نام شما:
ایمیل مقصد:

ارزيابي نقش دانشگاه و دانشجو در انتخابات آينده : پيش‌شرط انتخابات رقابتي، فضاي باز سياسي است

ارزيابي نقش دانشگاه و دانشجو در انتخابات آينده : پيش‌شرط انتخابات رقابتي، فضاي باز سياسي است


گروه: اخبار و نگاه دانشگاه و دانشجو
تاریخ درج: 1391/10/2
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 1
هر کشوری دردل خودنمادها و سمبل‌هايي دارد که یادآور ارزش‌هاي فراموش شده جامعه است. مثلا سربازانی که در جریان انقلاب فرانسه کشته شدند یا دانشجویان و جوانانی که در جریان انقلاب شیلی جان دادند و نمونه‌هاي دیگر. در ایران نیز ۱۶ آذر یکی از ده‌ها نمادی است که در تقویم وجود دارد؛ سمبلی برای قشر دانشجو و بابت حماسه آفرینی سه دانشجوی مبارز. نسل امروز درورای همه تمجیدهای کلیشه و ار ازخود راجع به چرایی این نماد مي‌پرسد.شما چه توضیحی برای این دل‌هاي تشنه دارید؟
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دولت کودتا با سرکوب نیروهای آزادی خواه و به خصوص نهضت ملی نفت، سرنگون کردن دولت دکتر محمد مصدق، احزاب و گروه‌هاي برآمده از متن جامعه در طول دهه۲۰ یک فضای خفقان و ساکتی را بر جامعه تحمیل کرده بود. این فضا بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها در مهرماه ۱۳۳۲ توسط دانشجویان به چالش کشیده مي‌شود که نهایتا روز ۱۶ آذر و در اثنا نمایش اقتدار حکومت در دانشگاه تهران، دسته ای از نیروهای نظامی و انتظامی به دنبال واکنش دانشجویان معترض وارد صحن و سرای دانشکده فنی مي‌شوند و به سمت تظاهر کنندگان شلیک مي‌کنند و متاسفانه سه تن از دانشجویان شهید و تعدادی هم مجروح و مصدوم مي‌شوند. با توجه به اینکه شرایط آن زمان شرایط خفقان، سرکوب، رعب و وحشت بوده و چون از زمان تاسیس دانشگاه در ایران برای اولین بار بود که چنین فاجعه ای به وقوع مي‌پیوست؛ آن هم در آستانه ورود معاون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بنابراین به یاد آن سه خون به ناحق ریخته، این روز الهام بخش، "روز دانشجو" شد و نمادی برای مبارزه با استبداد و استحمار از یک سو و استعمار و استثمار از سوی دیگر؛ بعد از انقلاب هم رسما به عنوان روز دانشجو پذیرفته و ثبت و ضبط شد. قبل از پیروزی انقلاب به بهانه این روز، فعالیت اعتراضی ضد رژیم دانشجویان حال و هوای تازه ای مي‌گرفته و بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ این نگاه تقویت و تا الان همچنان استمرار داشته است.

حال با توجه به این توضیحاتی که راجع به ماهیت و چرایی نماد شدن این روز مطرح کردید، ایران همواره شاهد فعالیت‌هايي با ماهیت‌هاي ضد ستم کاری در هرشکل و لباسی بوده است و جنبش دانشجویی معلول توجه به آن شاخص هاست. اما وضع فعلی دانشگاه و فضای حاکم بر جامعه ذهن هرتحليلگري را دچار تردید مي‌کند که آیا دانشجو در حال حاضر «جنبش» دارد یا خیر؟ تحلیل شما از وضعیت امروز جنبش دانشجویی چیست؟
ببینید، جنبش معمولا به معنای یک حرکت اعتراضی و معطوف به مطالبه ای مشترک و فراگیر است چیزی که ما "جنبش دانشجویی ایران" مي‌نامیم دوره‌هاي بروز و ظهور پرهیجان و البته دوره‌هاي نهفتگی و آرامش در ابراز خواسته‌هاي مشترک دانشجویان منتقد و معترض را داشته است بااين وصف باید دید "جنبش دانشجویی"، معلول چه علت‌هايي است؟ علل اصلی اش فساد، فقر، تبعیض و ظلم بوده و تا زمانی که این معضلات و مسائل در جامعه ما وجود داشته باشد؛ این جنبش نیز وجود خواهد داشت. اینکه چرا در برخی دوره‌ها و از جمله پس از سال ۸۸ "نهفته" است معنایش عدم امکان بروز یافتن به بیرون است. هر جا و هر زمان که امکان و زمینه بروز و ظهور پیدا کند؛ تردید نکنید شعله ور خواهد شد ولی الان در حالت نهفتگی به سر مي‌برد. علتش هم تشدید فشارها، اعمال محدودیت‌هاي شدید و تسلط نگاه امنيتي است كه دانشگاه‌ها را محصور كرده است.

در واقع شما معتقدید که دانشجو متناسب با وضع غالب بر جامعه، چه از سوی حاکمیت و چه از سوی طبقات مختلف اجتماعی کانال عوض مي‌كند و یکی از رسالت‌هاي رفع تبعیض یا مبارزه با استبداد يا...را دردستور كارخود قرار مي‌دهد؟
رسالتش تغییر نمي‌کند بلكه اين روش ها، تاكتيك هاو شيوه‌هاي واكنش است كه تغییر می‌کند. آن چیزی که ما درحال حاضر ازآن به عنوان جنبش دانشجویی نام مي‌بريم به علت وجود همان علل و عواملی که گفتم از بین نرفته است. البته چنانچه عدالت و آزادي در جامعه ایرانی ساری و جاری شود؛ آنگاه ظلم، فساد، تبعیض و فقر به تدریج کم رنگ خواهد شد و جنبش دانشجویی با این شکل و شمابل و مفهومی که تا به امروز بوده موضوعيتش را از دست خواهد داد ولی مادامی که این عوامل هستند جنبش دانشجویی هم به مثابه معلول باز تولید خواهد شد حتا اگر تمام تشکل‌ها یا اشخاص منتقد و معترض تعطیل، منحل و یا وادار به سکوت شوند. البته جنبش دانشجویی ویژگی‌هاي خاص و متمایز کننده ای دارد كه ناشی از زیست دانشجویی است مانند زندگی مجردی و خوابگاهی، شور و هیجان جوانانه و کشف بینش و شناخت اجتماعي ناشی از مطالعه و مباحثه؛ این خصوصیات مانع از گهنگی و فرسودگی جنبش‌هاي دانشجویی مي‌شود و به آن این امکان را مي‌دهد که متناسب با واقعيات و شرایط، روشهای مبارزه خود را تغيير دهد به عنوان نمونه الان شما در فضای مجازی ببینید چقدر بحث ۱۶ آذر و اعتراض‌هاي دانشجویی و جوانانه داغ است؛ چون اجازه بروز در فضاهای عینی را نمي يابد از آنجا سر بر مي‌آورد. اگر امکان و فرصت پیدا کند از اين حالت مجازي به حالت واقعي و ملموس در خواهد آمد.

همیشه دربين محافل بحث بوده راجع به همين "چه بايد كرد؟"و "طريقت دانشجويي". عده‌اي فقط رسالت دانشجو را منحصر کردند به اینکه استقلال داشته باشد و علم اندوزي كند گروهي دیگر گفتند که رسالت دانشجویی عبارت است از معترض بودن، منتقدبودن، حساس بودن نسبت به مسائل جاري كشور و... شما اگر بخواهید تعریف خود را به شكل شفاف از رسالت دانشجو بيان كنيد آن را چگونه توصیف می‌کنید؟
شكي نيست كه هدف دانشگاه و دانشجو در وهله اول تحصيل علم، کسب مهارت‌هاي مورد نیاز جامعه، آموزش عالی و پژوهش است اما به علت همان معضلات و مشکلات اجتماعی، یعنی وجود فساد، ظلم، فقر و تبعیض، دانشجویان به واكنش اعتراضي کشیده خواهند شد. چون همین‌ها هم معلول نبود یا کمبود آزادی و عدالت هستند و وقتی در جامعه حداقل‌هايي از آزادی و عدالت وجود نداشته باشد رسالت و ماهیت دانش، دانشگاه و دانشجو هم با چالش، اختلال و مانع مواجه خواهد شد چرا که بنیان دانش و دانشگاه بر "سوال، پرسش، تردید و شک" استوار است و بستر بروز و بیان همه اینها هم آزادی و عدالت است. البته فعلا و در اینجا کاری به منشأ و خاستگاه این کمبودها و نبودها نداریم. مهم اینست که مسئله و خواسته "جنبش‌هاي دانشجویی" هم از بدو پیدایش دانشگاه در ایران آزادی و عدالت بوده است و بعد از آن هم پیشرفت و آبادنی ایران! اینها کلیت مطالبات بوده اند؛ آزادی، عدالت، پیشرفت و آبادانی ایران.
دانشجویان معمولا رسالت خود را فریاد و اعتراض با صدای بلند به معضلات و مشکلات جامعه تعریف مي‌کنند با تعابیری مثل "دیده بان جامعه" یا "چشمان بیدار جامعه" و مانند این‌ها ولی به نظر مي‌رسد با نگاه به تجربیات هفت دهه گذشته باید به مواردی همچون "افزایش سطح آگاهی و دانایی مردم؛ رعایت ملاحظات فرهنگی و به ویژه ارزش‌هاي اسلامی جامعه و تاکید بر روش‌هاي خشونت پرهیز برای بیان و پیگیری خواسته‌ها اجتماعی" نیز توجه کنند.
جنبش دانشجویی همواره جنبشی پیشرو بوده ولی نمي‌تواند نسبت به ارزش‌هاي دینی و فرهنگی جامعه بی‌تفاوت باشد و در عين حال نمي‌تواند و نباید محافظه کاری پیشه کند و پشت سر عوام راه بیفتد؛ بهترین حالت این است که فاصله جنبش دانشجویی از توده‌هاي مردم بایستی همانند فاصله لکوموتیو از واگن‌هاي قطار همواره اندازه مشخصی باشد همچنین با اتکا به تجارب گذشته و اقتضاء نوع خواسته‌هاي جنبش دانشجویی بویژه "دموکراس خواهی" و "توجه بیشتر به حقوق بشر"، روش‌ها و تاکتیک‌هاي بیان خواسته‌ها و اقدامات این جنبش هم بایستی مسالمت آمیز و به دور از خشونت و خون ریزی باشد؛ که البته بعد از انقلاب فرهنگی تا به حال اینچنین بوده است. بنظرم توجه بیشتر به ارزش‌هاي فرهنگی و دینی جامعه و یافتن روشهایی جدید و بدیع برای بیان و پيگيري مسالمت آمیز و بدور از خشونت مطالبات ملی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

بعد از انقلاب بنا به فرمایش حضرت امام که خطاب به گروه‌هاي دانشجويي گفتند:"بیایید تحکیم وحدت کنید"دفتری تشکیل شد برگرفته از همین نام"دفتر تحکیم وحدت"! که اين دفتر شاهد فراز و فرودهاي بسياري بوده است. دهه شصت که به دوره ایدئولوژیک بودن صرف معروف است، دوره دوم یا همان دهه هفتاد که بیشتر به گرایشات روشنفکری دینی و نهایتا دوره سوم، انتهای دهه هفتاد و در زمان اصلاحات، که فراز و فرودها به ماکسیمم خود مي‌رسد و نتيجتا به انشعابات بعدی منجر مي‌شود. می‌خواهم بدانم که اولا توفيقات تحكيم در انجام این رسالتی که راجع بهش صحبت كرديم چه قدر بوده است؟ و ثانيا اگر به درستی بر اصول اولیه خود پایبند بودند آيا امكان داشت كه جلوي انشعابات از مستقل‌ها تا علامه و شيراز گرفته شود؟
"دفتر تحکیم وحدت" در دهه شصت یک تشکل ایدئولوژیکال و مسلط بر دانشگاه بوده است؛ شکی نیست! ولی همان زمان هم برآیند نظر دانشجویان است. مسائل سال‌هاي اول انقلاب را باید جداگانه دید که به تسویه حساب‌هاي خونین، ترور، مبارزه مسلحانه و نهايتا انقلاب فرهنگی انجاميد اما بعد از آن و در دهه شصت، دفتر تحکیم وحدت بیشتر در جناح بندی‌هاي سیاسی ایران طرف ِ "بخش تحول خواه" جامعه و تاکیدش بیشترروی عدالت بوده. در دهه دوم به قول شما آزادی برایش از اهمیت بیشتری برخوردار مي‌شود و اولویت را به "دموکراسی خواهی" مي‌دهد و این هم به دلیل اقتضائات جامعه است اما انشعاب و جدايي اقلیتی از دفتر تحکیم تحت عنوان "تحکیم شیراز" ناشی از مجموعه‌ای از عوامل درونی و بیرونی بود. اختلافات درونی مجموعه تا آنجا که من اطلاع دارم و از نزدیک دیده ام؛ بیشتر "روشی و منشی" بود و نه "اصولی و ارزشی" و البته غلبه نگاه منفعت جویانه در تعدادی فرصت طلب و همچنین مداخله‌هاي بیرونی؛ همه دست به دست هم داد و امکان انشعاب آنها را فراهم ساخت. بعد از آن هم که وارد دهه هشتاد و فضاهای جدیدی شدیم که بویژه در دولت احمدی‌نژاد اصل وجود و حضور جنبش دانشجویی منتقد و معترض با چالش مواجه و از سال ۸۸ به این سو هم به شدت محصور و محدود شده‌اند طوری که انجمن‌هاي میانه رو و معتدلی همچون دانشگاه تهران هم به زحمت کرکره را بالا نگه داشته‌اند؛ دفتر تحکیم هم که رسما تعطیل و فعالیت آن ممنوع است.

"دانشگاه باید مستقل باشد و دانشجو احساس استقلال بکند و تحت تاثیر جریانات سیاسی قرار نگیرد"اين يك شاخه از شاه بيت تعريف اين صنف درحقيقت امر است. اين دانشگاه است كه بايد اثر گذار باشدبراحزاب وگروه‌هاي سیاسی مختلف نه برعكس. دردوره اختلافات منجربه انشعاب در بدنه تحکیم، عده ای در بين احزاب اصلاح طلب طرح "حکمیت" را مطرح کردند. این دخالت‌ها و وساطت‌ها به نظر شما در تشدیدانشعابات نقش نداشت؟ "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" نظرشان بيشتر بر وحدت میان طیف میانی یعنی دانشگاههایی نظیر تهران، شهید بهشتی، تربیت مدرس، صنعتی اصفهان و انجمن اسلامی چند دانشگاه دیگر در سال ۸۰ با "انشعابیون شیراز" بود ولی "جبهه مشارکت" متمایل به آشتی میان طیف میانی با "فراکسیون مدرن دفتر تحکیم" بود که در نهایت هم "طیف میانه رو" با "فراکسیون مدرن" در نشست انتخاباتی دانشگاه علامه موفق به برگزاری انتخابات و تشکیل شورای مرکزی شدند و به این ترتیب آن بن بست شکسته شد. در یک نگاه کلی و اجمالی، احزاب و گروههای سیاسی اصلاح طلب در مقطع "انشعاب اقلیت شیراز" از دفتر تحکیم وحدت در سال‌هاي ۸۰ و ۸۱، نسبت به این رویداد حالت سردرگمی و بلاتکلیفی داشتند در حالیکه مثلا "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" و "جبهه مشارکت" شاید در ۹۰ درصد از مواضعشان مشترک بودند. تلاش‌هايي هم که برای برقراری انسجام و یا حکمیت صورت گرفت به علت همان سردرگمی‌ها و اختلاف مواضع خود احزاب و گروههای اصلاح طلب با هم، راه به جایی نبرد. البته به نظر من چنانچه نظر تمام گروه‌ها و احزاب اصلاح طلب هم مخالفت با انشعاب شیراز مي‌بودند؛ بازهم دراین انشعاب اتفاق مي‌افتاد زیرا علت جای دیگری بود!

پس مي‌گویید که بی تاثیر بود تا اینکه مثبت یا منفی باشد؟
بله، سردرگمی‌شان مانع از اتخاذ تصمیم درست توسط آنها مي‌شد؛ چنانچه وقتی جماعت شیراز انشعاب کردند مورد حمایت بخش‌هايي از گروهها و اشخاص پرنفوذ اصلاح طلب قرار گرفتند. به عنوان مثال "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" از آنها به طرق مختلف حمایت کردند و چند تن از اعضایشان را فرستادند به اردوي آنها، همچنین آقای کروبی هم حمایت‌هاي زیادی انجام دادند ولی بعدا...

یک نوع دل زدگی ایجاد مي‌شود؟
بله بعد از یک سال همگی شان متوجه شدند.

همواره در بحث‌هاي مختلفی که پیرامون انشقاق‌ها مطرح مي‌شده است،یک مسئله مورد تاکید قرار مي‌گرفته و آن عبور علامه از اصلاحات و آرمان‌هاي اولیه و ثابت آن...
بله با طرح "عبور از خاتمی".

و در نهایت منفک شدن آنها از گروه‌هاي عضو جبهه دوم خرداد در دوره اول احمدی نژاد و از سویی دیگر دل زدگی طیف شیراز به جهت دخالت‌های نامعقول حزبی تحت لوای وحدت آفرینی‌ بوده و این ورود احزاب به مسائل دانشجویی تاثیري منفی دررعايت استقلال نهادهای دانشجویی داشت اما شما تنها به بی تاثیر بودن آن تاکید دارید.
بله، در وقوع انشعاب بی تاثیر بود. دخالت اگر هم بوده جاهای دیگر و بگونه ای دیگر اتفاق افتاده! در اینجا نوعي تعامل روشن و آشكار با هدف و حفظ تشکیلات و انسجام دفتر تحکیم انجام شد كه نمي توان اسمش را دخالت گذاشت که البته محقق هم نشد اما در رابطه با اقلیت شیراز؛ آنها که هیچگاه پایگاه دانشجویی نداشته‌اند و خیلی زود هم به جناح اصولگرایان پیوستند و در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ هم از احمدی‌نژاد حمایت کردند اما درست مي‌فرمائید؛ دفتر تحکیم وحدت در دهه هشتاد از گروه‌ها و احزاب اصلاح طلب فاصله گرفت. علتش هم نوع مطالبات، شرایط ویژه و نقشی بود که انجمن‌هاي اسلامي دانشجویان برای خود در نظر گرفته بودند. که البته بعد از دوره اصلاحات مشخص شد تصورات آنها با واقعیت فاصله زیادی داشته است.

بهتر نبود همان زمان ساز و کارجديدي تعریف شود باتوجه به آزادي‌هاي دوره اصلاحات که این‌ها با تشکل هايي با تابلوهای غیرمذهبی و متناسب با افکار خودشان شکل بدهندو درچهارچوب قانون اساسي فعاليت كنند تا اینکه بیایند و زیر پرچم انجمن‌هاي اسلامی و دفتر تحکیم وحدت به ابزار عقاید خودشان بپردازند و آن را به انحراف بکشانند؟
بهتر بود اين اتفاق مي‌افتاد؛ ولي نظام هيچگاه اجازه نداد تا تشکلهاي غیراسلامی در دانشگاهها شکل بگیرند. دانشجویانی با مرام و مسلک کمونیستی یا لیبرالی در آن مقطع قصد فعالیت داشتند؛ چنانچه بین سالهای ۸۰ تا ۸۴ انواع و اقسام گروه‌هاي اینچنین البته بطور غيررسمي سر بر آوردند و عرض اندام مي‌كردند. شعارهايشان هم خيلي متفاوت بود از "نان، مسکن، آزادی" تا "روابط آزادتر با جنس مخالف"؛ این‌ها حضور داشتند ولی اجازه فعاليت رسمي به آنها داده نمي‌شد. اگر این اتفاق مي‌افتاد یقیناً از انجمن‌هاي اسلامی فاصله مي‌گرفتند و مي‌رفتند تشکل‌هاي خودشان را بوجود مي‌آوردند و وزن واقعی انجمن‌هاي اسلامی هم بهتر مشخص مي‌شد...

و دفتر تحکیم وحدت هم حفظ مي‌شد و به این روزی که مي‌بینید دچار نمي‌شد...
بهتر است بگوييم مشی و مرام اصلاح طلبی دینی از ساير منتقدين و معترضين متمايز و مشخص مي‌شد و این خیلی مهم بود زيرا دفتر تحکیم شده بود پناهگاه و تريبونی برای همه گروهايی که انتقاد و اعتراض داشتند و اجازه فعاليت رسمي هم نداشتند و این باعث شد که بخصوص در سالهاي پاياني دوره اصلاحات افرادي با تفاوت‌هاي زياد به صرف اشتراك در انتقاد و اعتراض به نظام آن جا جمع شوند با دهها اختلاف دروني سرپوش گذاشته شده و معوق؛ اگر بنا بر قانون اساسي و مردمسالاري مجوز مي‌دادند؛ به نظرم نظام قادر بود با هزينه‌هايي به مراتب كمتر و راحت تر اوضاع را اداره و مدیریت كند.

فکر نمي‌کنید که اگر خود تحکیم تغییر استراتژی مي‌داد و با فهم واقعیات سیاسی و این که گروه‌هاي دیگراجازه فعالیت ندارند و در حال نفوذ و رخنه در انجمن‌هاي اسلامی هستند داوطلبانه آغوش خود را برای پذیرش تکثر و پلورالسیم باز مي‌کرد؟ درحالي كه شما كه مقيد به اصول بوديد و از اعتداليون محسوب مي‌شديد در نشست دانشکده فنی با عنوان تحکیم وحدت-تحکیم کثرت، كه چند سال پيش برگزار شده بود ایدئولوژیك بودن تحکیم را یک ویژگی منحصر به فرد آن توصیف کردید.
- نمي‌شد. شما دارید با نگاه الآن‌ راجع به آن موقع قضاوت مي‌کنید، فشاری که آن زمان بر دفتر تحکیم بود مانع از اتخاذ چنین تصمیماتی مي‌شد. یک مثال مي‌زنم تا بهتر متوجه شوید. بعد از واقعه ۱۸ تیر ۷۸ دفتر تحکیم وحدت به هیچ وجه موافق نبود اعتراض دانشجویان به بیرون از محوطه دانشگاه كشيده و از حالت اعتراض مدنی و قانونی به شورش‌ها و درگيري خیابانی تبديل شود. شما حتی یک جا نمي‌توانید پیدا کنید که دفتر تحکیم وحدت يا انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران گفته باشند يا حتي تصمیم گرفته باشند؛ دانشجویان پای‌شان را از در ِ دانشگاه و یا کوی ِ دانشگاه بیرون بگذارند. برنامه دفتر تحکیم وحدت، حضور و تجمع و اعتراض دانشجويان درون دانشگاهها بود تا علت واقعه ۱۸ تیر مشخص و آمرين و عاملين آن معرفي شوند و بتوان با حمایت افکار عمومی جلو تكرار مجدد آن وقايع را گرفت و نهایتاً دانشجويان آسيب ديده و دانشگاه به حقشان دست يابند. ولی مي‌دانید چه شد؛ گروه کوچکی با ادعای ستاندن حق دانشجویان وارد معرکه شدند و آن قدر فشار رواني را زياد و جو را ملتهب کردند که علی رغم نصایح و توصیه شخصیت‌هاي خوشنام و گروه‌هاي موثر اصلاح طلب، بعدظهر یکشنبه - ۲۰ تیرماه ۷۸ - جمعیت خشمگین با متهم کردن دفتر تحکیم به "معامله پنهانی و سازشکاری"، درهای کوی دانشگاه را شکستند و وارد خیابانهای اطراف شدند و بعد از دو روز کار از دست همه در رفت؛ بگونه ای که روز دوشنبه - ۲۱ تیر - "دفتر تحکیم وحدت" مجبور شد بیانیه بدهد و حساب خود و دانشجويان آسيب ديده را از کسانی که در خيابانهاي تهران مشغول شكستن شيشه‌ها و آتش زدن ماشين‌ها بودند؛ جدا کند.
این گونه پيشنهادها در تشکلی جوانانه که پايه دموکراتیک دارد؛ آن هم در جو بحرانی کشور ما به این راحتی‌ها قابل پياده شدن نبوده و نيست.
بله، من هم قبلاً گفته ام و همچنان بر آنم كه دفتر تحکیم نمي‌تواند از مرامنامه و اساسنامه اش عبور كند؛ در غیراینصورت دیگر "دفتر تحکیم وحدت" نیست و باید تغییر ماهیت دهد؛ منتها تحول و تطور تا یک حدی در درون آن قابل پذیرش است و بايد هم باشد.

حال بحث‌هاي جزئي پيرامون دفتر تحكيم وحدت،آسيب شناسي انشعابات آن و چرايي وضعيت اسف بار امروز آن را به زمان ديگري موكول ميكنيم كه انشاالله در قالب پرونده اي با عنوان"آسيب شناسي حركت‌هاي دانشجويي درايران"درآينده خدمت شما برسيم و نظر شمارا به شكل جزء به جزء خواهيم پرسيد...برگرديم به بحث خودمان باتوجه به جو فعلي حاكم برجامعه و سنگ‌اندازي‌هايي كه هر عنصر متعهد دانشجويي با آن مواجه است او چه گونه مي‌تواند اين جو را بشكند و براين فضا احاطه يابد و از سويي ديگر هم از سرريزشدن اين اعتراضات به سمت زيرزميني شدن و مخفي كاري و عبور از قانون جلوگيري كند؟
به نظر من راه حل اين مسئله بيشتر از آنكه در دست دانشجويان باشد؛ در دست نظام است. اين نظام است كه بايد فضا را باز كند و اجازه فعاليت سياسي آزادانه به دانشجويان بدهد. چنانچه انتقاد و اعتراض دانشجويان به رسميت شناخته شود و به آنها اجازه فعاليت داده شود؛ خود بخود از انباشت مطالبات جلوگيري و از فشار توأمان بر جامعه و حكومت كاسته خواهد شد. اگر روند موجود ادامه يابد؛ دانشجويان دچار ترس و انفعال شده و به احتمال زیاد از كنش‌ها و فعاليت‌هاي اجتماعي،فرهنگي و سياسي صرفنظر مي‌كنند ولي انتقاد و اعتراضشان از بين نمي رود و اين آسيبي جدي را به دنبال دارد كه ايجاد يك دوره فترت و انباشت تقاضا است. در اين شرايط انتقال تجربيات به نسل بعد مختل مي‌شود و معلوم نيست آنها دوباره با چه زباني، چگونه و از كجا شروع خواهند كرد و قطعا كنترل آنها به مراتب دشوارتر و پرهزينه‌تر خواهد بود. پس اين نظام است كه بايد آغوش خود را باز بگذارد و اجازه دهد تا گروه‌هاي معترض و منتقد در چهارچوب قوانين و ضوابط فعاليت كنند.

از بين راهكارهاي فعاليت دانشجويان در دانشگاه‌هاي كشور،شكل گيري هسته‌هاي روشنفكري ديني و يا انسجام هسته‌هاي موجود از اولويت برخوردار است. چنانچه در مراسم افطاري ادوار انجمن اسلامي تهران در مرداد‌ماه سال‌جاري بزرگان و ريش سپيداني  براين نكته تأكيد مجدد داشتند و قبض و بسط اينگونه حركت‌ها به ساير محيط‌هاي دانشجويي را به انجمني‌ها گوشزد مي‌كردند شما براي عملياتي كردن اين طرح در شرايط فعلي چه پيشنهادي داريد؟
اول آزادي نسبي براي رشد دوباره فعاليت‌هاي دانشجويي؛ دوم هدايت خيرخواهانه، دوستانه و غيرآمرانه مديريت سياسي و فرهنگي كشور، اعم از دانشگاهها و ساير مراجع مسئول. مديران فرهنگي و سياسي در دانشگاهها تصور مي‌كنند دانشجويان - به صورت منفعلانه - بايد خوراك فکری و ذهنی كه آنها برايشان آماده مي‌كنند را مصرف كنند. به عقيده من دانشجو ضمن درس خواندن بايد روشهاي مشاركت در امور اجتماعي و تعيين سرنوشت خود را هم ياد بگيرد و تمرين كند؛ اين خيلي خيرات و بركات دارد. در اين صورت بستر براي تشكيل هسته‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي كه مقوم جامعه و تكيه گاه حاكميت هستند بوجود خواهد آمد.

به نظر مي‌رسد كه باتوجه به شكل گيري چنين هسته‌هايي در دانشگاه‌هاي مختلف اين هسته‌ها محدوديت تكويني به شكل بالقوه ندارند واز سه چهارنفر هم مي‌توانند درباب موضوعات مطالعاتي شروع به كاركنند تارفته رفته تعداد را افزايش دهندامامشكلاتي هماره وجود دارد...
بله اين مستلزم وجود حداقلي از آزادي است؛ آزادي واقعي و نه اسمي و صوري. البته نظم و انضباط بايد وجود داشته باشد و ضوابط بايد رعايت شود اما اينها نبايد مانعي در راه بيان آراء و نظراتِ بويژه مخالفين باشد در عوض اين مسئولان هستند كه بايد ظرفيت، تحمل و توجه خود را افزايش دهند. اين براي اصولگرايان حاكم هم بهتر است زيرا با بگير و ببند و ايجاد محدوديت و ترساندن و وادار به سكوت كردن، نه تنها مشكلات و مسائل حل نخواهد شد كه اوضاع بدتر هم مي‌شود. ولي اجازه بيان انتقاد منصفانه و مخالفت مسئولانه، موجب رسيدن صداي جامعه به حاكمان مي‌شود و علاوه بر آزاد شدن انرژي اعتراضي و جلوگيري از انباشت آن، تصميم گيران هم متوجه اشتباهات مي‌شوند. بنابراين شاه كليد حل مشكلات آزادي و كاستن از فشارها و محدوديت‌ها و تهديد كميته‌هاي انضباطي است. دانشگاه مدرسه و دبستان نيست كه ما دائما دانش آموزان را با چوب تهديد به اخراج و يا محروميت از تحصيل بترسانيم. بايد حرف مخالف گفته و شنيده شود. اين يعني آزادي؛ در اين صورت دانشجويان فعال، حساس و در عين حال منصف و معتدل زياد خواهند شد. شما ببينيد چند سال قبل دانش آموزان و دانشجويان فرانسوي و انگليسي به خيابان‌ها ريختند؛ يك هفته اعتراض كردند و مقدار زيادي خسارت به اموال و اماكن دولتي و عمومي وارد شد؛ ماشين‌ها را آتش مي‌زدند؛ شيشه مغازه‌ها را مي‌شكستند؛ هرج و مرجي نسبي در كشورشان حاكم شد و البته صدا و سيماي جمهوري اسلامي هم با آب و تاب اين صحنه‌ها را نمايش مي‌داد ولي در آنجا خبري از نيروهاي لباس شخصي نبود و نيروهاي پليس هم طوري عمل كردند كه كسي كشته نشد و تعداد مجروحين و مصدومين هم كم بود از همه مهمتر اينكه دولت با معترضين گفتگو كرد و آنها را تحمل كرد. مسئولان صبوري كردند و با گروه‌هاي معترض نهايتا پشت ميز مذاكره به توافق رسيدند و پس از آن هم نه روزنامه‌اي تعطيل شد و نه دانشجويان معترض از تحصيل محروم شدند. همه به قانون بازگشتند و با اندکی تساهل و تسامح مسایلشان را حل كردند. در يك مقايسه ساده خواهيد ديد كه دانشجويان ما خواسته‌ها و روشهای نامتعارف و غیر موجهي ندارند.
 


در حال حاضربسياري از فعالين نسل سومي محدوديت فعاليت دارند. با تجربه‌هاي باقي مانده با دانشجويان جديد الورود و از همه جا بي خبر نسل چهارمي كه بازه سني شان از انتهاي دهه شصت آغاز و تا دهه هفتاد ادامه مي‌يابد و زماني كه وارد دانشگاه مي‌شوند چيز چنداني نمي‌دانند، چگونه بايد برخورد كنند؟
وظيفه آن‌ها انتقال تجربه است. درست مي‌فرماييد اين نسل چهارم است كه پس از انقلاب وارد دانشگاه مي‌شود و اگر از نسل‌هاي قبلي جدا نگه داشته شود و بدون در نظر گرفتن هزينه‌ها و تجربيات گذشته، ممكن است اشتباهات و كوتاهي‌هاي قبلي را دوباره و چندباره تكرار كند و يا منزوي شده و به درون خودش بخزد؛ در هر دو حالت، جامعه زيان مي‌بيند. بنابراين باز هم بايد به آزادي برگرديم تا زمينه انتقال تجربه بين نسلي‌ها فراهم شود. از طريق همين مصاحبه ها، تجمع‌ها و برنامه‌هاي دانشجويي مختلف، حلقه و هسته‌هاي فكر و انديشه ورزي و ساير فعاليت‌هاي دانشجويي متعارف.

بگذاريد سوال آخر را با مسئله انتخابات آغاز كنم. طي اين چند وقت اخير تحليل گران اصلاح‌طلب درمورد نحوه حضور اين طيف درانتخابات ۹۲ براين باورند كه جبهه اصلاحات نيازمند يك اتاق فكر يا به صورت جزئي تر شوراي تصميم گيري است كه شفاها مورد اجماع قرار گرفته اما تا عملياتي شدن هنوز فاصله دارد. نظر شما به عنوان عضو اسبق حزب اعتماد ملي دراين باره چيست و اينكه نقش حركت‌هاي دانشجويي دراين باره چگونه ميتواند باشد؟
در اين خصوص بزرگان بايد تصميم نهايي را بگيرند و مي‌گيرند؛ اما به نظرم نظام بايد در يك اقدام دورانديشانه فضا را براي برگزاري يك انتخابات سالم و رقابتي باز كند اگر اين اتفاق رخ دهد؛ نويد بخش آينده بهتري خواهد بود و قطعا اصلاح‌طلبان هم با كانديدايی وزين و مورد اجماع همچون آقاي خاتمي وارد كارزار انتخابات رياست‌جمهوري آينده خواهند شد ولي اگر فضا همينطور كه هست؛ بسته بماند و انتخاباتي غير رقابتي بين اصولگرايان يا حداكثر با حضور «اصلاح‌طلبان حاشيه‌اي» برگزار شود؛ خب، اصلاح‌طلبان كنار خواهند ماند و بسياري از آنها وارد فضاهاي فرهنگي و اجتماعي مي‌شوند و يا از عرصه سياست منزوي و دور خواهند افتاد و از آن به بعد دست بالا احتمالا با مخالفين خارج نشين خواهد بود.

اين روزها عده اي از اصلاح‌طلبان به قول شما «حاشيه‌اي» و به تعبيري «بدلي» با شعار دوري از انزوا و براي دست يابي به قدرت، جبهه اصلاحات را دچار چند دستگي مي‌كنند، به نظر شما دانشجويان دراين باره چه رويكردي خواهند داشت و چه نقشي را بايد ايفا كنند؟ اصلاح طلبي در انحصار هيچ شخص و گروهي نيست. اصلاح‌طلبي مشي و مرامي است براي دستيابي به آزادي، عدالت و پيشرفت ملي بدون توسل به خشونت و با اتكا به افزايش آگاهي و دانايي مردم ايران؛ اصلاح طلبي يعني تغييرات مسالمت جويانه با راي و نظر اكثريت و حفظ حقوق و لحاظ نظر اقليت؛ اگر فرد يا افرادي مي‌توانند اين پرچم را مسئولانه به دست گيرند هيچ اصلاح طلبي مانع آنها نخواهد شد. منتهي كسانيكه در موسم انتخابات سروكله شان پيدا مي‌شود و خود را اصلاح طلب مي‌نامند و بعد از انتخابات هم مي‌روند دنبال كار و كاسبي شان و پيدايشان نمي‌شود تا انتخابات بعدي، اين افراد و گروه‌ها قطعا نمي توانند اصلاح‌طلبان را نمايندگي كنند.
نكته ديگر اين است كه به اعتبار تجارب قبلي نامزد اصلاح‌طلبان بايد مورد اجماع اكثريت اشخاص و گروه‌هاي اصلي اصلاح طلب باشد. كسي كه شناخته شده، خوش نام، شجاع، سياستمدار و دارای تجارب و سابقه ای قابل اتکا باشد. بنظرم دانشجويان نيز مانند بسياري از مردم درانتظار به سر مي‌برند و با توجه به اتفاقات آينده تصميم خواهند گرفت. دانشجویان امروزی با امکان دسترسی آسان و سریع به اطلاعات، به این راحتی‌ها فریب نمي‌خورند. آنها بویژه در شرایط فعلی خیلی آسان اصل را از بدل و تقلبی تشخیص مي‌دهند.

پس تصميمات طيف اصلاح طلب دانشجويي به عقيده شما منوط است به تصميمات بزرگان جبهه اصلاحات؟
بله و اميدوارم شاهد فاصله گرفتن بيشتر نظام و گروه‌هاي اصلاح طلب از يكديگر نباشيم.

بستن http://www.modarair.com/news/اخبار-دانشگاه/دانشجو.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 494744     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: