چای و زندگی روزمره شهری در ایران |
فرارو- دکتر نعمت الله فاضلی استاد دانشگاه و مردم شناس مقاله ای با عنوان "چای و زندگی روزمره شهری در ایران" برای انتشار در اختیار فرارو قرار داده است. قسمت اول این مقاله را در ادامه می خوانید. پیشگفتار هربار که درباره موضوعاتی مانند گپ زدن، شوخی کردن، چای نوشی یا راه رفتن در شهر می نویسم، با این دودلی روبرو می شوم که وقتی قشر کتابخوان ما قشر کوچکی است و این قشر کوچک یا اهل رمان و روزنامه اند یا تنها به خواندن آثار دشوار فهم فلسفی ژیژک، هوسرل، هایدگر، فوکو، لیوتار، رورتی و آگامین عادت دارد. در این حال و هوا آیا کسی حاضر می شود وقتش را صرف خواندن موضوعات پیش پاافتاده ای مثل چای نوشی کند؟ از طرف دیگر به این موضوعات در دانشگاه هم کمتر توجه می شود. زندگی روزمره مردم به واقع برای دانشگاهیان اهمیت ندارد مگر این که بتوان آن را با زبانی پیچیده و بدون مخاطب مشخص بیان کرد. سازمان ها و مراکز پژوهشی هم معمولاً به موضوعاتی توجه می کنند که چالش، مشکل یا بحرانی بزرگ در جامعه باشد، موضوعاتی مانند طلاق، اعتیاد، بزهکاری، افت تحصیلی، جرم و جنایت و از این قبیل موضوعات. همچنین این موضوعات جایی در میان گفتمان های روشنفکری در ایران ندارد. واقعیت این است که مباحث زندگی روزمره ایرانی هنوز نه در گفتمان روشنفکری دینی، نه روشنفکری عرفی و نه در روشنفکری رسمی حاکم جایگاه مشخصی دارد. در این صورت چرا باید وقت خودم را صرف نوشتن این موضوعات کنم؟ به بیان دیگر آیا تولید این نوع آگاهی ها دردی را از جامعه و مردم ایران دوا می کند؟ آیا این نوع نوشته ها نوعی قرتی بازی روشنفکرانه نیست؟ در پاسخ به این پرسش ها می توان ابتدا کاملاً نومید شد و گفت این مباحث هیچ یک نه خیری در این دنیا و نه سودی برای آخرت دارد! اما ا کمی تأمل ممکن است نتیجه ای متفاوت گرفت. زندگی روزمره عرصه ای است که ما از طریق مجموعه تمام کنش ها و واکنش ها، مواجه ها و تجربه ها، و فراز و نشیب های گوناگونش نقش فردی مان در جامعه را تحقق می بخشیم، زندگی را معنا و معنادار می کنیم، به خلق چیزهای تازه می پردازیم، دنیا را به شکل خود در می آوریم و نقش و شکل خودمان را به در و دیوار دنیا می زنیم. اگر بخواهیم زندگی را بفهمیم نمی توانیم زندگی روزمره را رها کنیم زیرا زندگی برای مردم همین زندگی روزمره است و نه چیز دیگر. غم ها، شادی ها، زشتی ها و زیبایی ها، شایست ها و ناشایست ها در نهایت در همین میدان زندگی روزمره است که پیدا می شود. نه تنها واقعیت های زندگی در میدان زندگی روزمره هستی می یابد بلکه تصاویر و بازنمایی که از زندگی در فیلم ها، داستان ها، رمان ها، اشعار و دیگر هنرها انعکاس پیدا می کند، همین بازنمایی از زندگی روزمره است. از اینرو بدون شناخت زندگی روزمره نمی توان آثار هنری و ادبی امروزی را هم فهمید. اگر از این زاویه نگاه کنیم، آنگاه می توان فهمید شناخت رفتارهای ساده ای مثل نوشیدن یک استکان چای یا اندکی گپ زدن یا کمی قدم زدن در شهر چندان هم مطالعه ی کم ارزش و کوچکی نیست. مسأله تنها این نیست که شناخت هر یک از مولفه های زندگی روزمره، دریچه ای برای شناخت جامعه و انسان است، بلکه وقتی هر یک از مولفه های زندگی روزمره مثل چای نوشی یا گپ زدن را واکاوی و بررسی می کنیم به این نکته پی می بریم که چیزهای زیادی در این اعمال و رخ دادهای ساده وجود دارد که هرگز به آنها توجه نداشته ایم. در واقع، تأمل در مولفه های زندگی روزمره نوعی فعالیت اکتشافی و مهیج است. در اینجا نیز مانند هر اکتشافی دیگر می توان لذت برد و از نتایج اکتشافات مان خرسند شویم. این خرسندی را می توان از طریق کاربست ایده ها و داده های اکتشافی از زندگی روزمره چندین برابر کرد. یکی از کاربردهای دانش زندگی روزمره، استفاده از آنها برای بهبود وضعیت زندگی روزمره شهروندان است. نفس آگاهی از مولفه های زندگی روزمره می تواند نقش تعیین کننده ای در برنامه ریزی ها و مدیریت جامعه ایفا کند، زیرا این امور معمولاً کمتر دیده می شوند. مطالعات زندگی روزمره کمکی است برای دیدن این زندگی و جدی گرفتن آن. چای را چگونه ببینیم؟ در این مقاله می خواهم درباره یکی از معمولی ترین و پیش پا افتاده ترین کارها و مولفه های زندگی روزمره ایرانی یعنی "چای نوشی" صحبت کنم. در اینجا هم مانند "گپ زدن” یا "راه رفتن در شهر" با پدیده ای ظاهراً ساده سروکار داریم. شاید برای تان کمی شگفت انگیز باشد که چرا موضوعی به این سادگی و پیش پافتادگی را برای توضیح و فهم زندگی روزمره شهری انتخاب کرده ام. می دانم چیزهایی مانند چای بیش از این که موضوع بحث و مناقشه باشند، نوشیدنی آرامبخش و صمیمی هستند. شاید هم با این بحثی که در اینجا می کنم کمی چای از دهن بیفتد! ولی واقعیت غیر از این است. یا لااقل این طور گمان می کنم. به گمانم وقتی به معانی پیچیده و گسترده امور ساده و پیش پا افتاده زندگی روزمره خود، آگاه می شویم از آنها لذت بیشتری می بریم و توانایی ما برای مدیریت و نظارت بر این امور افزوده می شود. فلسفیدن و اندیشیدن درباره اموری مانند نوشیدن یک استکان چای هرگز به سادگی چای نوشیدن نیست. این ویژگی است که خواندن متن هایی از این نوع را لذتبخش می کند. بیایید کنار هم در حالی که چای داغ "قند پهلو و سماور جوش" یا به قول خودمانی تر «چای لبریز و لب سوز و لب دوز» می نوشیم، کمی هم درباره این نوشیدنی صحبت کنیم. گمان می کنم هر کس روایت فردی و محلی خاص خودش از چای را در ذهن و حافظه اش پنهان کرده است. من تجربه زیسته و شخصی ام از چای را برای تان بازگو می کنم. در اینجا خودمردم نگاری از چای ارائه می کنم تا روایت فردی من از چای را بشنویم. اگر از جنبه های کلی بحث زندگی و امور روزمره بگذریم، می توان گفت بحث درباره چای ابعاد گسترده ای دارد که اگر به آنها آگاه شویم در می یابیم که چای اگرچه یکی از امور جاری و ساری زندگی ماست اما معانی و کارکردهای گسترده ای دارد. دقیقاً آگاهی به این معانی و کارکردهاست که آن را برای ما پُر اهمیت می کند. اجازه دهید برای بیان اهمیت این موضوع توجه شما را به فصل اول کتاب مشهور «جامعه شناسی» (1389: 5-6) آنتونی گیدنز جلب کنم. گیدنز معتقد است ما به کمک بینش جامعه شناسانه می توانیم از روال های معمول در زندگی روزمره فاصله بگیریم و درباره آنها بیندیشیم. او برای نشان دادن این موضوع به نوشیدن قهوه که سنت و روال معمول در جوامع اروپایی است اشاره می کند. او می نویسد: نوشیدن قهوه فقط یک رفع خستگی ساده نیست. این کار به منزله بخشی از فعالیت های اجتماعی روزمره "ارزش نمادین" دارد. در اغلب اوقات، مناسک و تشریفاتی که با نوشیدنی قهوه همراه است بسیار مهمتر از عمل مصرف کردن خود این نوشیدنی است. برای بسیاری از غربی ها قهوه صبح، محور و مرکز روال زندگی شخصی آنهاست. نوشیدن قهوه نخستین گام اصلی برای آغاز کردن روز است. قهوه صبح اغلب در طول روز با قهوه های دیگری که همراه با دیگران نوشیده می شود- و همین شالوده مناسک اجتماعی است- ادامه می یابد. دو نفر که برای نوشیدن قهوه با یکدیگر قرار ملاقات می گذارند، احتمالاً به با هم بودن و با هم حرف زدن بیش از چیزی که واقعاً می نوشند علاقه دارند. در واقع خوردن و نوشیدن در همه جوامع، فرصت هایی برای کنش متقابل اجتماعی و به اجرا گذاشتن مناسک فراهم می کند(همان). گیدنز در ادامه بحث نشان می دهد که نوشیدن یک فنجان قهوه دلالت های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گسترده ای دارد. به تعبیر گیدنز «فردی که قهوه می نوشد وارد مجموعه پیچیده ای از روابط اجتماعی و اقتصادی می شود که در سرتاسر جهان گسترش می یابد. قهوه محصولی است که مردمان برخی از ثروتمندترین و فقیرترین نواحی کره زمین را به هم پیوند می دهد.» همچنین به اعتقاد گیدنز «عمل نوشیدن یک فنجان قهوه کل فرایند توسعه اجتماعی و اقتصادی گذشته را در خود جای می دهد.» همچنین گیدنز معتقد است «قهوه محصولی است که در مرکز مناقشه های کنونی درباره جهانی شدن، تجارت بین المللی، حقوق بشر و تخریب محیط زیست قرار می گیرد» (همان). تمام نکاتی که گیدنز درباره نوشیدن یک فنجان قهوه در غرب می گوید درباره نوشیدن یک استکان چای در ایران و جوامع شرق نیز صدق می کند. در اینجا می خواهم به نحوی گذرا و فشرده برخی وجوه اجتماعی و فرهنگی نوشیدن یک استکان چای در بافت جامعه ایران را توصیف و تحلیل کنم. توصیف و تحلیل عمیق و دقیق این کنش اجتماعی گسترده و همگانی نیازمند نگارش کتابی مستقل و بررسی ها و داده های تجربی است. اگرچه تجربه مصرف چای چنان همگانی است که می توان با تکیه بر تجربه های فردی و زیسته بسیاری از وجوه آن را توضیح داد. رویکرد کلی من در اینجا تحلیل چای نوشی به مثابه نوعی کنش متقابل اجتماعی است که براساس آن شکل های مختلف تعامل و گفتگوی بین فردی و اجتماعی انجام می شود. در اینجا چای نوشی نوعی نشانه، زبان ارتباطی و ارزش نمادین است. می خواهم از منظر سوژه یا فرد ایرانی معنای کنش چای نوشی را توصیف و تحلیل کنم. می توان این رویکرد را پدیدارشناسنانه نامید. پرسش اصلی من این است که ما چای را با چه تلقی و برداشتی می نوشیم و چرا. طبیعتاً این پرسش برای گروه های مختلف، دوره های متفاوت و موقعیت ها گوناگون معنای واحدی ندارد. چیزی که عمل چای نوشی را جالب و مهیج می کند همین تنوع معنایی نهفته در آن است. همچنین می خواهم نشان دهم چای نوشی نوعی راهبرد عملی در زندگی روزمره انسان ایرانی بویژه انسان شهری آن برای تحقق مقاصد گوناگون است. در عین حال سعی می کنم کم و بیش به ابعاد دیگر چای نوشی مانند روابط بین چای و ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اشاره کنم. باید یادآور شوم که قصد نهایی من در اینجا تحلیل نهاد قهوه خانه و چایخانه نیست و صرفاً متناسب با نیاز به این نهاد اشاره ای می کنم. در این زمینه تاکنون چند مطالعه ارزشمند انجام شده است (بلوکباشی 1375؛ بهار 1390: 125-148) و همچنین نگارنده نیز در مطالعه مستقلی موضوع کافی شاپ ها را بررسی کرده ام (فاضلی 1391). یکی از موضوعاتی که در مطالعات چای در ایران تاکنون به آن توجه نشده است، همین معنای دقیق چای نوشی به مثابه کنش متقابل معنادار و نمادین است. مطالعات موجود یا به توصیف های تاریخی از نهاد قهوه خانه (بلوکباشی 1375)، و تحلیل کارکردهای اجتماعی نهاد قهوه خانه در ساختار جامعه شهری (بهار 1390؛ آزاد ارمکی 1384) پرداخته اند و اساساً چای نوشی تاکنون موضوع هیچ مطالعه ای نبوده است. چای، پدیده ای جهانی-محلی یکی از نکاتی که نوشیدن چای را دلپذیر می کند، "طعم جهانی" آن است. امروز تقریباً در تمام نقاط جهان چای را می نوشند و بعد از آب به عنوان نوشیدنی دوم یا سوم جامعه شان آن را پذیرفته اند. این ویژگی چای موجب نوعی احساس همدلی و جهانی بودن در نهانگاه یا ناخودآگاه انسان معاصر می شود. جهانی بودن چای چنان است که گویی بخشی از وحدت روحی و روانی انسان است. در عین حال چای در درون تمام فرهنگ ها به گونه ای جای گرفته است که گویی یکی از سنتی ترین و محلی ترین پدیده های فرهنگی این جوامع است. چای مصداق بارز پدیده جهانی شدن "امر محلی" و محلی شدن "امر جهانی" است. درک معنا و موقعیت چای در چارچوب فرهنگ ها بدون شناخت این نکته میسر نیست. از این رو اجازه دهید با این بُعد شگفت انگیز چای بحث را آغاز کنیم. چای یا چای نوشی یکی از پر بسامدترین، همگانیترین و در عین حال شگفت انگیرترین ویژگیها و مولفههای فرهنگ روزمره امروز ایران است. این پدیده شگفت که به علت حضور همه جایی و همگانی اش به مثابه امری کاملا طبیعی، جا افتاده و پذیرفته شده فرهنگی برای همه مردم ایران از هر گروه با هر ویژگی، هر زبان یا نژاد یا مذهبی است، چنان به سرعت خود را در تاریخ و جامعه ما تثبیت کرده است که گویی همواره و در سراسر تاریخ، مردم ایران با چای آشنایی داشته اند و از ابتدای تاریخ چای با آنها همراه بوده است. مردم ایران نیر مانند بسیاری از کشورهای آسیایی و حتی اروپایی گمان میکنند چای نوشیدنیِ سنتی، محلی و بومی آنهاست. در حالیکه چای و نوشیدن آن برای ایرانیان پدیده ای است کاملاً مدرن و امروزی که اساساً از ورود و رواجش در ایران کمتر از یک قرن و نیم میگذرد. این پدیده شگفت که نام فارسی هم ندارد از سرزمین چین به ایران وارد شده است. چای نام چینی است که در نواحی جنوبی چین به کار میرود. انگلیسیها هم از واژه tea که نام رایج این گیاه در شمال چین میباشد استفاده میکنند. چای یاtea به عنوان محصولی آسیایی امروزه سراسر جهان را فتح کرده است. چینیها نخستین مردمی بودند که در 5 هزار سال پیش این گیاه و نوشیدنی را شروع به کاشت و مصرف کردند. سپس هندوستان دومین زادگاه بزرگ چای شد. برای قرون متمادی چای در چین و هندوستان و نواحی نزدیک به این دو مانند سریلانکا رواج داشت. جان هابسون در کتاب معروف «ریشه های شرقی تمدن غربی» (1389) استدلال می کند که چین از قرن دوازدهم میلادی تا نیمه قرن نوزدهم قدرت و امپراطوری مسلط بر جهان بود و از این تاریخ به بعد "تمدن اروپایی" جایگزین "تمدن چینی" شد. به اعتقاد هابسون چینی ها مانند دیگر امپراطوری های برتر سعی می کردند مولفه های فرهنگی شان را گسترانیده و جهانی کنند. از این رو از ترویج صنعت، هنرها و شیوه زندگی شان در سایر جوامع و فرهنگ ها استقبال و حمایت می کردند. یکی از مولفه های فرهنگی چینی که توانست به نحو موفقی به تمام جهان راه پیدا کند چای است. این نکته ای است که می بینیم تمدن غربی نیز دنبال می کند. آمریکایی ها نیز در یک قرن گذشته تلاش کرده اند مولفه های فرهنگی خود را جهانی کنند. یکی از مولفه های جهانی شده فرهنگ آمریکایی نوشابه کوکاکولاست. نوشابه اگرچه هنوز مشروعیت و مقبولیت چای چینی را به دست نیاورده اما به همه جهان گسترش پیدا کرده است. از این رو باید حکایت چای در جهان را از چشم انداز تاریخی و تمدنی نگاه کرد. عناصر فرهنگی وقتی به نحو کامل جهانی می شوند و در بافت فرهنگ های مختلف جای تثبیت شده ای پیدا می کنند، دیگر ماهیت و هویت خاستگاه اولیه شان را از دست می دهند و کم کم به نحوی در بافت های محلی مختلف با این فرهنگ ها آمیخته و عجین می شوند که رنگ و بوی بوم جدید و محلی پیدا می کنند. از این دیدگاه چای دیگر معنای چینی ندارد، زیرا در ذهنیت مردم ایران و دیگر ملت های مصرف کننده چای، این نوشیدنی برای آنها پدیده ای سنتی و محلی شناخته می شود. از این نقطه نظر است که چای برای شناخت زندگی روزمره و فرهنگ ایرانی اهمیت دارد. اروپاییها از طریق هلند در قرن 16 به بعد با چای آشنا شدند. در جریان انقلاب صنعتی چای در اروپا رواج بیشتری یافت چرا که صنایع برای بهره کشی بیشتر از نیروی کارگر به نوشیدنیهایی برای تجدید قوای کارگران و نیرو بخشیدن به آنان نیاز داشتند. همگام با توسعه نظام سرمایهداری و گسترش انقلاب صنعتی و صنعتیشدن، چای نیز به سراسر جهان راه پیدا کرد. اروپاییان چای را در مستعمرات خود همراه با گسترش فروش محصولات صنعتی و تاسیس کارخانه جات شان رواج میدادند. چای در ایران می گویند نخستین مکان شهری برای نوشیدن قهوه در دوره شاه طهماسب صفوی (930-984هـ . ق) در قزوین ایجاد شد. سپس شاه عباس اول (996 هجری قمری) آن را در اصفهان گسترش داد. ناصرالدین شاه اولین قهوه خانه ها را در تهران ایجاد کرد. در ایران سنت قهوه خانه در شهرها چنان رونق داشت که در هر محله و بازار چندین قهوه خانه وجود داشت. در ابتدا قهوه خانه ها در دربارها و منازل اعیان و اشراف دایر بود و سپس به محله ها و شهرها گسترش یافت. در دربار صفوی منصب "قهوه چی باشی"، منصب مهمی بود و کسانی که در قهوه خانه ها فعالیت می کردند هر کدام نامی داشتند: قندگیر، غلام قهوه چی، قلیاندار، آتش بیار، دیزی پز، جارچی، پای بساط، استکان شوی، سرچاق کن و امثال اینها. نهاد قهوه خانه در دوره صفوی کارکردها مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشته است. دانشنامه ایرانیکا در این باره می نویسد: در زمان شاه عباس قهوهخانههای فراوانی در شهر سپاهان (اصفهان) به ویژه در نزدیکی چارباغ وجود داشتند و بزرگانی چون میرداماد و شیخ بهایی و دیگران بدانجا رفت و آمد میکردند. قهوهخانهها مرکزی برای تفریح و سرگرمی و البته گفتوگوهای علمی و ادبی و فرهنگی بود. شاعران غروبها در قهوهخانهها جمع میشدند و شعرهای تازهی خود را میخواندند. حتا در تذکرههای دوران صفوی آمده است که بسیاری از این شاعران پیشهورانی بودند چون نانوا و درزی (خیاط) و مانند آن که پس از پایان کار روزانه برای استراحت به قهوهخانه آمده و شعرهای دیگران را میشنیدند و شعرهای خود را هم میخواندند. نهاد قهوه خانه صفوی کمک کرد تا با ورود چای به ایران در اواخر قرن نوزدهم به سرعت چایخانه به وجود آید و گسترش یابد. قهوه خانه ها زمینه فرهنگی نیاز به نوشیدنی دیگری جز آب را در ایران فراهم کردند. همچنین قهوه خانه ها دارای نقش های مهمی مانند حوزه عمومی را بر عهده داشتند. در قهوه خانه ها مسائل و موضوعات اجتماعی بحث می شد، اطلاعات گوش به گوش و دهان به دهان می چرخید، شبکه مناسبات اجتماعی گسترش می یافت و مردم محله و شهر در قهوه خانه با هم آشنا می شدند و درباره موضوعات محله و شهر صحبت می کردند. قهوه خانه ها و چایخانه ها این کارکردها را تا همین چند دهه اخیر نیز داشتند. حسن جوهرچی یکی از قهوه خانه دارهای قدیمی تهران در خیابان سرچشمه می گوید: آن زمان قهوه خانه دارها، معتمد محل و ريش سفيد محل بودند و در اختلافات خانوادگي، تشييع جنازه و عروسي و هر مراسم و تجمعي كدخدامنشي مي كردند و مردم هم براي حرفشان احترام قائل بودند. قهوه خانه ها مركز دادوستد هم بودند. تجار آن زمان كه حجره اي نداشتند، وقتي را تعيين مي كردند و ارباب رجوع مي پذيرفتند. آن موقع قهوه خانه ها غرفه غرفه بودند و هر غرفه در وقت معين براي يك فرد، به نام زده مي شد. درواقع اين صنف، پيشكسوت هايي براي خود داشت كه استخوان دار بودند و مورد وثوق اهل محل. این کارکردهای اجتماعی بعدها به چایخانه ها منتقل شد، هر چند چایخانه ها نیز تاریخ پر فرازو نشیبی دارند و در دوره اخیر با گسترش رسانه های جمعی و اینترنت دیگر نقش ها و کارکردهای قدیم را از دست داده اند. در ایران نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر چای در سالهای اخر قرن 19 توسط محمد میرزای چای ساز معروف «کاشفالسلطنه» از دانش آموختگان دارالفنون و سوربن فرانسه بود و به عنوان ژنرال کنسول ایران در هند خدمت می کرد چای را به ایران آورد و شیوه کاشت و مصرف آن را رواج داد. مظفرالدین قاجار نیز امتیاز کشت چای در تمام نقاط ایران را به او واگذار کرد و کاشف السلطنه در لاهیجان نخستین کارخانه چای سازی در سال 1312 را ساخت. تا پیش از این تاریخ چای به عنوان نوشیدنی برای گروه های محدودی از مردم شامل اعیان، اشراف و درباریان رایج بود. در واقع، رواج چای در ایران مانند رواج دوربین عکاسی، تلگراف، سینماتوگراف، ماشین دودی، اتومبیل و دیگر مصنوعات و محصولات تمدن غربی انجام شد. ایرانیان به طور تاریخی قهوه مینوشیدند، اما مصرف آن به دلیل دسترس نبودن قهوه و دشواری حمل و نقل آن از خارج یا کشت آن در داخل به سرعت با ورود چای و رواج آن کاسته شد. اکنون در طی کمتر از یک قرن، چای توانسته است بعد از آب، دومین نوشیدنی مردم ایران باشد. بسیاری حتی چای را به آب ترجیح میدهند. پرسشهای زیادی در زمینه چای و نوشیدن آن در جامعه و فرهنگ ایران وجود دارد. چای در تاریخ نه چندان طولانیاش توانسته است در ساختار احساسات، عواطف و باورهای ایرانیان جای گیرد. این نوشیدنی دیگر تنها یک گیاه یا کالا نیست بلکه یک نشانه با ارزش های نمادین متعدد است، نشانه ای که با بسیاری از وجوه فرهنگ معاصر ما، عجین شده است. در اینجا با این وجه چای نوشی یعنی چای به مثابه نشانه فرهنگی سر و کار دارم. قبل از اینکه به تفسیر چای به مثابه نشانه در فرهنگ ایرانی بپردازم لازم است یادآوری کنم که در سالهای اخیر مجموعهای از مقالات، گزارشها و کتابها در زمینه ابعاد اقتصادی چای، تاریخچه کشت و رواج چای در ایران و همچنین تاریخ و تحول چایخانهها نوشته و منتشر شده است. در این گزارشها معمولاً به صورت محدود و کوتاه به اهمیت کارکردها و نقش چای و چایخانه در جامعه و فرهنگ امروز ایران اشاره میکنند. اما این گزارشها از توضیح و توصیف برخی اطلاعات تاریخی و کارکردهای آشکار چای نوشی فراتر نمی روند. در این گزارش تلاش میکنم تا حد ممکن از رویکرد نشانه شناختی و مردم نگارانه برای توصیف و تحلیل چای در زندگی روزمره ایرانی کمک بگیرم. تلاش میکنم تا تحولات رخ داده در شیوه مصرف چای و آیین های چای نوشی در زندگی روزمره ایرانیان امروز را توضیح دهم. همچنین تلاش میکنم تا بین چای و نوشیدن آن با تحولات مدرنیته و پسا مدرنیته در ایران ارتباط برقرار کنم. چای همانطور که اشاره کردیم دومین نوشیدنی مردم ایران معاصر است. اکنون در جدول مصرفکنندگان چای، ایران با تولید سالانه 60 هزار تن و واردات 40 هزار تن، دهمین کشور مصرف کننده چای است. در منطقه خاورمیانه تنها ترکیه به عنوان پنجمین مصرف کننده رتبه بالاتری از ما دارد. این میزان مصرف چای تنها در یک بستر تاریخی و به تدریج در ایران شکل گرفته است. تا نیم قرن پیش نیز چای همچنان به عنوان نوشیدنی نسبتاً کمیاب برای توده های مردم بود. تا سال های 1340 به علت کمیابی چای و قند، مصرف آن جنبه آیینی داشت و به صورت حساب شده و در موقعیت های معین مانند میهانی، جشن، عروسی، برگزاری آیین دینی، سوگواری و مجالس چای استفاده می شد. استفاده دایمی و آزاد چای تنها برای گروه های ثروتمند ممکن بود. از این رو چای به عنوان نماد یا کالای مهم و کمیابی بود. کله قند در دوره ای چنان اهمیت داشت که به عنوان هدیه برای عروسی ها یا مجالس استفاده می شد. علاوه بر این، به دلیل کمبود چای و قند، مصرف آن در استکان های کوچک و کمر باریک انجام می شد. از آنجایی که چای معمولاً در موقعیت های گروهی مانند گردهم آیی های خانوادگی و دوستانه یا مجالس و مهمانی ها صرف می شد، "چای لیوانی" وجود نداشت. استفاده از لیوان به جای استکان یا مصرف چای در ظرف های بزرگ پدیده ای است که عمدتاً در دو دهه اخیر رواج یافته است. علت این امر به گسترش "مصرف فردی" چای مربوط است. با گسترش ارزش های فردگرایانه، مصرف فردی چای نیز گسترش بیشتری پیدا کرده است. مصرف فردی و تنهایی این اجازه را می دهد که هر فرد بتواند در هر موقعیت و شرایطی مطابق میلش چای بنوشد. در این صورت نیازی به اجرای آیین خاصی برای چای نوشی وجود ندارد. همچنین به علت یک نفره بودن مصرف کننده، می توان در ظرف بزرگ چای نوشید بدون این که به مصرف حجم زیادی از قند و چای نیاز باشد. مصرف بالای چای در ایران در نتیجه عوامل متعددی است. یکی از این علل، تحولات فناوری های مختلف مربوط به تولید و توزیع و حتی آماده سازی چای است. در گذشته های نه چندان دور امکانات محدودی برای حمل و نقل های بین المللی وجود داشت. از این رو با توجه به محدودیت تولیدات داخلی در آن زمان، طبیعتاً چای در دسترس همگان نبود. با رشد تولید داخلی چای و افزایش واردات آن در نیم قرن گذشته، چای نوشیدنی ارزان و آسان یاب برای همه گروه های اجتماعی شد. همچنین گسترش سازمان اداری و دیوانسالاری دولتی نقش مهمی در زمینه گسترش مصرف چای ایفا کرد. از ابتدا گسترش دیوانسالاری جدید، عرضه چای به کارکنان دولت و حتی ارباب رجوع، یکی از مولفه های فرهنگ سازمانی در ایران شد. با توجه به این که سازمان ها چای را به صورت رایگان عرضه می کنند، افراد تمایل بیشتری برای نوشیدن آن دارند. بویژه اگر این واقعیت را در نظر بگیریم که در اغلب سازمان ها، کارکنان فراغت زیادی در اختیار دارند، چای یکی از مهمترین چیزهایی است که کارکنان می توانند خود را با نوشیدن آن سرگرم کنند. از طرف دیگر چای اگرچه ماده مخدر رقیقی دارد، اما این موضوع کوچک ترین لطمه ای به هویت فرهنگی آن به عنوان نوشیدنی کاملاً مجاز و آزاد نمی زند. چای ایرانی، چای انگلیسی اجازه دهید برای اینکه جایگاه چای نوشی را در فرهنگ امروز و زندگی روزمره مردم ایران توصیف کنم، این فرض را مبنا قرار دهیم که میخواهیم برای یک غیر ایرانی درباره چای در فرهنگ ایران صحبت کنیم. یعنی فرض کنیم مهمانی از انگلیس داریم و می خواهیم به او بگوییم که چای برای ایرانیان چیست. این راهبرد را از آن جهت انتخاب میکنم که توصیف چای نوشی برای من که به عنوان یک ایرانی روزانه چندین لیوان می نوشم بسیار کار پیچیدهای است. برای رسیدن به نوعی خودآگاهی از جایگاه چای نوشی در زندگی روزانه مان باید مانند رمان نویسان از این نوشیدنی آشنایی زدایی کنیم. خُب اکنون دوست انگلیسی من با من همراه شو تا درباره چای خوردن ایرانیان برایت بگویم. ما ایرانیها عادت داریم صبح را با نوشیدن چای گرم آغاز کنیم. درست بر خلاف سنت شما که برای صبحانه ترجیح می دهید انواع مختلف آبمیوه و نوشیدنی سرد مصرف کنید. ما ایرانیها در حالی صبحانه را با چای آغاز میکنیم که به نوعی چای به صبح و صبحانهمان هویت میدهد. برای ما ایرانیان بسیار دشوار است که صبحانه ای بدون چای داشته باشیم، حتی اگر در این صبحانه انواع خوردنیها و نوشیدنیهای خوب باشد. چای به ما احساس گرمی میبخشد. صبح که برای ما لحظه ای خُنک و در زمستان ها سرد است با نوشیدن چای به نقطه تعادل می رسد. این یک احساس جمعی است که ما آن را شکل دادهایم. "چای صبحانه"، چای مخصوصی است. البته گمان نکنید که گیاه و شکل آن فرق دارد. به لحاظ ماده و شکل تهیه، بین چای صبحانه و دیگر چای ها تفاوتی وجود ندارد و تفاوت های اصلی مربوط به نشانههای دیگری است که در کنار چای مینشینند. یعنی نان بربری یا سنگک داغ به همراه پنیر لیقوان همراه با عسل طبیعی محلی و چای داغ قند پهلو و سماور جوش. مردم ما عادت دارند با چای گلویشان را تازه کنند، همراه با صبحانه چای بخورند و بعد از اتمام صبحانه نیز با نوشیدن یک استکان چای، آیین صبحانه نیز به پایان میرسد. دوست انگلیسی من امروز را تا غروب با هم خواهیم بود تا به شما بگویم چه لحظات دیگری ما چای می نوشیم. جالب است که در زبان فارسی چای را هم مینوشند هم میخورند. یعنی چای هم نوشیدنی است و هم یک غذای خوردنی! گمان نکنید که این افعال به طور تصادفی یا اشتباهاً به کار میروند. اهمیت چای در زندگی ما طوری است که ما تصور میکنیم چای هم خوردنی است هم نوشیدنی. خب با من به اداره بیایید. در ابتدای ورودم به سازمان هنوز دفترم را باز نکرده و به مشتریانم پاسخ نداده، آبدارچی با سینی و استکانهای چای از من و همه کارکنان سازمان پذیرایی میکند. بگذریم که ممکن است فلاکس چای همیشه همراه داشته باشم حتی در ماشین سواریام. تا ظهر و هنگام ناهار من و دیگر کارمندان به طور پیوسته چای مینوشیم و از همه مشتریان و ارباب رجوع ها هم اگر برایمان عزیز باشند یا آشنا، با چای پذیرایی میکنیم. ما به کمک چای روز را "نشانه گذاری" میکنیم. چای برای ما یک "نشانه گذاری نمادین" است که صبح، میانه روز و سپس ظهر و بعد از آن عصر و آنگاه شب و آخر شب نشانه گذاری میشود. ما عادت داریم که بعد از ناهار چای بنوشیم و گاهی برای ایجاد یک توقف یا مکث کوتاه در کار می گوییم "وقت چای" است. به ویژه برای کارگران و کسانی که کار یدی می کنند، چای و وقت چای اهمیت زیادی دارد و توقف برای چای ممکن است کوتاه باشد، اما این آیینی است که فرصتی برای برطرف کردن خستگی، گفت و گو کردن، اندیشیدن درباره کار و دور هم بودن ماست. ما عادت داریم به طور جمعی چای بنوشیم. سعی می کنیم اگر کسی از دوستان و آشنایان نزدیک ماست، حتما چای را با هم بنوشیم. خُب اکنون کم کم به پایان ساعت اداری کار نزدیک می شویم و باید به خانه برویم. رسم زندگی خانوادگی ما ایرانیان این است که بانوی خانه میداند که همسرش چه ساعتی به خانه باز می گردد. سعی می کند به محض بازگشت او به خانه، با "چای تازه دم" از او پذیرایی کند. با این وسیله نه تنها محبتش را به او نشان می دهد بلکه به نوعی کمک میکند تا خستگی کار از تن او به در آید. اما واقعیت این است که چای بعد از کار که در خانه نوشیده می شود نوعی نشانه گذاری است برای ایجاد تمایز بین محیط کار و محیط خانه. با نوشیدن چای، ما در خانه مستقر میشویم و باید مسائل و دغدغههای محیط کار را فراموش کنیم، یعنی اکنون نوبت خانم و بچه های خانه است. این البته خوانشی مردانه از خانواده سنتی ایرانی است. خب تا اینجا ما همه چیز را با چای تنظیم کرده ایم. قصه ما همین طور ادامه خواهد یافت تا بعد از شام که مجدداً بساط چای پهن می شود. اگر ما میهمان داشته باشیم، چای نوشی ما رونق و گرمی بیشتر ی دارد. این روایت کوتاه از یک روز زندگی روزمره ما با چای است که نشان می دهد که چگونه مفهوم زمان به کمک چای نوشی در فرهنگ ما تعریف می شود. ما بیشتر از آنکه به کمک ساعت مکانیکی وقت خود را تنظیم کنیم از طریق آیین هایی مانند چای نوشی زمان را و چگونگی گذر آن را احساس می کنیم. چای برای ما یک زبان ارتباطی است که به کمک آن اشکال مختلف احساسات و باورهای مان را تولید و منتقل می کنیم. ما به زبان چای ممکن است صمیمیت، یا ناراحتی، شادی یا غم را بیان کنیم. چای شکلی از بیان فرهنگی در ایران است که در موقعیت گوناگون و کاملاً متضاد می توان از این زبان کمک گرفت. امیدوارم، یکی از مهم ترین تفاوت های چای نوشیدن میان ما و شما ( انگلیسی ها) برایتان مشخص شده باشد. اینکه ما ایرانیها چای را به عنوان نوشیدنی غیر رسمی مصرف میکنیم. همانطور که گفتم زمان خاصی برای چای نوشی در بین ما وجود ندارد. درست بر خلاف رسم و آیین شما، که چای یک نوشیدنی رسمی است، ایرانی ها در موقعیت های معین میتوانند چای بنوشند. برای ما ایرانیها قهوه ویژگی رسمی بودن دارد. ما قهوه را گاهی و به مناسبت های خاصی مصرف می کنیم. ما عموماً مطمئن نیستیم که افراد قهوه می نوشند یا نه، اما فرض ما این است که هر ایرانی آماده چای خوردن است. حتی اگر میل نداشته باشد با گفتن اینکه «یک استکان چای، دیگر این حرف ها را ندارد» یا «بخور، نمک گیر نمی شوی»، مجبورش می کنیم با ما چای بنوشد. اما در باره قهوه هرگز اصرار نمی کنیم و این حق را به هم می دهیم که از خوردن قهوه سر باز زنیم. البته شاید برای شما انگلیسی ها جالب باشد که بدانید با وجود اینکه قهوه در ایران سابقه دیرینه تری دارد و چای، "نوشیدنی جوان" و تقریباً کم سابقه ای در بین ماست. ما قهوه را به مثابه "نشانه ای از مدرنیته" و تا حدودی فرنگی مابی می شناسیم، اما چای را حتی اگر "چای خارجی" باشد، "نوشیدنی سنتی" و ایرانی میدانیم. دلیل این تفاوت نشانه شناسانه در این است که شما، اگرچه بیش از ما ایرانیان چای مصرف می کنید، ولی ما گمان میکنیم نوشیدنی محلی شما قهوه است؛ یعنی خارجی ها(غیر ایرانیها) به کمک قهوه از ایرانیها متمایز می شوند. اینجاست که ایرانی بودن به کمک چای تشخص پیدا می کند. البته ما برای این نشانه هویتی مان هزاران رسم و آیین ساخته ایم تا بر هویت غیر ایرانی بودن چای پرده بکشیم و آن را کاملاً با ذهن و زبان و ضمیر ایرانی سازگار کنیم. در حالیکه برای تشخص بخشیدن به چای به عنوان نوشیدنی ایرانی، تلاش کرده ایم که قهوه و برخی نوشیدنی های دیگر را در "مقوله دیگری" های چای قرار دهیم. این تقابل بین "چای خودی" و "قهوه دیگری" در مناسبات تقابل سنت و مدرنیته در ایران اهمیت زیادی دارد. برای مثال، نسل قدیمی تر ایرانیان یعنی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها گرایش بیشتری به چای دارند تا قهوه. همچنین نسل های جوان تر نیز بیشتر اهل کافی شاپ و نسکافه و از این قرتی بازی ها هستند! میتوان فارغ از مقوله سن بر اساس گرایش سنتی و مدرن بودن چای و قهوه را از یکدیگر جدا کرد. گروه های سنت گرا، مذهبی تر، محافظه کار تر اعم از پیر و جوان، مرد یا زن چای را بیشتر ترجیح می دهند. در حالیکه گروه های نوگرا تر به ویژه گروه های آوانگارد نوگرا، اصلاح طلب تر و نوجو تر گرایش بیشتری به قهوه و نسکافه و از این دست مقولات دارند. در فضای شهر نیز میتوان این تقابل سنت و مدرنیته و چای و قهوه را مشاهده کرد. چایخانه ها عموماً به گروههای اجتماعی قدیمی تر و فرودست تر تعلق دارند؛ درحالیکه کافی شاپ ها و قهوه خانه ها روزگاری محل رفت و آمد روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، ادبا و نخبگان شهری کاملاً نوگرا بود. هنوز هم گروه های اجتماعی نو گرا کافی شاپ و قهوه خانه را پاتوق خود میدانند. میتوان محل هایی نیز پیدا کرد که در آن گروههای سنت گرا و نوگرا با هم اختلاط می کنند و در کنار هم می نشینند در این محل ها چای و قهوه با هم عرضه می شود. اگر به کوه های تهران سر بزنید می بینید که برخی رستوران ها و قهوه خانه ها از هر دو گروه نوگرا و سنت گرا با چای و قهوه پذیرایی می کنند. اجازه دهید اکنون با دوست انگلیسیمان خداحافظی کنیم و به لایه های پنهان تر چای و چای نوشی در زندگی روزمره برگردیم. از اینجا به بعد چای را میتوان راحت تر توضیح داد زیرا معانی ای که خواهم گفت چندان آشکار نیستند. • چای روستایی، چای شهری، چای کلانشهری زندگی من به دو یا بهتر است بگویم سه دوره کاملاً متفاوت تقسیم می شود: زندگی روستایی، زندگی شهری، و زندگی کلانشهری. از تولد تا 18 سالگی در روستا بودم، از 18 تا 24 سالگی در شهرهای تبریز و اراک زندگی کردم، و از آن زمان تاکنون در کلانشهرهای لندن و تهران اقامت داشته ام. گمان می کنم تمام اجزاء زندگی روزمره من، از جمله چای نیز، دارای سه معنا و تجربه متفاوت روستایی، شهری و کلانشهری باشد. ابتدا از تجربه "چای روستایی" صحبت می کنم. آن روزگار که تازه به دوران نوجوانی رسیده بودم، یعنی 35 سال پیش، به تازگی محدودیت های چای نوشی کم شده بود. مادرم همیشه می گفت قند کالای کمیابی در روستای ما بوده است و مردم اغلب با کشمش و توت یا شیرینی های دست پخت محلی چای می نوشیدند. هر چند برای من که پدرم مغازه دار بود، محدودیتی برای مصرف قند و چای وجود نداشت. البته این را نیز اضافه کنم که در روستای ما قهوه هم وجود نداشت. تا جایی که به خاطر می آورم تا زمانی که به تبریز برای ادامه تحصیل آمدم، قهوه را نمی شناختم. این در حالی بود که نقل می کردند در روستای ما تا 70 سال پیش قهوه خانه ای دایر بوده و در آن مردم قهوه می خورند. این که چگونه چای، جای قهوه را گرفت، اطلاع ندارم. اما نکته شگفت این است که قهوه چنان از زندگی روستایی ها رخ بربست که دیگر هیچ نام و نشانی از آن در حافظه مردم باقی نمانده است. شاید بتوان این نکته را در زمینه کل جامعه ایران نیز بیان کرد، زیرا تا قبل از پیدایش و رواج چای، قهوه نوشیدنی دوم مردم ایران بوده است. این پرسش هنوز به لحاظ تاریخ فرهنگی ما مبهم است که چگونه چای توانست جای قهوه کهن سال را در ایران پیر بگیرد. وقتی به دوران زندگی ام از کودکی تاکنون نگاه می کنم می بینم چای همیشه با من بوده است. تمام دوران نوجوانی و جوانی ام به عنوان یک روستایی که در فعالیت های کشاورزی و دامپروری با پدرم کار می کردم، چای مهمترین نوشیدنی سرگرم کننده، رفع کننده خستگی شدید ناشی از کار و محوری برای گپ زدن های موقع کار بود. برای ما روستایی ها که همواره با فعالیت های بدنی سخت، درگیر هستیم، چای نه تنها یک نوشیدنی برای تازه کردن گلو، بلکه یک آرامبخش واقعی بود. آرامبخشی چای، نه تنها در خواص مادی این نوشیدنی بلکه در آیین مصرف آن بود. ما هنگام کار، مدت کوتاه چند دقیقه ای توقف داشتیم تا چای بخوریم. این توقف فرصت طلایی بود تا نه تنها از کار دست بکشیم بلکه با گپ زدن و دور هم جمع شدن به ارزیابی و تأمل در کیفیت کار بپردازیم. این گفت و گو نقش تعیین کننده ای در چگونگی ادامه و انجام کارها داشت. همچنین به عنوان یک مرد ایرانی، چای برای من کمتر با خاطرات مربوط به تهیه و دَم کردن چای همراه است، زیرا در زندگی سنتی روستایی من، دم کردن چای "وظیفه زنانه" بود. مردان روستای ما تنها در آیین ها و مجالس بزرگ وظیفه «قهوه چی» را بر عهده می گرفتند و همچنان می گیرند. ما در روستای مان واژه "چایچی" نداریم و همچنان بنا بر رسم به جای مانده از قدیم "قهوه چی" را بکار می بریم. "چای مردانه"، عمدتاً مربوط به لحظات و شیوه های نوشیدن و مصرف کردن چای است. اگر قرار بود خواهرانم از چای صحبت کنند، قصه های زیادی از لحظات تهیه و عرضه چای می گفتند. این تقسیم کار ناعادلانه، مبتنی بر همان اصل نابرابری جنسیتی است که در تمام ارکان فرهنگ و زندگی روستایی وجود داشت و هنوز کم و بیش وجود دارد. من مادرم را با چایی های خانگی و خانوادگی اش احساس می کردم. برای ما روستایی ها که هنوز بستنی، چیپس، ساندویچ، نوشابه و دیگر تنقلات شهری، معنایی نداشت، چای مهمترین تنقلات مان بود. چای خوردن فرصتی بود تا ما اعضای خانواده کنار هم باشیم. اگرچه پدرم به علت کثرت و تنوع کارهایش کمتر همراه ما چای می خورد. ولی همین کثرت کارهای پدرم موجب شده بود تا چای خانه ما همیشه آماده باشد. سماور مادرم همیشه داغ بود و چایش آماده، زیرا تقریباً مادرم باید هر لحظه آماده رسیدن مهمانی تازه می بود و مهمترین وسیله پذیرایی ما از مهمانان هم چای بود. چای امام حسین (ع) چای روستایی، چای آیینی شده و جمع محور و جمع گراست. تا جایی که یاد دارم به ندرت اتفاق می افتاد که کسی برای خودش چای دم کند یا در تنهایی چای بنوشد. غالباً ما روستاییان چای را هنگام کار، یا در گردهم آیی های مختلف آماده و مصرف می کردیم. در تمام آیین های زندگی روستایی مانند شب نشین ها، مجالس مهمانی، گردهم آیی های زنانه، آیین های مذهبی، جشن های عروسی، ولیمه دادن، مجالس ختم و دیگر گردهم آیی ها، چای اصلی ترین خوردنی و نوشیدنی بود و هست. برای من شاید بیش از روستاییان دیگر چای خاطره انگیز باشد. پدرم از 50 سال پیش نذر کرده بود تمام ده روز اول محرم از تعزیه خوان های روستای مان با چای پذیرایی کند. کم کم نه تنها از تعزیه خوان ها بلکه تمام مردمی که در مراسم تعزیه شرکت می کردند، پذیرایی می کردیم. این "چای نذری" را "چای اما حسین" (ع) می گفتند و مادرم باور داشت که با تمام چای های دیگر فرق دارد. واقعیت این است که چای امام حسین (ع) ما تنها چای نوشیدن نبود، بلکه یک گردهمآیی بزرگ از تمام اقوام، دوستان و آشنایان بود که طی آن صمیمت ها و پیوندهای انسانی تقویت می شد. چند روز قبل از محرم ما برای استقبال از مراسم چای امام حسین (ع) و محرم آماده می شدیم و روال زندگی روزمره ما کاملاً دگرگون می شد. سماور بزرگ و استکان های حسینیه را به خانه مان می آوردیم و بساط تهیه چای برای صدها نفر را تدارک می دیدیم. "مشهدی امیر" و "عمو مرتضی" قهوه چی چای امام حسین (ع) می شدند و پای منقل می نشستند. جوانان روستا برای توزیع چای و پذیرایی به خانه می آمدند. نظم تازه ای شکل می گرفت و چای معنای دیگری داشت. در و دیوار خانه مان را با پرچم ها و پارچه مشکی به معنای عزاداری می پوشاندیم. مادرم و پدرم چنان به این چای ارادت نشان می دادند که دیگر تردید نداشتم این چای تنها یک نوشیدنی نیست. باورش دشوار است اما حقیقت دارد که چای امام حسین (ع) طعم دیگر و احساس کاملاً متفاوتی در همه تولید می کرد. با تمام وجودم هنوز مزه چای امام حسین (ع) را احساس می کنم. آه، چقدر دشوار است آن لحظات را فراموش کنم. هنوز می خواهم آن مراسم با حضور همان آدم ها و همان ایمان ها برگزار شود. مردم دسته دسته برای چای امام حسین (ع) به خانه ما می آمدند. در پایان مراسم نیز چای باقی مانده را به خانه کسانی که نیامده بودند می بردیم. چای شهری در سال 1362 به عنوان دانشجوی علوم اجتماعی در شهر و دانشگاه تبریز مستقر شدم. از این زمان زندگی شهری من آغاز شد. باید کم کم رسم و آیین شهری شدن را می آموختم. یکی از این آیین ها، چای نوشیدن به رسم شهری بود. در اوایل که تازه به زندگی شهری وارد شده بودم، گمان می کردم چای خوردن بیشتر رسم روستایی است و شهرنشینان کمتر از روستاییان چای می نوشند. گرچه وقتی مدتی از اقامتم گذشت دریافتم نه تنها چنین نیست بلکه آذری ها با "چای ترکی" شان مدعی این هستند که آنها چای خورهای قهارند و گوی سبقت در این کار را از همگان ربوده اند. این ادعای تبریزی ها را می توان پذیرفت زیرا وقتی به بازار تبریز رفتم، اولین مکان تاریخی که در تبریز دیدن کردم، هر گوشه آن یک چایخانه و قهوه خانه دیدم. قهوه خانه ها و چایخانه ها تبریز آداب خاصی داشتند. از جمله این که اولاً تمام آنها چای سماور جوش و آتش ذغال بودند. ثانیاً هر کس به این چایخانه ها وارد می شد باید حداقل دو استکان چای می خورد! یعنی چای نخوردن یا یک استکان خوردن به معنای نپسندیدن چای چایخانه و توهین به آن بود! جالب تر این که تنها مردان در این چایخانه ها رفت و آمد می کردند. چایخانه های تبریز در آن زمان کاملاً مردانه بودند. نکته دیگر این که در این چایخانه ها تنها زبان آذری زبان رسمی است و من هرگز ندیدم کسی در آنجا فارسی یا زبان دیگری سخن بگوید. در تبریز بود که با چای خوردن در لیوان آشنا شدم. اما باید در تبریز می آموختم به شیوه ای متفاوت و متناسب با شهر چای مصرف کنم. در خاطرم بود برای شهری شدن نباید به شیوه روستاییان چای بنوشم، مثلاً خوب نیست چای را در نعلبکی بریزم، قند را نباید بجوم، چای را نباید با صدا بخورم، و باید سعی کنم با صبر و آرامش و کم کم چای بخورم. چای خوردن شهری به معنای امری نمادین که معرف مدنیت شهری است، اهمیت زیادی در تعاملات روزمره داشت، در حالی که در بین روستاییان چنین حساسیت هایی در زمینه چای نوشی کمتر مشهود بود. در ضمن چای در محیط شهری با معانی بهداشتی بیشتری همراه بود. برای من تا پیش از ورود به شهر، چای تنها یک نوشیدنی بود شبیه آب. اما در زندگی شهری کم کم نسبت به خواص و زیان های فیزیولوژیک چای آگاه تر می شدم. این از ویژگی های شهر است که هر روز از طریق رسانه ها و گفت و گوهای روزمره، افراد نسبت به ابعاد مختلف زندگی روزمره و اشیای مادی آن آگاهی ها و دانش های بیشتر کسب می کنند. این که چای پر رنگ، چای زیاد نویشیدن یا چای داغ برای سلامتی زیان آور است، از ج |
- مهارت ها و شيوه هاي علمي و کارآمد براي رفع اختلاف
- حذف سنگسار از قانون جدید مجازات اسلامی
- ۲ خرداد، نوسازی انقلاب...
- گزارش رویترز از رستوران زن افغان برای نجات معتادان (+عکس)
- آفرينش: خطر افسردگي در ايران
- دبير انجمن روانپزشکان ايران در گفتوگو با «مردمسالاري» عنوان کرد: اضطراب زمينهساز خشم، پرخاشگري و عصبانيت در جامعه
- سلامت اجتماعی ، مغفول در حجاب سیاست / مهدی راستی
- با اعتماد و افكار عمومي جامعه ايراني چه كردهايم؟ چوب حراج بر اعتماد جامعه و افكار عمومي ايراني!
- ۱۰کشور دارای بیشترین امید به زندگی
- به بهانه شب یلدا / نگاهی به آئینهای شب یلدا در ایران
- مولفه هاي يک ارتباط موثر
- ک فعال حقوق كودك درگفتوگو باایلنا: ۲ و نیم میلیون کودک به جای تحصیل، کار میكنند
- گزارش كامل از دادگاه ۴ متهم به زورگیری+تصاوير متهمان زیر ۲۴ سال سن دارند؛ «فقر» ما را اينكاره كرد
- راست و دروغ در متن زندگي اجتماعي شكل ميگيرد
- قانون مشابه و تكراري تصويب ميكنيد تا چه شود؟ مشكل كشور نبودن قانون نيست، قانونگريزي است
- ممنوعیت و مصادیق دوشغله بودن تصويب شد در کجای دنیا اجازه میدهند یک نفر ۱۰جا کار کند؟
- 7 عادتی که برای موفقیت باید کنار بگذارید...7 عادت انسانهای موفق
- براي انتخابات صنفی پزشکان ! ردصلاحيت نامزد اصلاحطلب رييسجمهوري
- «ملی کردن امنیت»؛ به مثابه گام نخست توسعه
- هادی معتمد در گفتگو با فرارو تحلیل میکند / چرا مردم به یکدیگر «رحم» نمیکنند؟
- زندگیشاد چیست؛ زندگی پرمعنا کدامست؟
- رئیس انجمن جامعهشناسی ایران : آمار جرائم در كشور هر روز بیشتر میشود
- عماد افروغ و سعيد معيدفر بررسی كردند؛ تولد بزههای اجتماعی از دل فقر
- تاملاتی در باب جامعه ایران؛ خانهای روی شن / احسان شریعتی
- زير پوست اين ابرشهر مگر چه ميگذرد؟ چرا ظاهر عمومي تهران اينقدر پليسي است؟!
- بحرانیترین سالهاي ازدواج و طلاق در كشور
- رویکرد امنیتی علت زیرزمینی شدن آسیبهای اجتماعی
- لطفاً «شادی» را آزاد کنید! جامعه غمگين و افسرده فرجامي ناخوش دارد
- جامعه شناسی به زبان ساده / دکتر صادق زیباکلام
- علی رضا قلی : جامعه شناسی نخبه کشی / علل عقب ماندگی ایران و نقش مردم، حاکمیت و عوامل خارجی
- توسعه به مثابه آزادی / حسین حقگو
- یادداشت علی شمخانی : افق روشن است / چه جنگی سختتر و دهشتناکتر از جنگی که برای عقب نگه داشتن یک ملت و سدّ کردن مسیر پیشرفت آن وجود دارد؟!
- مرزنشينان ما هم روزگار غريبي دارند / «كولبري»؛ يكشغل يا مشكل حاد اجتماعي ؟
- جامعهشناسی ازدواج و عشق در ایران / هاله میرمیری
- اسماعیل حسینپور : چرا مالزی بینفت آنشده؛ ما با دریای نفت این؟ این قصه نیست، سیاه نمایی هم نیست...!
- بنزین آلوده، خودرو غیر استاندارد، صنایع آلودهساز / جامعه مدنی به مثابه پاد زهر
- داستان تلخ سبد در ایران؛ رابطه مستقيم زوال معیشت و كرامت شهروندي / ليلا واحدي
- گزارش شرق الاوسط از ورزش اجتماعی بانوان: دوچرخه سواری بانوان ایرانی قانونی یا غیرقانونی؟+تصاویر
- «مصطفی معین»، رییس کرسی «یونسکو» در آموزش : افزایش اعتماد و عدالت در جامعه اختلالات روانی را میکاهد
- ۶ شرط اساسي براي پيمودن مسير موفقيت
- آقای دکتر هادی خانیکی، پژوهشگر قلمروی ارتباطات و علوماجتماعی، «جامعه نظارهگر» را روندی میداند که از مدتی پیش در اجتماع ما شکل گرفته و درحال انتشار است.
- بیکاری در ایران،علل و راه حل های رفع بیکاری / ابراهیم گراوند
- بیتفاوتی اجتماعی ناشی از عدم تعلق است/ سندرم بیتفاوتی اجتماعی در جامعه ايران
- بسترهای اعمال خشونت در جامعه/ اگر قانون همسو با نیازهای روز مردم نباشد واپس زده می شود/ گیتی پورفاضل، حقوق دان
- امنیت اجتماعی چیست؟ میثم تولایی
- نگاهی به مشکلات جامعه از منظری دیگر/ از پمپاژ ناامیدی به جامعه باید پرهیز کرد
- محمدعلی جداری فروغی، وکیل پایه یک دادگستری و حقوقدان: اسیدپاشی بر صورت دختران اصفهانی؛ فاجعهاي كه از خشكشدن زايندهرود بدتر بود
- سخنگوی قوه قضاییه: اسیدپاشیهای اصفهان اقدامی ناجوانمردانه است/ عاملانش به اشد مجازات میرسند+حلقه مفقوده در پروندههای اسیدپاشی
- نیاز جامعه به تخلیه روانی، دلیل تجمع گسترده مردم در مراسم پاشايي
- لزوم مدیریت خشونتاجتماعی/ از بین رفتن اقتدار قانون= افزایش خشونت
- بررسی توهين یکجامعهشناس بهمردم و هنرمندان/ اقليما: اگر مردم نفهمند چرا برايشان سخنراني ميكني؟
- چرا «سندرم دروغ» در ايران نهادينه شده است؟
- گزارش گاردين از داستان ناپایان نان در ايران/ شعلهورتر شدن آتش نانواییها با افزایش قیمت نان
- تفریح مجازی بهجای تفریح جمعی! بحران «تفریح» معضل خانوادههای ایرانی
- يك روانشناس: حال جامعه ایران خوب نيست/ آموزش مهارت زندگی راه ارتقای بهداشت روانی جامعه
- خلاصه ای از کتاب جامعه شناسی نخبه کشی نوشته علی رضاقلی
- نهادینه شدن این معضل اجتماعی در جامعه ی ما می تواند مانع بزرگی در راه پیشرفت و توسعه کشور باشد.
- راهکارهای افزایش نشاط اجتماعی: افزایش آمار طلاق از عوارض خستگی روح و روان
- "اعصاب ندارم" جمله آشناي جامعه امروز ايران/ نداشتن اعصاب نقطه مشترک مردم ایران!
- گسترش شادي نياز امروز جامعه ايراني
- افزايش شاخص رنج بشری در ايران/ در ایران برای خيلي از امور بی ارزش هزينه ميكنيم
- ضرورت تمرکز زدایی نیاز توسعه پایدار/ تنوع قومیتی فرصتی برای توسعه ایران/ عطا افشاریان
- گر بتوانی دنیا را اندکی بهتر از آنچه تحویل گرفتهای تحویل دهی؛ خواه با فرزندی نیک، خواه با باغچهای سرسبز و خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی
- فعالیتهای فرهنگی و پیشگیری از اعتیاد/ اعتیاد نگرانی اساسی بیش از 90 درصد مردم
- دکتر محمد امین قانعی راد رئیس انجمن جامعه شناسی ایران: برای اینکه جامعه ای شاد باشد باید دغدغه های اجتماعی و معیشتی نداشته باشد.
- تنها کمپ ترک اعتیاد زنان تهران در حوالی چیتگر واقع شده است. متن زیر، گزارش میدانی تکاندهندهای از این مرکز است.
- در حال حاضر طلاق عاطفی در بین افراد تحصیل کرده سه برابر دیگر افراد می باشد
- رئیس سازمان بهزیستی در گفتوگو با ایلنا: افزایش آسیبهای اجتماعی نگرانکننده است
- اگر آرزوی صلح دارید عدالت کشت کنید/ Si vis pacem, cole justitiam
- در گفتوگو با ایلنا اعلام شد: شهرداری دستور تخلیه مرکز جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان را داد/ از ما سوءاستفاده شد
- بررسی دو آمار متفاوت از گرایش به دین؛ جامعه از مذهبیون ناامید شدهاست
- از سياست رهايي نداريم: اين روزها از ميدان جامعهشناسي ايراني صداهاي اميدواركنندهاي به گوش ميرسد.
- رییس سازمان بهزیستی گفت: هشت هزار کارتنخواب در کشور وجود دارند که سبب بروز ناهنجاریهای اجتماعی شده اند.
- «ارتقای کیفیت زندگی شاخصی برای توسعه اجتماعی»/ امیریوسف وحدانی
- از کودکآزاری تا فربهپروری: از باباطاهر است که «یکی را میدهی صد ناز و نعمت، یکی را نان جو، آلوده در خون».
- یک جامعهشناس مطرح کرد؛ خانهگریزی فرزندان در زندگیهای سرد امروزی
- چرا روزنامهها مخاطب خود را از دست دادهاند/ یکی از دلایل قهر مخاطب، این است که رسانه ها پاسخگوی نیاز مخاطبان نیستند.
- اعتیاد موجب نگرانی جامعه شده است/ رکورد آسیب های اجتماعی در دست اعتیاد
- میل ابدي به ماندگاری در عرصه سیاست در ايران! لزوم متعادلسازی و چرخش نخبگان در كشور
- از بحران مشروعیت تا وخامت اجتماعی نتيجه «انحصارگرایی» در ساخت قدرت سیاسی
- مجلس کارآمد در تعریف معقول آن مجلسی متکثر است که صدای بخشهای مختلف جامعه در آن شنیده میشود.
- یک مترجم اشعار خیام گفت: خيام در 79 رباعي به نوعي از مرگ حرف ميزند که بسياري تصور ميكنند او انسان بدبيني بوده ولي بنده عرض ميكنم كه خيام حقيقتبين بوده است.
- پژواک وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما/ درنگی در گزارش تكاندهنده وزیر کشور/ رضا صادقیان
- با این همه آسیبهای اجتماعی چه باید كرد؟ لزوم تسهیلگری و الگوی مشارکتی اجتماعمحور
- قیام ملی 30 تیر ماه 1331 به روایت تاریخ؛ مردم چگونهدكتر مصدق را نخستوزير كردند؟ غلامحسین دهدشتی
- از چنين جامعهاي چه توقعی میتوان داشت؟ دردهای مشترک ما و بيتفاوتيهايمان/ مرتضی آژند