نام شما:
ایمیل مقصد:

روسو و آموزش و پرورش پيشرو

روسو و آموزش و پرورش پيشرو


گروه: فرهنگ، تاریخ، ادبیات و هنر
تاریخ درج: 1391/7/28
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0
گرچه آتني‌هاي باستان، دموكراسي را بنياد گذاشتند، اما مشهورترين فيلسوفانشان - سقراط، افلاطون و ارسطو - قهرمان بزرگ دموكراسي نبودند. در بهترين حالت، نظرشان درباره دموكراسي مبهم و در بدترين حالت، دشمن آن هستند. نخستين قهرمان راستين دموكراسي، يك «روياپرداز دموكراسي»، بي‌گمان روسو بود. اما روسو، در اينكه آدمي مي‌تواند همزمان انساني شايسته و شهروندي شايسته باشد، ترديدهاي خودش را داشت. براي روسو، انسان شايسته، انسان طبيعي است با ويژگي‌هاي آزادي، استقلال، برابري، شادي، همدردي و عشق به خود، كه مقدم بر جامعه در حالت طبيعي است. بنابراين كار جامعه، تباه‌سازي چنين انساني است.

با اين وجود، روسو باور دارد كه انسان، ناگزير از زندگي در اجتماع است و بنابراين آموزش مدني يا آموختن عمل خوب و درست در جامعه نيز، اجتناب‌ناپذير است. آرمان روسو براي انسان، كنش اخلاقي و تا حد امكان، حفظ سادگي طبيعي است. تنها به اين روش است كه فرد مي‌تواند آزادي‌اش را حفظ كند؛ و تنها اگر شخص از قانون‌هايي پيروي كند كه براي خودش مي‌گذارد - يعني تنها اگر فرد خود - فرمان باشد- مي‌تواند آزاد بماند: «هر كس، جز از خويش، فرمان نمي‌برد و همچون پيش از (ورود به) جامعه، آزاد مي‌ماند».

اما قانونگذاري‌اي اينچنين، كنشي خيالي و خودخواهانه نيست. پيماني اخلاقي است، چرا كه پرسش هر شهروند، كه از خودش مي‌پرسد، يا بايد بپرسد، نه «بهترين براي من چيست؟» بلكه «بهترين براي همه چيست؟» است. هنگامي كه همه شهروندان، اينچنين بينديشند و بر پايه آنچه كه بايد انجام دهند، پاسخ گويند، روسو مي‌گويد آنها خواست همگاني را بيان و پي گرفته‌اند. خواست همگاني، تنها بنياد اخلاقي مشروع وضع قانون و تنها نمود آزادي اخلاقي (آزادگي) است. واداشتن انسان، به اين پرسيدن و پاسخگويي فعالانه، هدف آموزش مدني است.

هدف رساله آموزشي اميل، اين بود كه نشان دهد چگونه آدمي سادگي طبيعي خويش را نگه مي‌دارد، در حالي كه در اين دموكراسي مستقيم، نقش مي‌آفريند و مشاركت مي‌جويد و از تباهي دور مي‌ماند. اگر چنين كاري شدني بود، روسو راهش را نشان مي‌داد. به نظر مي‌رسد براي انجام آن، انسان بايد بياموزد كه در جامعه باشد نه از جامعه، به سخن ديگر «كمترين تماس ممكن با جامعه انساني» را داشته باشد.

چگونه انساني مي‌تواند انسان شايسته روسو باشد - انسان شايسته طبيعي به نزد او، كسي است كه عشق به خود دارد، نيز همدردي طبيعي با ديگران - همچنين از يك چارچوب مناسب فكري برخوردار باشد؛ شهروندي شايسته كه توانايي قرارگرفتن در فراسوي دلبستگي‌هاي شخصي را داشته باشد و خواست همگاني را توصيه كند؟ اين امر چگونه مي‌تواند در جامعه روي دهد در حالي كه تاثير جامعه، جز به سوي تباهي نيست؟

چنين مي‌نمايد كه روسو نيز، دقيقا در اين باره ترديد دارد كه آيا انسان مي‌تواند بر تباهي اجتماعي چيره شود. جامعه بر پايه مالكيت خصوصي بنا شده؛ مالكيت خصوصي نابرابري مي‌آورد، برخي بيشتر از ديگران دارند؛ نابرابري، هم‌سنجي اجتماعي با ديگران را پيش مي‌آورد، كه به نوبه خود مي‌تواند رشك، خودپسندي و آزمندي برانگيزد. تنها هنگامي و اگر انسان‌ها بتوانند آزادي اخلاقي (آزادگي) و سياسي را تمرين كنند و خواست همگاني را خواستار شوند، مي‌توانند از تاثير تباه‌گر جامعه رهايي يابند. گرايش به خواست همگاني، آنچه براي همه نيكوست، رفتار شخص اخلاقي يا شايسته است. تمرين اين روش در جامعه، رفتار شهروند شايسته است.

با اين وجود روسو اظهار مي‌دارد «در جنگ بين سرشت آدمي و نهادهاي اجتماعي، فرد بايستي ميان ساختن انسان يا شهروند، يكي را برگزيند، چرا كه در يك زمان، نمي‌توان هم انسان و هم شهروند پديد آورد». در اينجا، اندك ابهامي به نظر مي‌رسد. كسي نمي‌تواند در يك زمان، هم انسان و هم شهروند باشد. درست در صفحه بعد، در اميل، روسو اين پرسش را مطرح مي‌كند كه انساني كه با خود و با سرشتاش صادق است، و از ميان گزينه‌ها، همواره خود دست به گزينش مي‌زند، «انسان است يا شهروند، يا چگونه در يك زمان مي‌تواند هر دو باشد».

شايد اين ناهمسازي بتواند حل شود اگر تاكيد كنيم كه فرد نمي‌تواند همزمان انسان و شهروند، ساخته شود اما مي‌تواند همزمان انسان و شهروند باشد. روسو هنگامي كه از طرح آموزشي‌اش مي‌گويد به اين تمايز اشاره مي‌كند و از «دو پايان ناهمساز... راه‌هاي ناهمساز... انگيزه‌هاي گوناگون... (و) هدف‌هاي ناگزير متضاد» دوري مي‌جويد، هنگامي كه شما انسان را «تنها براي خودش» بار مي‌آوريد. پس از آن چه مي‌شود، آيا او براي ديگران خواهد بود؟ او يك انسان و يك شهروند خواهد بود براي «هدف دوگانه‌يي كه براي خودمان تنظيم كرده‌ايم»، آن هدف‌هاي ناهمساز «مي‌توانند همراه گردند زماني كه ناهمسازي‌هاي انسان را بزداييم...». بي‌گمان چنين انساني، كمياب خواهد بود، اما پرورش انسان، براي زيست طبيعي مي‌تواند انجام پذيرد.

اميل را در نهايت پختگي و طبيعي، مي‌توان شخصي نفرت‌انگيز دريافت. اگرچه، به معناي انجام وظيفه و رفتار مودبانه «شايسته»، با اين حال، او شخصي بدون پنداشت يا كنجكاوي ژرف درباره مردم يا زندگي خود به نظر مي‌رسد- بي‌هيچ دلبستگي به هنر يا بسياري كتاب‌ها يا رابطه‌هاي اجتماعي نزديك (دوستانه) . آيا استقلالش، بر پايه واهمه از وابستگي است، واهمه‌يي كه بر يك ناتواني هميشگي از رابطه دو سويه، بنياد شده است؟ آيا او به راستي آزاد است، يا به سادگي (خيال خامانه) نمود استقلال نشان مي‌دهد، هنگامي كه استادش، «مسلط بر او باقي مي‌ماند»؟

گذشته از اينكه تلاش روسو در آموزش اميل را چگونه بدانيم - براي نمونه، اينكه آيا مهار كامل زندگي و پيرامون اميل، از سوي استادش، خود خيانتي نيست- روسو، پيشگامي از آموزشگران پيشرويي است كه درصدد برمي‌آيند تا دانش‌آموز، آموختن به فراخور خود و تجربه‌هاي خودش را اجازه يابد.

منبع:

http: //plato. stanford. edu/entries/civic-education/

واحد ترجمه كانون صنفي معلمان ايران
بستن http://www.modarair.com/news/فرهنگ-و-هنر/آموزش-و-پرورش-پيشرو.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498290     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: