نام شما:
ایمیل مقصد:

خاطرات عزت‌الله انتظامي از زندان قصر :  با شاملو همبند شدم

خاطرات عزت‌الله انتظامي از زندان قصر : با شاملو همبند شدم


گروه: فرهنگ، تاریخ، ادبیات و هنر
تاریخ درج: 1391/8/23
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0

 

همزمان با افتتاح باغ موزه قصر يکي از هنرمنداني که خاطراتي در زندان قصر داشت، آقاي عزت‌الله انتظامي به روايت تعدادي از آن‌ها پرداخت:
مدتي از کودتاي 28 مرداد سال 32 گذشته بود، بعد از تئا‌تر سعدي و فردوسي بيشتر تئاتر‌ها را آتش زدند و بستند و هنر‌پيشه‌ها را گرفتند. در دوره‌اي که بختيار، فرماندار نظامي تهران بود بدون هيچ دليلي طبق ماده 5 قانون مردم را به زندان مي‌انداختند و هنر‌پيشه‌ها را مي‌گرفتند. من هم از آن دسته آدم‌ها بودم و در خيابان دستگير شدم. من را ابتدا بردند توقيفگاه تهران. در آنجا آقاي محمد‌علي جعفري و خيلي از هنر‌پيشه‌‌ها و کارمندان راديو را ديدم. بعد از چند روز، من و آقاي جعفري را به دليل نداشتن ظرفيت در توقيفگاه به زندان قصر منتقل کردند. آن موقع مي‌گفتند هر کسي را به قصر ببرند ديگر آزاد نمي‌شود.
وقتي ما را به قصر بردند، مو‌هاي سرمان را تراشيدند. در آنجا افسري با آقاي جعفري دوست بود و ما را در بند يک جا داد که از قضا احمد شاملو هم در آنجا بود. 10، 15 نفر که بين آن‌ها قاتل و سارق هم بود در يک اتاق کوچک دور هم جمع شده بوديم. در آن زمان من را شکنجه نکردند ولي اگر ثابت مي‌شد که کسي پرونده دارد و فعاليت‌هاي خاصي انجام مي‌دهد شکنجه مي‌شد. از نظر بهداشتي خيلي بد بود. هميشه با روشويي گرفتاري داشتيم و غذا‌ خيلي بد کيفيت بود.
چند ماهي را در قصر بوديم تا اينکه به ما اعلام کردند اگر از گروه‌هاي چپ اظهار‌ تنفر کنيد از زندان آزاد مي‌شويد. من هم که به حزبي وابسته نبودم بلافاصله اين کار را انجام دادم و از زندان آزاد شدم. زماني که آزاد شدم هنوز آقايان جعفري و شاملو در زندان بودند. آن‌ها کاغذ‌هايي را به من دادند و من به دست خانواده‌هايشان رساندم.
زندان قصر باعث شد که ما با تفکرات و اوضاع زمانه بيشتر آشنا شويم. از خطرات من در زندان قصر روز عاشورا است که برايم خيلي جذاب بود. اصولا در زندان به همراه داشتن تيغ قدغن است. ولي در تمام بند‌هاي زندان قصر دکه‌اي وجود داشت که در آن انواع لوازم مورد نياز مانند تيغ ژيلت به فروش مي‌رسيد. روز عاشورا تمام بند‌ها را باز کردند تا زنداني‌ها بتوانند سينه‌زني و عزاداري کنند. آن روز عده زيادي از زنداني‌ها وسط موي سرشان را تراشيده بودند تا بتوانند مراسم قمه‌زني را انجام دهند و چون قمه‌اي وجود نداشت با تيغ ژيلت اين کار را انجام دادند. ظهر عاشورا که همه در حياط جمع بودند يک دفعه فرياد «يا حسيني» گفته شد و تيغ‌هاي ژيلت ريش‌تراش بالا رفت و روي فرق سر‌ها فرود آمد. بعد از چند دقيقه که به خودم آمدم ديدم زمين را خون فراگرفته است. بعد از اين کار پليس‌ها به زور توانستند تيغ‌ها را از دست زنداني‌ها بگيرند و تمام افرادي که بر سرشان تيغ زده بودند را به حمام ببرند. شب هنگام هم شام غريبان برگزار شد. وقتي اين قبيل اتفاقات مي‌افتاد چپي‌ها از فرصت استفاده مي‌کردند و نامه رد و بدل مي‌کردند.
يکي ديگر از خاطره‌هايي که از زندان قصر دارم اين است که در زندان کساني که حکم حبس ابد داشتند با خمير نان، اشکالي مثل بز و گوسفند درست مي‌کردند و به زنداني‌هاي ديگر مي‌فروختند. يادم هست که من يکي از اين مجسمه‌هاي خميري را خريدم و زماني که همسرم و پسرم به ملاقاتم آمدند اين را به پسرم مجيد دادم. اول جريان ملاقات هم مجيد سرش را آورده بود بين نرد‌ه‌ها و گير کرده بود. بعد افسر‌ها آمدند و کمک کردند تا با هزار مکافات بالاخره نجات پيدا کرد. وقتي که مجسمه را به مجيد دادم او به خيال خودش که يک بز دارد آن را شب در باغچه مي‌گذارد تا علف بخورد. زماني که صبح دوباره به آن سر مي‌زند مي‌بيند که مورچه‌ها آن را خورده‌اند.
به طور کلي 4 تا 5 ماه در زندان قصر بودم. يادم است که در زندان هر زنداني را با نام پدرش صدا مي‌کردند. مثلا نگهبان داد مي‌کشيد «حسين عبد‌الله» ملاقاتي! ملاقات‌هاي آن زمان مثلا الان نبود که خيلي شيک با يک تلفن بتواني صحبت کني. همه داد مي‌زدند. به قدري همهمه بود که کسي حرف‌هاي طرف مقابلش را متوجه نمي‌شد. شرايط خيلي بد بود ولي با واسطه افسري که دوست آقاي جعفري بود يکسري مزايا دريافت مي‌کرديم. براي مثال او براي من، آقاي جعفري و شاملو ملاقات خصوصي با خانواده‌هايمان ترتيب مي‌داد.

منبع: هفته‌نامه آسمان

بستن http://www.modarair.com/news/فرهنگ-و-هنر/1391-08-23-11-38-35.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 494687     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: