نام شما:
ایمیل مقصد:

جامعه شناسی به زبان ساده / دکتر صادق زیباکلام

جامعه شناسی به زبان ساده / دکتر صادق زیباکلام


گروه: مسائل اجتماعی و فرهنگی
تاریخ درج: 1392/5/29
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0

 صادق زيباکلام را مي بايستي از آن دسته اساتيدي دانست که چندان مزاجش با پراکنده کاري و ورود به حوزه هاي ديگر همراهي نمي کند. حوزه اش عمدتاً تجزيه و تحليل تحولات سياسي ايران و قبل و بعد از انقلاب بوده و کم و بيش هم ظرف پانزده سالي که به عنوان استاد علوم سياسي با دانشگاه تهران همکاري داشته، در همان حوزه تحولات ايران باقي مانده و تمامي 12 عنوان اثري که تاليف کرده از جمله کتاب معروف «ما چگونه، ما شديم؛ ريشه يابي علل عقب ماندگي ايران» (انتشارات روزنه، چاپ پانزدهم، 1386) جملگي معطوف به تحولات سياسي ايران است. اخيراً او اين سنت حميده را نقض کرده و وارد حوزه اي کاملاً متفاوت شده است. حوزه جامعه شناسي؛ حوزه اي نظري که فاصله معناداري با تحولات سياسي ايران پيدا مي کند.

ناشر : روزنه نويسنده : صادق زیباکلام مترجم : ندارد
١٣٩٠, ويرايش اول
چاپ سوم
شابك : ٩٧٨٩٦٤٣٣٤٢٥١٧
وزن و نوع جلد : ٣٠٠ گرم، نرم
 
در ادامه نقد نادر هوشمندیار - استاد دانشگاه علامه طباطبایی- بر این کتاب را می‌خوانید:

صادق زيباکلام را مي بايستي از آن دسته اساتيدي دانست که چندان مزاجش با پراکنده کاري و ورود به حوزه هاي ديگر همراهي نمي کند. حوزه اش عمدتاً تجزيه و تحليل تحولات سياسي ايران و قبل و بعد از انقلاب بوده و کم و بيش هم ظرف پانزده سالي که به عنوان استاد علوم سياسي با دانشگاه تهران همکاري داشته، در همان حوزه تحولات ايران باقي مانده و تمامي 12 عنوان اثري که تاليف کرده از جمله کتاب معروف «ما چگونه، ما شديم؛ ريشه يابي علل عقب ماندگي ايران» (انتشارات روزنه، چاپ پانزدهم، 1386) جملگي معطوف به تحولات سياسي ايران است. اخيراً او اين سنت حميده را نقض کرده و وارد حوزه اي کاملاً متفاوت شده است. حوزه جامعه شناسي؛ حوزه اي نظري که فاصله معناداري با تحولات سياسي ايران پيدا مي کند.

نخستين نکته اي که درباره کتاب «جامعه شناسي به زبان ساده» زيباکلام مي بايستي گفت، حجم کم آن است. کتاب مجموعاً در 200 صفحه و مشتمل بر 6 فصل است. فصل نخست در 25 صفحه با عنوان تعريف و کليات علم جامعه شناسي است. نويسنده سعي کرده به مخاطب نشان دهد که اولاً جامعه شناسي درباره چه موضوعاتي است، ثانياً اينکه به جامعه شناسي اسلامي پرداخته و خيلي صريح، روشن و بدون لفاظي يا پيچيدگي استدلال مي کند که علم يا دانش ذيل عنوان «جامعه شناسي اسلام» نه تنها وجود ندارد، بلکه اساساً نيز نمي تواند وجود داشته باشد. در اين بخش نويسنده نشان مي دهد که آنچه امروز به نام جامعه شناسي به وجود آمده در حقيقت شناخت رويکرد سه متفکر غربي اميل دورکهايم، کارل مارکس و ماکس وبر به جامعه بشري است. منتها نه شناخت افکار و انديشه هاي سياسي، اخلاقي يا فلسفي آنان، بلکه نگاه يا رويکرد آنان به اينکه جامعه يا اجتماع تشکيل شده از انسان هاي امروزي، چرا به وجود آمده، چگونه سر پا مانده، يا بعضاً دچار تغيير و تحول مي شود.

در فصل دوم او به سراغ نخستين اين سه تن، اميل دورکهايم، رفته و نشان مي دهد که چگونه نگاه دورکهايم به جامعه منجر به شکل گيري جامعه شناسي کارکردگرا مي شود. اين بخش که مشتمل بر 20 صفحه مي شود کليات جامعه شناسي کارکردگرا يا ساختارگرا را به گونه اي فشرده اما در عين حال منسجم و روان توضيح مي دهد. فصل سوم در28 صفحه درباره آراي کارل مارکس و جامعه شناسي مارکسيسم است. اين فصل بيش از آنچه که در تشريح جامعه شناسي از منظر کارل مارکس باشد، آشنايي با بنيان آن بخش از انديشه کارل مارکس است که به جامعه و جامعه شناسي مربوط مي شود.

فصل چهارم در20 صفحه اختصاص به جامعه شناسي تعامل گرا يا جامعه شناسي وبر دارد. پس از اين مباحث، زيباکلام در فصل پنجم مجدداً به سراغ پرسش هايي مي رود که درباره جامعه شناسي در فصل نخست کتاب مطرح کرده است. او در اين فصل توضيح مي دهد که هر يک از اين سه مشرب، چه پاسخ هايي به پرسش هاي بنيادين جامعه شناسي(از جمله اينکه چرا جامعه به وجود آمده؟ چگونه بقا پيدا مي کند؟ چگونه دچار تغيير و تحول شده؟ نظم و نظم پذيري جوامع چگونه به وجود مي آيد؟ چرا برخي از اعضاي جامعه هنجارهاي اجتماعي را نپذيرفته و برخي برعکس اجتماعي تر هستند؟ و...) مي دهند.

فصل آخر کتاب به نام «آيا جامعه شناسي علم است؟» است. به نظر مي رسد که هدف اصلي زيباکلام از نوشتن کتاب «جامعه شناسي به زبان ساده»، در حقيقت طرح ديدگاه هاي زيباکلام است چرا که حجم اين بخش به تنهايي بيش از سه بخش قبل بوده است. سه فصل اصلي کتاب مجموعاً 68 صفحه مي شود در حالي که اين فصل به تنهايي 70 صفحه را دربرمي گيرد. نويسنده در اين فصل هيچ ترديدي در ذهن خواننده بر جاي نمي گذارد که جامعه شناسي علم نيست، همانطور که فيزيک، شيمي و بيولوژي علم هستند و تابع اصول، ضوابط و قوانين علمي. او البته اين کار را با شايستگي درخور تحسين انجام داده است. به اين معنا که در نشان دادن اينکه جامعه شناسي علم نيست او به گونه اي متدولوژيک(روش شناختي) منظم و منسجم اصول و مباني ديدگاهش را پي مي گيرد. او نخست به سراغ پيدايش جامعه شناسي «علم- محور» که توسط آگوست کنت در قرن نوزدهم پايه ريزي شده مي رود. براي آشنا ساختن خواننده به اينکه جامعه شناسي آگوست کنت در چه شرايطي به وجود مي آيد، او به معرفي و جايگاه باورهاي علمي درميان انديشمندان و صاحب نظران قرن نوزدهم مي پردازد، اينکه چگونه علم بدل به يگانه ابزار کشف حقيقت و يگانه معيار تشخيص بين باورهاي درست و خطا شده بوده. آنچه را که علم تصديق مي کرد و هر نتيجه اي که منطبق بر «متدولوژي علمي» به دست آمده بود، حقيقت محسوب مي شد و برعکس هر باوري که علم پاي آن را امضا نکرده بود مردود تلقي مي شد. افزون بر علم گرايي يا علم- محوري، پديده ديگري که بر معرفت هاي بشري سايه افکن شده بود اعتقاد به پيشرفت و تکامل بود. اگر چه ايده تکامل در ابتدا توسط چارلز داروين در حوزه علوم طبيعي مطرح شده بود، اما زيباکلام نشان مي دهد که چگونه اعتقاد به تکامل و پيشرفت از حوزه هاي بيولوژي فراتر رفته و علوم انساني بالاخص در حوزه تاريخ و علوم اجتماعي به زعم خود به دنبال کشف اصول و قوانين تکاملي حاکم بر تاريخ و رفتار بشر بودند. نويسنده سپس نشان مي دهد که در چنين حال و هوايي بود که معرفي به نام جامعه شناسي از سوي آگوست کنت پي ريزي شد. بالطبع جامعه شناسي آگوست کنت از همان ابتدا علمي بود و تابع اصول و قوانين روشن روش علمي که فيزيک، شيمي و علوم طبيعي بودند. زيباکلام پس از آنکه جامعه شناسي علم گرا يا پوزيتيويستي آگوست کنت را پي مي نهد، به سرعت به ويران کردن آن مي پردازد. او در مجموع از سه دسته ابزار براي ويران ساختن بنيان پوزيتيويسم بهره مي جويد. نخست نشان دادن تفاوت هاي ذاتي که ميان رفتار انسان و ماده وجود دارد. ابزار دوم عبارت است از نقد مدرنيته از سوي انديشمندان پست مدرن و بالاخره به کارگيري مباحث معرفت شناسي جديد.

زيباکلام در اينجا نشان مي دهد که چگونه پيش فرضيه هايي که در قرن نوزدهم بنيان مدرنيته و تفکر مدرن را شکل مي دادند مورد نقد جدي بسياري از فلاسفه و انديشمندان غربي در نيمه دوم قرن بيستم قرار گرفتند. او از نقد مدرنيته از سوي انديشمندان پست مدرن به نحو موثري براي به چالش کشيدن باورهاي عقل گرا و مدرنيته بهره برداري مي کند. به تعبير ديگر بهره گيري از گفتمان پست مدرن ابزار ديگري است که زيباکلام براي نشان دادن غيرعلمي بودن جامعه شناسي از آن استفاده مي کند. عنصر سومي که او از آن براي ابطال اين باور که جامعه شناسي از جنس علم است، بهره مي گيرد عبارت است از مباحث فلسفه علم و معرفت شناسي که از سوي متفکرين جديد فلسفه همچون کارل پوپر مطرح شده اند. زيباکلام در پايان آخرين فصل کتابش هيچ ترديدي براي خواننده بر جاي نمي گذارد که جامعه شناسي هر چه هست، نه علم است و نه از اعتبار معرفت علمي مي تواند برخوردار باشد.

از نقاط قوت کتاب بالاخص نثر ساده و روان آن که بگذريم، زيباکلام يک شيوه عجيب و البته غيرعلمي در کتاب جامعه شناسي به زبان ساده به کار گرفته که عبارت است از عدم معرفي منابع و مآخذ. او ده ها بلکه صدها بار در کتاب به نقل از دورکهايم، مارکس، وبر، کارکرد گرايان، ساختارگرايان، تکامل گرايان، مارکسيست ها، معناگرايان، پوزيتيويست ها، پست مدرنيست ها و... مطالبي را ذکر مي کند، بدون آنکه هيچ منبع و ماخذي ارائه دهد.از اينها که بگذريم مي رسيم به يک پرسش اساسي که در ذهن هر خواننده اي پس از مطالعه کتاب «جامعه شناسي به زبان ساده» پيش مي آيد. اينکه اگر جامعه شناسي نه علم است، نه اساس و مبناي علمي دارد، نه در حوزه معرفت علمي قرار مي گيرد، نه مي توان به کمک آن اعتقادي و نظري را اثبات يا برعکس ابطال کرد و نه مي توان در آن سخن از روش هاي علمي به ميان آورد، در آن صورت پس جامعه شناسي چيست؟ چه فايده اي دارد؟ و اساساً چرا زيباکلام اين همه وقت صرف کرده و درباره موضوعي که اساساً (به زعم ايشان) علمي نيست، کتابي تاليف کرده است؟

بستن http://www.modarair.com/news/مسائل-اجتماعی/جامعه-شناسی.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498280     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: