نام شما:
ایمیل مقصد:

خاطره دختری با چشم‌های معصوم و مضطرب / حضور عسل بدیعی در فیلم «هفت پرده» کاملا اتفاقی شکل گرفت.

خاطره دختری با چشم‌های معصوم و مضطرب / حضور عسل بدیعی در فیلم «هفت پرده» کاملا اتفاقی شکل گرفت.


گروه: فرهنگ، تاریخ، ادبیات و هنر
تاریخ درج: 1392/1/17
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0

 

 

  • فرزاد موتمن
    حضور عسل بدیعی در فیلم «هفت پرده» کاملا اتفاقی شکل گرفت. قرار بود آن نقش را لیلا حاتمی بازی کند و نقش روبه‌روی او که در فیلم مانی کسراییان بازی کرد را علی مصفا. ولی این دو نفر درگیر سریال« کیف انگلیسی» بودند و علی مصفا به ما گفت که صبر کنید تا من به شما برسم ولی ما نمی‌توانستیم صبر کنیم و باید تولید را شروع می‌کردیم. دو سه روز مانده به آغاز فیلمبرداری مانی کسراییان انتخاب شد و با توجه به قد مانی، مهم بود که به لحاظ قد و قواره چه دختری نقش روبه‌روی او را بازی کند. یک روز دستیارم عکس تعدادی از بازیگران زن را که قد نسبتا بلندی داشتند روی میز من گذاشت. یکی از آن‌ها عکس عسل بدیعی بود. من بازی او را قبلا در «بودن یا نبودن» دیده بودم و علاوه بر فیلم بازی عسل را هم دوست داشتم. مشغول دیدن عکس‌ها بودم که فریبرز عرب‌نیا وارد اتاق شد. او بازیگر نقش اول فیلم من بود. عکس‌ها را روی میز دید و گفت: «داری به عسل فکر می‌کنی؟» گفتم: «آره. چطور؟» فریبرز گفت: «آخه اون نامزدمه.» و صدای خنده ما دو نفر بود که در فضای اتاق می‌پیچید. عسل برای ایفای نقش کاراکتر دختر فیلم انتخاب شد. می‌دانم که حضور در این پروژه برای او راحت نبود چون گذشته‌ای که بتواند لمسش کند و به آن نزدیک شود وجود نداشت. کاراکترهای «هفت پرده» واقعی و به همان شدت انتزاعی بودند. ما آن‌ها را در لحظه می‌دیدیم و در واقع آن چنان پس‌زمینه و پیش زمینه‌ای نداشتند. همه این موارد به کنار، بنا به طبیعت فیلم بازیگرها باید نقش خود را منجمد، مونوتون و بدون میمیک ارائه می‌دادند. یادم هست به بازیگرها می‌گفتیم این‌طور تصور کنید که همه ماسک به صورت زده‌اید. این برای عسل کمی سخت بود چون نباید احساس زیادی را در صورتش به نمایش می‌گذاشت. عسل بنا به طبیعت نقش باید خیلی سرد جلوی دوربین ظاهر می‌شد. البته الان که به فیلم نگاه می‌کنم می‌بینم شاید سرمایش تا حدودی هم بیش از اندازه است و کمی باید گرم‌تر بازی می‌کرد. اگرچه به نظر من حضورش در صحنه نهایی فیلم و جایی که کاراکترهای اصلی کشته می‌شوند درخشان بود. «هفت پرده» با عسل تمام شد و خیلی‌ها صحنه پایانی فیلم را دوست داشتند. به نوعی می‌توان گفت در ذهن بیشتر مخاطبان فیلم، خاطره دختری که مستاصل و مضطرب به انتظار نامزدش ایستاده بود حک شده است.
    در پشت دوربین، آنچه من از عسل به یاد دارم، طی سال‌های 79 و 80 خاطره دختری جوان، سرزنده، با انرژی و بشاش است. چشم‌هایش را به یاد دارم. چشم‌هایی دخترانه و معصوم و لب‌هایی که همیشه لبخندی شیرین بر خود داشت. عسل همراه با خود انرژی به صحنه می‌آورد و همه را شاد می‌کرد. من عسل را بعدها کمتر دیدم. او با فریبرز ازدواج کرد و در آن ایام بیشتر در رفت و آمدهای خانوادگی همدیگر را می‌دیدیم اما بعد از جدایی‌شان شاید یک یا دو بار بیشتر ندیدمش. از روحیه عسل در سال‌های اخیر اطلاع چندانی ندارم ولی آنچه از او به یاد دارم خاطره‌ خوش دختری بشاش سرزنده و پرانرژی است.
    در زمان فیلمبرداری «هفت پرده» عسل و فریبرز در آستانه ازدواج بودند و به همین دلیل به طور مداوم بر سر چگونگی برگزاری مراسم ازدواج کل‌کل داشتند به طوری که بعد از مدتی مجبور شدیم صحنه‌ها را طوری بگیریم که اگر فریبرز حضور دارد عسل نباشد و اگر عسل حضور دارد فریبرز نباشد که با هم کل‌کل نکنند. حیف که او این قدر زود رفت و با نقش‌های محدودی در ذهن ما ماندگار شد. خبر درگذشت او من را به شدت شوکه کرد. او آنقدر جوان از دنیا رفت که برای من غیرقابل باور بود به شکلی که هنوز نتوانسته‌ام بعد از چند روز مرگش را باور کنم. از عسل یک پسر به یادگار مانده است. جانیار عرب‌نیا که از این به بعد نزد پدرش بزرگ می‌شود و من می‌دانم که پدرش به شدت او را دوست دارد. دوست دارم که این پسر همیشه خاطره خوبی از مادرش در ذهن داشته باشد و فراموش نکند که مادرش زنی فوق‌العاده، منحصر به فرد و خلاق بود
بستن http://www.modarair.com/news/فرهنگ-و-هنر/عسل-بدیعی.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 497926     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: