر آن را در گونی می ریزد شب می آورد خانه یا خشک می کند بالاخره کاری می کند با آن. ولی یخ فروش اگر نتواند بفروشد اصل سرمایه را باخته است. دست خالی به خانه برمی گردد. ما انسانها یخ فروشانی هستیم که زیر آفتاب گذران عمر و روزگار سرمایه مان در حال فنا شدن و از بین رفتن است. لذا إن الانسان لفی خسر به این معنی است. نکته ای که باید اینجا عرض کنیم این است که از این آیه فهمیده می شود که ما انسان خنثی نداریم. وضعیت خنثی برای انسان نداریم. ببینید در اموری وضعیت خنثی قابل فرض است . آدمها یا به لحاظ علمی جزء نخبگان اند یا جزء عقب ماندگان علمی و ذهنی اند یا معمولی اند. به لحاظ مالی یا فقیراند یا ثروتمنداند یا متوسط اند. به لحاظ زیبایی یا زیبا روی هستند یا زشت رویان هستند یا متوسط. و از قضا جهان را همین متوسطان پر کرده اند. خوب رویان در اقلیت اند زشت رویان هم در اقلیت اند نوابغ در اقلیت کودن ها هم در اقلیت هستند سرمایه دارهای بزرگ در اقلیت دهک پائین هم در اقلیت. جهان را متوسطان پر کرده اند به لحاظ تمام ویژگی ها. اما به لحاظ ویژگی ره یافتگی به لحاظ ویژگی روی به مسیر سعادت داشتن انسان متوسط نداریم. در واقع وضعیت ره یافتگی انسان یک وضعیت برداری است یا مثبت است یا منفی است. صفر و خنثی در آن نیست. یا آدم روی به سوی هدایت و فلاح و نجاح دارد یا پشت مسیر هدایت در حال حرکت است. و حالا گزارش تأسف باری که از این آیه فهمیده می شود این است که علی الاصول انسانها روی به سقوط دارند الا کسانی که چنین باشند و چنین باشند. مثل اینکه اصلا مسیر بیشتر به سمت سرازیری است. این حرف ممکن است بدبینانه تلقی بشود اما به نظر می آید که این یک واقعیت است. اگر هم تلخ است نباید به آن انگ بدبینانه زد. شما در آغاز سوره بقره آیه سی ام وقتی گفتگویی که بین فرشتگان و خدای تعالی رد و بدل شده است ملاحظه فرمائید مضمونش این است که خدابه فرشتگان فرمود من می خواهم در زمین خلیفه ای بگمارم. فرشتگان گفتند که أتجعل فیها من یفسد و یسفک الدماء؟ کسی را می خواهی در زمین بگذاری که خون بریزد و تباهی به بار بیاورد؟ یعنی همین اوصاف همین بدبختی. و خدا نفرمود که اشتباه می کنید انسان خیلی نازنین تر از این حرفهاست. یک پاسخی داد که اصلا ضمن اینکه تقریر و تثبیت ادعای فرشتگان بود یک مطلب دیگری را مطرح کرد. فرمود إنی أعلم ما لا تعلمون. شاید بشود از آن این را فهمید که آن استثناهایی که حالا می گوییم چه کسانی هستند، آن استثناها آن قدر وزن دارند در آفرینش که به تباه شدن جمع کثیری می ارزد. و حالا گذشته از انسان و هدایت و نظام آفرینش انسان در همه نظام آفرینش می بینید که تقریبا سبک و سیاق کار خدا همینطوری است. یعنی شما حساب کنید یک موقعی از این فیلمهای راز بقا پخش می کرد که لاک پشتهای فلان دریا می روند در فلان ساحل تخم گذاری می کنند. بعد می گفت که این تعداد لاک پشت چیزی حدود شش هفت میلیون تخم را در شن های ساحل پنهان می کنند و از وقتی تخم گذاری شروع می شود پرندگان و خزندگان و ماهی ها و حتی گاهی وقتها درندگان از اینها می خورند. فیض می برند تا وقتی که از این شش هفت میلیون چیزی حدود صد و پنجاه تا دویست لاک پشت بالغ به عمر نهایی خودشان برسند. حالا ممکن است این بیان یک سوالات کلامی را برانگیزد که اگر فرصتی بود در وقت خودش به آن می پردازیم. ولی واقعیت هستی این است که مسیر مسیر آمدن و شدنی است که به معنی از بین رفتن و نابود شدن است الا اینکه کسی با انتخاب آگاهانه مسیر خودش را عوض کند و راه برای انتخاب مسیر باز است و اینطوری نیست که کسی محکوم به فنا باشد محکوم به تباهی باشد. ابدا. اگر کسی بجنبد و حرکت کند نجات پیدا می کند ولی اگر خودش را به دست امواج بسپارد سر از تباهی و سقوط در خواهد آورد. و لذا إن الانسان لفی خسر را در این سیاق باید دید. تعبیر خسر را هم به حالت نکره بکار برده است. إن الانسان لفی خسرٍ. حالا یا به این دلیل که ما معمولا چیزی را که می خواهیم ابهت و عظمتش را مطرح کنیم از نکره بودنش استفاده می کنیم و بصورت ابهام بیان می کنیم. یا اینکه خسارت خاصی را که خسارت در ناحیه سعادت و نجات است می خواهد اراده کند.

الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات. خوب قسم بعد یک آیه ای که بسیار سهمگین و تکان دهنده ای که گرد ناامیدی را بر دلهای همه می پاشد و حالا یک پرده گشایی یک غبار زدایی از دلها که نه راه باز است برای الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات مگر برای کسانی که ایمان بیاورند و کارهای خوب را انجام بدهند. و این الصالحات هم جمع محلی به الف و لام است. افاده عموم می کند. نه کسانی که بصورت گزینشی یک موقع حال دارند یک موقع نفعشان در آن است یک وقتی دور هم خوش می گذرد صالحات انجام بدهند. نه! عملوا الصالحات یعنی آدم ملتزم باشد که کار خوب و درست و خوش نتیجه را انجام بدهد. و قبل از آن هم آمنوا ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام بدهد. اینها از آن خسران نجات پیدا می کنند. به دو مولفه نیاز است، یکی ایمان و یکی هم عمل صالح. البته به یک معنی عمل صالح یک مصداقش ایمان است ایمان آوردن هم کاری است که ما انجام می دهیم اگر کاری نبود که ما انجام بدهیم نمی شود توصیه کنند به ما که ما با اختیار خودمان آن را انجام می دهیم و اینجا بحث مفصلی است که آیا ایمان به معنای فعل انسانی است یا به معنای باوری است که خواسته یا ناخواسته در ذهن ما جای می گیرد. فرقش با علم چیست با دیگر افعال نفس انسانی چیست؟ اینها بحثهایی است که در باره ماهیت ایمان مطرح شده است. اینجا به اجمال عرض می کنیم به هر حال ایمان را اینجا در قبال کاری که انجام می دهیم یک فعل انسانی دیده باعلم فرق می کند. چون علم فعل نفسانی است. ما کاری انجام نمی دهیم وقتی می فهمیم دو ضرب در دو می شود چهار. بله مقدماتش را انجام می دهیم ولی یادگیری و فهمیدن یک مقوله علمی انفعالی است. ما نمی توانیم انتخاب کنیم. بگوییم اثبات شد برای ما دو ضرب در دو می شود چهار. حالا امشب می خواهیم برویم تصمیم بگیریم که علم پیدا کنیم به این مسأله یا پیدا نکنیم. نه اینطور نیست. اگر اثبات شد تو مجبور و مقهور هستی که بپیذیری و فرصتی برای چون و چرا کردن نداری. اما در مورد ایمان اینطور نیست. ایمان را وقتی به کسی عرضه می شود انتخاب باید بکند. فرصتی برای قبول و رد دارد. الا الذین آمنوا کسانی که این انتخاب را انتخاب اعتماد به خدا توکل به خدا دوست داشتن خدا. حالا چون خود ایمان یک فعلی است جدای از همه اینها ولی چون دیوار به دیوار این ویژگی های نفسانی دیگر است از این واژه ها برای توضیح آن استفاده می کنیم. توکل دل دادن سر سپردن یکی این کار را انجام بدهد که طبیعتا این ایمان متعلقش خداست. اصل آن ایمان به خدا است. چون تمام ایمانهای دیگر در پرتو ایمان به خدا معنی می شود. ایمان به پیامبران به فرشتگان به کتابهای آسمانی به اینکه بعد از مرگ چه اتفاقی خواهد افتاد همه اینها جزء فروع و شاخه های ایمان به خداست. کسانی که ایمان آورده اند و عملوا الصالحات باز در میان همه صالحات به دو تا عمل صالح به ویژه اشاره می کند. یکی و تواصوا بالحق تواصوا از مصدر تواصی یعنی یکدیگر را سفارش کردن. وصیت متقابل وصیت متقابل به حق دارند. اولا این وصیت متقابل خیلی نکته جالبی است. ببینید این مسأله امر به معروف و نهی از منکر که یکی از افتخارات اسلام و یکی از مزایای شریعت پیامبر است و قرآن به عنوان مزیت آن را ذکر می کند. کنتم خیر أمة أخرجت للناس. شما بهترین گروهی هستید که در تاریخ ظهور کرده اید و پدید آمده اید. تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر. این امر به معروف و نهی از منکر یک ویژگی ارتباط متقابل انسانهاست. ما متأسفانه در جامعه به دو دسته تقسیم شده اند یک گروهی که آمران به معروف اند و یک گروهی شنوندگان امر به معروف هستند. مثل اینکه مردم باید دو دسته شوند یک عده ای امر به معروف و نهی از منکر کنند و عده ای دیگر هم مورد امر به معروف و نهی از منکر قرار بگیرند. بعد فکر کنیم که حالا این آمران را هدایت کنیم حمایت کنیم سازماندهی کنیم. اصلا نگاه قرآنی این نیست. قران می گوید شما بر همدیگر ولایت دارید. بعضکم أولیاء بعض تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر. ولایت متقابل دارید. هر انسان متعهدی بنابر فرهنگ قرآنی باید هم آمر به معروف و هم ناهی از منکر باشد در عین اینکه ممکن است خودش هم یکجایی مورد امر و نهی قرار بگیرد. ممکن است مشا در مسأله الف به من تذکر و من در مسأله ب به شما تذکر بدهم و این یعنی مراقبت و پایش مستمر اجتماعی. در آنجایی که امر جمعی اتفاق می افتد در آنجایی که در منظر و مرعی جامعه اتفاق می افتد ربطی به حریم خصوصی افراد ندارد. یعنی در منظر عمومی جامعه تعهد و مسئولیت اجتماعی باید داشته باشند. اعضای جامعه حالا این در فرهنگهای دیگر ممکن است به اشکال دیگری تعریف بشود ولی در فرهنگ اسلامی بارزترین نمونه اش امر به معروف ونهی از منکر است. اینجا همین فرهنگ ارتباط متقابل و مستقیم و دلسوزی و تعهد و مسئولیت متقابل به عنوان وصیت متقابل از آن یاد شده است. وصیت کاری است که من خودم در صدد انجام آن هستم و اگر نتوانستم از شما می خواهم انجام بدهی. من اگر مردم بچه های خودم را که الان خودم سرپرستی می کنم وصیت می کنم که تو این کار را انجام بدهی و تواصی به حق یکی از مهمترین اعمال صالح است که باید انجام بشود و کسانی که تواصی به حق دارند می توانند از خسران نجات پیدا کنند. عمل صالح معنی عام بود تواصی به حق یک مصداق آن است. اینجا در حقیقت ذکر خاص بعد از عام است. وقتی می خواهد روی یک مسأله ای به ویژه تأکید کند مفهوم عام عمل صالح گفته شد ه است. حالا به ویژه روی مسأله تواصی به حق سفارش می شود و تواصوا بالصبر و باز تواصی به صبر دارند سفارش متقابل دارند به صبر خوب هم صبر هم یکی از عمل های صالح است. در همان عملوا الصالحات تواصی به حق و صبر هم بود که معلوم می شود تواصی به حق و صبر یک ویژگی های خاصی در آنها است که بعد از آن عمل صالح به معنای عام تواصی به حق و صبر روی ایندو تأکید می شود. و حتی به طوری است که این دو امر را یک کاسه نمی کند و بفرماید و تواصوا بالحق و الصبر هم به حق سفارش کند و هم به صبر. نه تواصی به حق می کنند و بعد هم تواصی به صبر می کنند. که اتفاقا به نظر می آید که لازم و ملزوم هم هستند. چون تواصی به حق یک موقع معنایش این است که شما گزاره های راست و درست را در نظر بگیری. حق به معنی صدق معنی بشود حق معرفتی معنی شود خوب این خیلی خوب است. شما سعی کنی درست بیندیشی فکرت غلط نباشد از صحت معلومات و دانسته های خودت مطمئن باشی. ولی مهمتر از آن این است که در مقام عمل ملتزم به صدق و حق باشی و این التزام عملی به حق و صدق کار پر دردسری است. حق را فهمیدن خیلی سخت نیست گفتنش از فهمیدن آن سخت تر است عمل کردن به حق از گفتن و فهمیدن آن سخت تر است و در هر مرحله ای به صبر بیشتری احتیاج دارد. صبر را هم اینجا به معنای عامش گرفته است. دیگر که حالا می گویند صبر یا در مقام طاعت است چون عبادت و اطاعت خیلی جاها مستلزم صرف نظر کردن از امیال شخصی است. روزه گرفتن سخت است نماز شب خواندن سخت است. نماز اول وقت خواندن سخت است وظائف شرعی مالی سخت . پس صبر در مقام طاعت صبر در برابر معصیت. بسیاری از معاصی در واقع استفاده های نابجا و بی رویه از اموری هستند که لذت بخش هستند. چون معصیت اگر هیچ لذتی نداشت هیچ کسی مرتکب نمی شد دیگر. بنابراین معصیت نکردن هم صبر می خواهد و صبر در مقام مصیبت سختی ها و دشواری هایی که یا بطور طبیعی در زندگی پیش می آید حوادث روزگار مشکلات طبیعی مشکلات اجتماعی یا مشکلاتی که در اثر عمل به حق برای آدم پیش می آید در اثر عمل صالح پیش می آید. اتفاقا جامعه زنده ایمانی جامعه ای است که حرکت برای نجات را و مقابله با خسران را همه با هم کمک می کنند تا اتفاق بیفتد. قرآن می فرماید تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان تعاونوا. یعنی همدیگر را کمک کنید کجا وقتی برّ و تقوی پیش می آید برّ یعنی نیک و احسان و خیر رساندن به دیگران و تقوی هم که یعنی پرهیزکاری از زشتیها و گناه. در این دو مسیر همدیگر را کمک کنید. اگر کسی در حال انجام خیر است کمک کنید و اگر کسی در حال انجام گناه و با دیگران دشمنی می کند شما کمک نکنید. و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان. فکر نکنید شما جامعه مومنین هستید یک مومن دیگر هر کاری خواست انجام دهد. من باید کمکش کنم او را این تعاون این همکاری متقابل اینجا در تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر خودش را نشان می دهد. خوب طبیعتا وقتی سفارش به حق شد این سختی ها و ناملایمات پیش می آید و این سختی ها و ناملایمات با صبر باید علاج بشود و لذا هر کسی را سفارش به حق می کنی باید سفارش به صبر هم کنی. یک موقع خدا ان شاء الله سلامتی بدهد یکی از علمای بزرگ که بیمار هستند و خانه نشین هستند می فرمود که اگر کسی آمد گفت نیمه شب بلند شد نماز شب بخواند گفت در نمازش که خدایا من می خواهم راه تو را بیام من می خواهم روی به سوی تو بیاورم بدان از فرداست که تیر بلا به طرف او پرتاب خواهد شد. راه حق رفتن با سختی همراه است. این هم نه از عجز خداست و نه از جهل خدا بلکه برنامه خدا همین است که کسانی که راه حق را جدی هستند به این راه کشانده شوند.

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

عرض می کنم که پس راه حق رفتن همیشه با سختی و دشواری است و باید هم باشد. همین است که به آن ارزش می دهد. ولی اگر این حق پویی با صبر همراه شد خیلی وقتها تاریخ ساز و جریان ساز می شود. شخصی پیدا می شود در تاریخ مسیری را می رود جامعه ای را دگرگون می کند. من یک نکته نهایی را در مورد این سوره عرض کنم و به پایان برم توضیحات خودم را. یکی از مفسرین اهل سنت امام فخر رازی می گوید یکی از نشانه های نبوت انبیاء این است که پیامبران کسانی هستند که جامعه کمال و تکمیل هستند. یعنی چه؟ می گوید یعنی کسانی هستند که خودشان به کمال رسیده اند و انسانهای دیگر را هم به کمال می رسانند. افرادی که خودشان به کمال رسیده اند در طول تاریخ زیاد هستند. آدمهایی هم پیدا می شود در تاریخ که خودشان در تاریخ به بیراهه رفتند ولی باعث نجات کسانی دیگر شده اند. خودش طرفی از کمال نبسته ولی توانسته به دیگران کمال بدهد. به قول شخصی می گفت من مثل پلیس راهنمایی هستم خودش سر چهار راه چراغ را به همه نشان می دهد ولی از جای خودش تکان نمی خورد. فقط در این جهت عرض می کنم. زحمت آن عزیزان مشکور است. ممکن است خیلی را راهنمایی کند به خیلی جاها برساند ولی خودش به کمال نمی رسد. انبیا کسانی که اول خودشان به کمال می رسند و بعد دیگران را به کمال می رسانند. از رسول خدا نقل شده است که من شما را به هیچ خوبی امر نکردم مگر اینکه قبلا خودم انجام دادم و از هیچ بدی نهی نکردم مگر اینکه قبلا خودم از آن احتراز کردم. یکی از ویژگی های انبیا و نشانه نبوت انبیا این است که جامع کمال و تکمیل اند. حالا هم کمال اعتقادی و هم کمال عملی هم تکمیل اعتقادی و تکمیل عمل.ی هم خودشان به درک درستی از هستی رسیده اند و هم درست عمل می کنند و هم دیگران را ب9 فهم و درک درستی از هستی می رسانند و هم درست عمل می کنند. این به عنوان یکی از ویژگی های پیامبران از نظر فخر رازی مطرح شده است. بعد فخر رازی می گوید بعضی از سوره های قرآن به گونه ای بیان شده است که جامعیت کمال و تکمیل در آن دیده می شود. از جمله سوره عصر. می گوید در سوره عصر بعد از اینکه گفته می شود انسان در خسارت است استثنا به چه کسانی خورده است؟ به کسانی که آمنوا ایمان دارند و به درک درستی از هستی رسیده اند که ایمان آورده اند و توکل کرده اند دل داده اند و به کمال معرفت رسیده اند و عملوا الصالحات ملتزم به همه صالحات شده اند. بعد که خودشان به کمال رسیده اند تواصی به حق می کنند. یعنی سعی می کنند دیگران را هم به کمال برسانند. هم در ناحیه معرفت و فکر که حق شامل آن هم هست و هم در ناحیه صبر و استقامت و پایداری در این زمینه. بنابراین این سوره می شود گفت یکی از ویژگی هایش این است که انسان نجات یافته و سعادتمند را کسی معرفی می کند که به جامعیت در مقام کمال خودش و تکمیل دیگران رسیده باشد. ان شاء الله که خدا همه ما را از مصادیق آیه سوم قرار بدهد و از خسران و تباهی و زیانی که آدم را تهدید می کند نجات بدهد. مخصوصا در این روزگاری که پیچیدگی ها و تنگناهای عملی خیلی بیشتر شده است ما را با هدایت خودش و عنایت خودش از مضیقه ها برهاند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

 

بستن http://www.modarair.com/news/گفتگو/والعصر.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498191     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: