:. برخاستن چپ از دنده راست .::منبع: ماهنامه مهرنامه، شماره 30 |
شهرهترين سخن شيخ حسن روحاني در مبارزات انتخاباتي 24 خرداد 92 آن بود كه خطاب به سردار محمدباقر قاليباف گفت: «من سرهنگ نيستم، حقوقدانم»؛ جملهاي كه نفسها را در سينهها حبس كرد و ميليونها مخاطب تلويزيون ايران را ميخكوب كرد و كليد ورود روحاني به نهاد رياستجمهوري شد. شايد بسياري از مخاطبان و رأيدهندگان گمان كنند كه روي اين جمله ساعتها كار شده و روحاني تنها آن را در زمان مناسب به كار برده است. درست است كه روحاني از گروه حرفهاي مشاوران بهره برده است و شايد روي بسياري از جملات او در مناظرههاي تلويزيوني كار شده بود اما حداقل دربارهي اين جملهي طلايي، حافظه روحاني بيش از مشاوران حرفهاي به كارش آمد. شايد حملهي انتحاري ژنرال قاليباف به شيخ دكتر، او را به گذشته دور برد. به روزگار جواني؛ به دوره سربازي؛ به تابستان 1350 كه شيخ ما در عهد شباب، سرباز بود و فارغالتحصيل تازهي دانشكده حقوق دانشگاه تهران كه در آن مدرسهي مدرن، بابت جامهي سنتياش طعنه ميشنيد اما اين همه هيچ بود هنگامي كه با لباس روحاني وارد پادگان نظامي شد «و آن روز دريافتم كه محيط پادگان [از حيث طعنه به روحانيت] به مراتب از دانشگاه بدتر است زيرا از لحظه ورود به پادگان متلك گفتن و صلوات فرستادن برخي درجهداران و سربازان شروع شد» (خاطرات، ص 325) بهجز لباس، ريش روحاني هم مايهي كنايه بود: «روزي يكي از استادان دروس نظامي با درجه سرهنگي وارد كلاس شد و وقتي من را در انتهاي كلاس ديد گفت، بهبه! فيدل كاسترو هم كه در كلاس ما هست! دانشجويان برگشتند و به من نگاه كردند و خنديدند. بعد آن جناب سرهنگ پيش من آمد و گفت: «آقاي دانشجو شما با فيدل كاسترو نسبتي داريد؟! گفتم: من خودِ فيدل كاسترو هستم!» (همان، ص 326) اما اوج اين نزاع همان جا بود كه بعد به كار روحاني آمد؛ در تابستان 1351 روحاني در ادامهي دورهي سربازي به اردوي نظامي در پادگان لشكرك رفت: «با فرمانده جديدي به نام سرلشكر امين افشار روبهرو شديم. وي افسري متكبر، تندخو و بدقلق بود و دانشجويان را خيلي اذيت ميكرد. در روزهاي اول ورود ما به پادگان ضمن بازديد از گروهانهاي مختلف من را در صف ديد و گفت: آقاي دانشجوريش! همين الان برو و ريش خودت را بتراش. به او گفتم: من ريش را نميتراشم. گفت چرا؟ گفتم من معمم هستم. گفت برو ريش را كوتاه كن. گفتم نميتوانم كوتاه كنم چون آخر هفته برنامه منبر و سخنراني دارم. گفت بهبه! مگر نميداني سخنراني كردن براي تو كه الان يك نظامي هستي، ممنوع است؟ گفتم: نه ممنوع نيست. من حقوقدان هستم و ميدانم قانون ممنوعيت براي امثال من نيست.» (همان، ص 326)
41 سال بعد همين جمله در موقعيتي مشابه تكرار شد. باز هم روحاني مقابل يك نظامي قرار گرفت و از هويت ديني، موقعيت روحاني و دانش حقوقي خود استفاده كرد و به سردار محمدباقر قاليباف گفت: من سرهنگ نيستم، من حقوق خواندهام. روحاني 41 سال قبل آنقدر براي حفظ محاسن خود تلاش كرد تا سرانجام از ارتش مجوز ريش گرفت و هرگز محاسنش را كوتاه نكرد تا به روزگار ما رسيد و بار ديگر برابر يك سرهنگ قرار گرفت و اين بار هم چندان كوششي كرد كه از ميان نامزدهاي نظامي و شبهنظامي عبور كرد و به رياستجمهوري رسيد. اما اين راه طولاني چگونه طي شد؟ زادگاه راستمدرن، آوردگاه با چپ مدرن 10 سال قبل از هشتم آبانماه 1382 براي اولين بار سردبير وقت روزنامهي شرق در تيتر اول اين روزنامه ذيل عنوان «حسن روحاني كيست؟» لقب شيخ ديپلمات را براي او به كار بسته و به زندگي روحاني پرداخت. اين مقاله در آن زمانه اعتراضهاي بسياري از روشنفکران چپگرا را برانگيخت. روحاني گرچه دبير امنيت ملي دولت خاتمي بود اما چهرهي محبوب اصلاحطلبان چپگرا نبود. آنان كه در آن زمان اكثريت دولت، مجلس و شوراهاي شهر را در اختيار داشتند از آينده روحاني نگران بودند كه بر جاي خاتمي بنشيند. اصلاحطلبان چپگرا حتي از قرار دادن نام روحاني در فهرست انتخاباتي خود در مجلس ششم خودداري كرده بودند و به پنج دوره نمايندگي و زندگي پارلماني او پايان داده بودند. انتخاب روحاني بهعنوان دبير شوراي امنيت ملي و مدير پرونده هستهاي توافق ناگزيري بود كه ميان جناحهاي حاكميت وقت مركب از اصلاحطلبان و اصولگرايان رخ داده بود و تا حدود زيادي به خوي و خصلت ميانهروي سيدمحمد خاتمي بازميگشت كه در مركز جبهه اصلاحات قرار داشت نه در جناح چپ آن. فاصله روحاني از گرانيگاه چپ اسلامي البته تا اندازه زيادي متأثر از تجربهي همكاري برخي روشنفكران چپ اسلامي با او در مركز تحقيقات استراتژيك بود. مركزي كه اكبر هاشميرفسنجاني براي حفظ جريان چپ پس از تحولات پاياني دههي 60 تأسيس كرده بود و ابتدا قصد داشت آيتالله سيدعبدالكريم موسوياردبيلي را به رياست آن انتخاب كند اما با پرهيز آيتالله، اين سيدمحمد موسويخوئينيها رهبر معنوي جناح چپ اسلامي بود كه به رياست مركز رسيد و برخي از باهوشترين روشنفكران اصلاحطلب مانند سعيد حجاريان، عباس عبدي، محسن كديور، عليرضا علويتبار و ... را به همكاري با اين نهاد فراخواند. گويي بخش عمدهاي از دانشجويان پيرو خط امام (تسخيركنندگان سفارت آمريكا در تهران و سران دفتر تحكيم وحدت: اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان) در اين مركز جمع شده بودند. اين روشنفكران جوان پس از استعفاي موسويخوئينيها از رياست مركز- كه نوعي قهر جمعي سران جناح چپ مانند موسوي، خاتمي، كروبي و خوئينيها با حاكميت بعد از انتخابات مجلس چهارم بود- به شيوه بزرگان خود عمل نكردند و چند سال در آن نهاد ماندند و پروژههايي مانند «توسعه سياسي» را در اين مركز پيگيري كردند. نتايج تحقيقات آنها بهصورت كتاب و جزوه و مجلهاي به نام «راهبرد» كه سيد عطاالله مهاجراني سردبير آن بود منتشر ميشد و گرچه بعداً اكثريت اين روشنفكران از مركز خارج شدند اما پارهاي پيوندها برقرار ماند؛ از جمله در انتخابات مجلس پنجم هنگامي كه حزب كارگزاران سازندگي تأسيس شد عليرضا علويتبار سردبير هفتهنامهي «بهمن» نشريه غيررسمي اين حزب شد كه صاحبامتياز آن سيدعطاالله مهاجراني عضو موسس كارگزاران سازندگي بود. «بهمن» پس از انتخابات مجلس پنجم با فشار بيروني و اختلاف دروني از انتشار بازماند . همچنانكه تحريريه «راهبرد» پس از انتخابات رياستجمهوري هفتم و انتخاب سيدمحمد خاتمي تغيير كرد. روشنفكران چپ اسلامي- همان دانشجويان پيرو خط امام- كه در سالهاي تحقيق تغيير كرده بودند و خود را «چپ مدرن» ميخواندند با وجود همكاري با روحاني و هاشمي در مركز تحقيقات رياستجمهوري همچنان دل در گرو خاتمي و خوئينيها داشتند و با دوم خرداد، هويت سياسي خود را پررنگتر كردند و مباني نظري دولت اصلاحات را ساختند. بر مبناي همين تمايز بود كه آنان از طرح عنوان «شيخ ديپلمات» ناراضي بودند و روحاني را «راست» ميدانستند كه با «چپ» قابل جمع نيست. از نظر اين روشنفكران دكتر حسن روحاني به جناح راست مدرن تعلق داشت كه در حذف چپ سنتي نقش كارگزار راست سنتي را ايفا ميكرد و هرگونه طرح روحاني در آن مقطع (يك دهه قبل- 1382- زمان نگارش مقالهي شيخ ديپلمات) تلاش براي آلترناتيو ساختن براي جناح چپ مدرن بود؛ درست در روزگاري كه دولت اصلاحات به پايان خود نزديك ميشد و از آن مهمتر و زودتر مجلس اصلاحات هم روزهاي پاياني خود را ميگذراند. اما ريشهي نزاع راست مدرن و چپمدرن چه بود؟ ريشههاي راستمدرن، تمايز از راست سنتي و چپ سنتي دوگانهي «راستمدرن و چپمدرن» صورتبندي جامعهشناختي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و مشاوران آن از آرايش نيروهاي سياسي دههي 70 بود. پس از درگذشت امام خميني و بهخصوص پس از درگذشت سيداحمد خميني ستاره جناح چپ در حاكميت جمهوري اسلامي افول كرد. اين جناح سياسي از سال 1360 تا سال 1368 اكثريت حاكميت را در دست داشت. نخستوزير (ميرحسين موسوي)، رئيس ديوان عالي كشور (موسوي اردبيلي)، دادستان كل كشور (موسويخوئينيها) و اكثريت مجلس سوم در دست اين جناح بود و فرزند ارشد رهبر انقلاب اسلامي سيد احمد خميني نيز از آن حمايت ميكرد. جناح چپ اسلامي مدافع عدالت اجتماعي و اقتصاد دولتي بود و بهعنوان جناحي ضدغرب شناخته ميشد كه سابقهي تسخير سفارت آمريكا در كارنامهي نخبگان آن به چشم ميخورد. اين جناح از نظر فرهنگي البته به روشنفكران مذهبي و روحانيان نوگرا نزديكتر بود و به نوعي دموكراسيخواه بهشمار ميرفت اما با ليبراليسم اقتصادي مخالفت شديد داشت و در دههي 60 از الگوي دموكراسي اكثريتي دفاع ميكرد. معتقد به اجتهاد مذهبي بود و خواستار تجديدنظر در فقه موجود براي پذيرش اختيارات نهاد دولت بهعنوان نماينده اكثريت جامعه بود. در مقابل جناح چپ اسلامي از سال 1360 تا سال 1368، جناح اپوزيسيون درون حاكميت شكل گرفت كه به نام راست سنتي شناخته ميشد. اين جناح، فراكسيون اقليت دولت اول ميرحسين موسوي و فراكسيون اقليت مجلس سوم را در اختيار داشت و تا حدودي رئيس وقت جمهوري از آن حمايت ميكرد. جناح راست سنتي مدافع اقتصاد بازار و اسلامسنتي بود و از موضع تجاري به بهبود روابط با غرب فكر ميكرد هرچند از نظر فرهنگي ضدغرب به شمار ميرفت و روحانيان سنتي را به روشنفكران جديد ترجيح ميداد. جناح راست سنتي گرچه از اقتصاد بازار دفاع ميكرد اما با سياست درهاي باز موافق نبود و ليبراليسم سياسي را رد ميكرد و مدافع نوعي آريستوكراسي توافقي بود. برخي از چهرههاي راستسنتي با اقتدار نهاد دولت بهعنوان يك نهاد فرادستي در اقتصاد مخالف بودند و از موضع سنت در برابر دولت ميايستادند و با بانكداري دولتي و مالياتهاي مدرن مخالف بودند. در ميانهي اين دو جناح سنتي چپ و راست، گروهي قرار داشتند كه نه چپ بودند و نه راست. رئيس وقت مجلس قدرتمندترين فرد اين جناح سوم بود كه گرچه در دههي 60 تا حدودي از جناح چپ اسلامي دفاع ميكرد (اين رفتار هاشميرفسنجاني با رفتار رئيس وقت جمهوري در قبال جناح راست سنتي قابل قياس است: هر دو در ميانه و مركز حاكميت قرار داشتند با اندكي گرايش به دو جناح اما مستقل از آنها) اما در نهايت هاشمي خود را معتدل و اعتدالي ميخواند. در مجلس البته تعداد افرادي كه به هاشمي اقتدا كنند، كم بود. يكي از اين افراد حسن روحاني بود كه همواره تالي هاشمي شمرده ميشد. آنها هر دو از جناح راست برخاسته بودند، با انقلاب اسلامي راديكاليزه شدند و در دولت اسلامي مدرنيزه شدند. گرچه خطبههاي عدالت اجتماعي هاشمي در دههي 60 معروف بود و مشهور اما او هرگز چپ نبود و نشد: دفاع او از نقش نهاد دولت بهويژه در دوره جنگ دفاعي ذاتي نبود، دفاعي تاكتيكي بود. هاشمي از موضع مدرنيسم از دولت دفاع ميكرد نه از نگاه سوسياليسم. روحانيت سنتي شيعه در تاريخ هزار سالهي خود ضدنهاد دولت بود و تأسيس دولت اسلامي اتفاقي نادر به حساب ميآمد كه نياز به اجتهاد داشت و نظريهپردازان راستسنتي مانند آيتالله آذريقمي اين واقعيت را نميپذيرفتند. هاشميرفسنجاني همانند امام خميني نظريه «لوياتاني» دولت مدرن را ميپذيرفت و آن را يكي از نشانههاي تجدد و تجديد حيات شيعه ميدانست. اين در حالي بود كه روشنفكران چپ اسلامي، دولتي ماركسي بلكه لنيني را قبول داشتند كه نهتنها متكفل اقتدار سياسي بلكه متولي عدالت اجتماعي بود. تئوري دولت توماس هابز، تئوري دولت مطلقه بود و تئوري دولت كارل ماركس تئوري دولت توتاليتر. هابز دولت را قلب جامعه مدرن ميدانست و ماركس دولت را مغز جامعه فرض ميكرد. نظريه دولت مدني بعداً در گذار از توماس هابز به جان لاك دموكراتيزه شد و از «دولت مطلقه» به «مطلق دولت» تحول يافت اما نظريه دولت سوسياليستي در عبور از كارل ماركس به ولاديمير لنين توتاليترتر شد و از «دولت گذار» به «دولت ابدي» و از «حكومت شورايي» به «ديكتاتوري فردي» تغيير كرد. همين تفاوت نگاه عيناً در ايران دهههاي 60 و 70 نضج گرفت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل دولت اسلامي دو گرايش اصلي در سياست ايران عبارت بودند از «دولتگرايي» و «بازارگرايي». دولتگرايان- كه به نام جناح چپ جمهوري اسلامي معروفند- از اقتدار مركزي نهاد دولت براي پيشبرد انقلاب، جنگ و سپس توسعه كشور دفاع ميكردند و در فقه سياسي از ولايت مطلقه فقيه با قرائت امامخميني براي عبور از فقه سنتي جانبداري ميكردند. در مقابل بازارگرايان- كه به نام جناح راست جمهوري اسلامي معروفند. با اقتدارگرايي نهاد دولت مخالف بودند و از فقه سنتي در برابر نظريههاي جديد دفاع ميكردند. بازارگرايان مانند اقتصاددانان كلاسيك به نظم نامرئي و دستهاي پنهان بازار معتقد بودند و دولتگرايان مانند اقتصاددانان نهادگرا به كنترل نهايي نهاد دولت باور داشتند. مهمترين نماد رقابت ميان دو جناح در دههي 60 از يك سو ستاد تعزيرات حكومتي بود كه با ليبراليسم اقتصادي در تضاد بود و از سوي ديگر شوراي نگهبان بود كه در برابر ليبراليسم سياسي قرار ميگرفت. اين نزاع بنيادي گرچه نيروهاي سياسي را به دو جناح راست و چپ تقسيم ميكرد اما در ميانهي خود جرياني را پرورش ميداد كه نه راست بود و نه چپ. نه دولتگرا بود و نه بازارگرا. نه مدافع فقه سنتي بود و نه مدافع فقه انقلابي. گرچه از دولت مدرن دفاع ميكرد اما به حذف نهاد بازار فكر هم نميكرد. اين جريان همان جناحي بود كه بهزودي راستمدرن نام گرفت. تولد مفهوم توسعه در انديشه راستمدرن با پايان جنگ و آغاز دههي 70 مفهوم توسعه جايگزين مفاهيم دههي 60 شد. در اين دوره سه كانون تفكر دربارهي توسعه شكل گرفت: اول- مدرسهي فكري دكتر عبدالكريم سروش كه به اصلاح فكر ديني و تحول در معرفت ديني پرداخت و نظريه قبض و بسط شريعت در آن شكل گرفت. حلقهكيان مركز اين مدرسه بود. دوم- مركز تحقيقات استراتژيك رياستجمهوري كه در آن افرادي مانند دكتر سعيد حجاريان به اصلاح انديشه سياسي و تحول در چپ اسلامي روي آوردند و پروژه توسعه سياسي را طراحي كردند و سوم- موسسه عالي پژوهش در برنامهريزي و توسعه كه چهرههايي چون دكتر محمد طبيبيان به اصلاح فكر اقتصادي و طرح تئوري تعديل اقتصادي پرداختند. از مدرسه اول روشنفكران ديني از مدرسهي دوم سياستمداران اصلاحطلب و از مدرسهي سوم اقتصاددانان آزاديخواه برخاستند. روشنفكران ديني البته با تجديدنظرطلبي گسترده در مفاهيم مذهبي به سرعت به دگرانديشان پيوستند، اما دو گروه ديگر هر يك با تأخير به حاكميت رسيدند. ابتدا با حمايت اكبر هاشميرفسنجاني از نظريه توسعه، قرائتي درون نظام ارائه شد و آن را سازندگي خواند كه دربرگيرنده رشد اقتصادي بهعنوان جوهر توسعه بود. هاشمي در دولتهاي خود اساس را بر بازسازي اقتصادي كشور پس از جنگ قرار داد و در اين راه از مشاوره مدرسان موسسه عالي پژوهش در برنامهريزي و توسعه بهره برد. اقتصاددانان آزاديخواهي مانند محمد طبيبيان در اين موسسه فنسالاران توسعهگرا تربيت ميكردند. نقش دكتر مسعود نيلي در نگارش برنامهي چهارم توسعه و تدوين استراتژي توسعهي صنعتي بهعنوان درخشانترين سند جامعه توسعه كشور در همين فرآيند قابل تحليل است. ادامهي آكادميك اين مدرسهي فكري در دانشكده مديريت و اقتصاد دانشگاه صنعتيشريف شكل گرفت و در پيدايش انديشه سياسي راستمدرن نقش مهمي ايفا كرد. راستمدرن در آغاز تنها بهصورت كادر اقتصادي دولت هاشمي رفسنجاني جلوهگر شد و سياست تعديل اقتصادي را پيشنهاد و اجرا كرد. اين سياست- كه صورت علمي سياست هدفمندي يارانهها در دولت محمود احمدينژاد بود- با مخالفت مشترك جناح راست سنتي و جناح چپسنتي در ميانهي راه متوقف شد. آتش تهيه اين توقف را روشنفكران چپ اسلامي بر روي دولت هاشميرفسنجاني ريختند. آنان سياست تعديل اقتصادي را نفي عدالت اجتماعي ميدانستند و همزمان با نقد سياست تنشزدايي در بهبود روابط با غرب به نقد آزادسازي اقتصادي ميپرداختند. بهره اين آتش را نمايندگان راستسنتي در مجلس چهار بردند و از موضع محافظهكارانه با وجود اعتقاد به اقتصاد بازار به مهار ليبراليزه كردن اقتصاد و در واقع مهار راست مدرن پرداختند. راست مدرن در واكنش به اين عهدشكني راستسنتي در دولت هاشميرفسنجاني به استقلال تشكيلاتي روي آورد و حزب كارگزاران سازندگي را ساخت. كارگزاران هنوز مهمترين حزب سياسي راستمدرن است و با همين زاويه ديد اقليت موثر و مقتدر مجلس پنجم را بهدست آورد. اما پايان دوره رياستجمهوري هاشميرفسنجاني و فقدان نامزد معتقد به برنامه اقتصادي راستمدرن آن را ناگزير به ائتلاف و عدول از برنامه اقتصادي خود كرد. حزب كارگزاران سازندگي در آغاز كوشيد، دوره رياستجمهوري هاشميرفسنجاني را با تغيير قانون اساسي تمديد كند اما هنگامي كه با مخالفت نهادهاي نظام مواجه شد در جستوجوي گزينه نزديك به هاشمي برآمد. گزينه اول حسن روحاني بود كه ازسوي سيد عطاالله مهاجراني عضو موسس كارگزاران سازندگي مطرح شد. كارگزاران اميدوار بودند كه با معرفي يك عضو شوراي مركزي جامعه روحانيت مبارز بهعنوان نامزد انتخابات رياستجمهوري حمايت اين نهاد مركزي جناح راست سنتي را به دست آورند و شانس علياكبر ناطقنوري رهبر راست سنتي را براي رياستجمهوري از بين ببرند. در اين زمان تضاد راستسنتي و راست مدرن صريح و روشن شده بود. گرچه به نظر ميرسيد هر دو جريان راستگرا به معناي مدافع اقتصاد غيردولتي باشند، اما يك جريان (راست سنتي) از بازار سنتي دفاع ميكرد و جريان ديگر (راست مدرن) از اقتصاد آزاد. راستسنتي طرفدار نوعي انحصار بازار بود و راستمدرن حامي بازار آزاد. باوجود اين تفاوت، امكان ائتلاف، ديگر وجود نداشت. جامعه روحانيت مبارز پيشنهاد كارگزاران سازندگي را نپذيرفت و كارگزاران از ميانه راست (حسن روحاني) به ميانه چپ (سيدمحمد خاتمي) رفت. اما اگر در سال 1376 حسن روحاني با حمايت مشترك راستسنتي و راست مدرن به رياستجمهوري ميرسيد چگونه رهبري بود؟ آيا به برنامههاي راست مدرن پايبند ميماند؟ براي قضاوت درباره اين موقعيت محتمل بايد زندگي حسن روحاني را بررسي كنيم. جريان سوم روحانيت: راستمدرن و روحانی دانشگاهی حسن روحاني از نسل روحانياني است كه از آغاز بهعنوان جريان سوم روحانيت معاصر شيعه شناخته ميشد. اگر فرض كنيم جريان اول، روحانياني سنتي بودند كه از مشي سنتي روحانيت در دوري از سياست و پرهيز از دولت دفاع ميكردند و جريان دوم روحانياني انقلابي بودند كه مدافع حضور در سياست و اقتدار نهاد دولت (اسلامي) بودند، جريان سوم روحانيت را ميتوان روحانياني دانست كه ضمن حضور در سياست و حمايت از تشكيل نهاد دولت (اسلامي) با دولتي شدن روحانيت مخالف و خواستار استقلال نهاد روحانيت از نهاد حكومت هستند... اگر جريان اول روحانيت مخالف تجدد بود و جريان دوم از تجدد قرائتي انقلابي و چپ ارائه ميكرد، جريان سوم مدافع تجددي بود كه ريشه در سنتهاي حوزوي داشت. پيوند ميان نظريه اقتصاد آزاد با بازار سنتي و فردگرايي مدرن با فردگرايي سنتي نمودهاي اين جريان سوم روحانيت بود. چهرههاي شاخص جريان اول (روحانيت سنتي) را ميتوان در اكثريت جامعه روحانيت مبارز و چهرههاي شاخص جريان دوم (روحانيت چپ) را ميتوان در مجمع روحانيون مبارز ديد. گرچه هر دو جريان در طول زمان تغيير كردهاند و روحانيت سنتي از نفي نهاد دولت و تجدد به پذيرش محافظهكارانه آنها و روحانيت انقلابي از نفي نهاد بازار به نهادگرايي اقتصادي رسيده است اما در نهايت هر دو جريان كمو بيش صورت اوليه و ريشههاي فكري خود را حفظ كردهاند؛ شكافي كه ميتوان آن را حتي در نهاد مرجعيت هم مشاهده كرد؛ در ميان مدرسين سنتي حوزه علميه قم كه آيتالله العظمي سيدمحمدرضا گلپايگاني نماد آن بودند و در ميان مدرسين انقلابي حوزه علميه قم كه آيتالله العظمي سيدروحالله خميني استاد آنان بودند. اين اختلافنظر در درون جامعه مدرسين حوزه علميه قم به جايي رسيد كه ميان دو جناح فكري جدايي افتاد. حسن روحاني از آغاز به جريان سوم روحانيت تعلق داشت. روحانياني مانند آيتالله دكتر بهشتي و امام موسي صدر كه دانشآموخته حوزه و دانشگاه بودند و ضمن برخاستن از نهاد سنت، مهمترين نهاد عصر تجدد يعني دانشگاه را هم تجربه كردهاند. مهمترين وجه تمايز آن جريان روحانيت از جريانهاي اول و دوم شيوه آموزش آنان است. قاعدتاً روحانيت، دانشآموختگان حوزههاي علميه تلقي ميشوند و با همين منطق بود كه استادان سنتگراي حوزه علميه با تحصيل طلاب در دانشگاهها مخالف بودند. اما روحانياني مانند بهشتي، صدر و روحاني پس از انقلاب اسلامي و قبل از فراگير شدن تحصيل طلاب در دانشگاه در اين كار پيشتاز بودند. گرچه علمايي مانند آيتالله مرتضي مطهري قبل از همه مجبور شده بود از حوزه به دانشگاه مهاجرت كند اما مطهري قبل از تدريس فرصت تحصيل در دانشگاه را نيافته بود؛ كاري كه بهشتي موفق به آن شد. دكتر بهشتي همواره الگوي فكري و اجرايي دكتر روحاني بوده است. روحاني گرچه تحصيل در حوزه علميه قم را از مدرسه آيتالله العظمي گلپايگاني آغاز كرد اما در ادامه مسير در همين مدرسه با برنامه آموزشي جديد دكتر بهشتي آشنا شد و آن را فرا گرفت: «در مدرسه آيتالله گلپايگاني در سال 1340 براي اولين بار شيوه جديدي اعمال شد كه طراح آن شهيد بهشتي بود... شهيد بهشتي به اين فكر افتاده بود كه تحولاتي در حوزه به وجود آورد و روش درسي آن را تغيير دهد. ايشان براي اين كار مدرسه علوي (مدرسه آيتالله گلپايگاني) را انتخاب كرده بود.» (خاطرات، ص 92) روحاني نهتنها جذب درس بهشتي كه مجذوب سبك زندگي او شده بود: «چهره، رفتار و سبك برخورد ايشان براي من خيلي جذاب بود. چون آقاي بهشتي برخلاف معمول فضلا و علماي حوزه، بسيار منظم، با ابهت و شيكپوش بود. من براي اولين بار يك شخص روحاني را ميديدم كه بسيار باوقار و شيكپوش بود. لباس وي بسيار تميز بود و به جاي نعلين كفش ميپوشيد. شهيد بهشتي با ويژگيهايي چون ابهت، تُن صداي تأثيرگذار، چهره بشاش، مديريت بسيار قوي، بيان سنجيده و آرام و آشنايي با علوم روز و زبان انگليسي خود را از ديگر فضلا و مدرسين متمايز كرده بود. آن موقع، مدرس يا طلبهاي كه لباسش اتو شده باشد، ديده نميشد. يادم هست كه آستين قبا و حتي عباي وي اتو داشت.» (همان، ص 93) دكتر بهشتي در مدرسهي علوي «امتحان» برقرار كرد و شيوه سنتي رشد تحصيلي در حوزه را تغيير داد. مدرسه علوي از مدرسين جديد و درسهاي جديد استفاده كرد. گلستان سعدي را بهعنوان متن درس ادبيات فارسي به آموزههاي حوزوي افزود و درس فيزيك و رياضي را برقرار كرد. اما هنگامي كه كار به تدريس «جبر» رسيد دكتر بهشتي با مخالفت آيتالله گلپايگاني مواجه شد كه ميپنداشت تدريس علم جبر به معناي ترويج قاعده جبر در كلام اسلامي است و همين به پايان كار مدرسه علوي با روش بهشتي منتهي شد. روحاني اما به توصيه بهشتي راه دانشگاه را در پيش گرفت. روحاني از طلاب مورد علاقه بهشتي بود. دكتر بهشتي به روحاني توصيه كرده بود كه در تعطيلات تابستاني حوزه «كتاب غيردرسي» ازجمله سخنرانيهاي راشد و نيز تفسير الهي قمشهاي را بخواند. (خاطرات، ص 101) بهشتي تا حدي مراقب روحاني بود كه او را از فعاليت سياسي به سبك روحانيت انقلابي بر حذر ميداشت: «شهيد بهشتي يكي دو بار من را خواست و به شخص من توصيه كرد كه دنبال مباحث سياسي و پخش اعلاميه و تظاهرات نروم و در عوض درس خود را خوب بخوانم. او ميگفت من لازم ميدانم كه شماها درسهايتان را درست بخوانيد چون در آينده به وجود شماها نياز است.»(همان، ص 111) روحاني پس از پايان دورهي تحصيل در حوزه به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از دوره ليسانس به عنوان يك دانشآموخته راهي خدمت سربازي شد كه روحانيت سنتي با حفظ وضع طلبگي خود همواره از آن پرهيز داشته اما روحاني نه فقط به دانشگاه كه به ارتش رفت و آموزش نظامي هم ديد. با پايان اين دوره آموزشي مدرن، روحاني درباره آينده خود با دو چهره نوانديش روحانيت - آيتالله بهشتي و آيتالله مطهري - مشورت كرد: «مرحوم آقاي مطهري فرمودند از نظر من شما دو راه پيش رو داريد يكي اينكه به تحصيلات دانشگاهي خود تا دريافت دكترا ادامه دهيد. ديگر اينكه براي چند سالي به حوزه علميه قم برگرديد و دروس حوزوي خود را تكميل كنيد. به ايشان گفتم ادامه تحصيلات دانشگاهي يا حوزوي در داخل كشور در شرايط فعلي شايد امكانپذير نباشد مگر اينكه براي مدتي به خارج از كشور بروم و تحصيلات دانشگاهي را آنجا به اتمام برسانم و برگردم. در نهايت توصيه مرحوم مطهري سفر به خارج براي ادامه تحصيلات دانشگاهي بود منتها ايشان مُصر بود كه چند سالي در خارج بمانم و در رشته موردنظر به صورت عميق تحصيلاتم را ادامه دهم.» (همان، ص 387) دكتر بهشتي – بهعنوان يك روحاني غربديده- در ارائه اين پيشنهاد به روحاني جديتر بود: «شهيد بهشتي خيلي قاطعتر از آقاي مطهري سفر به خارج را توصيه و تأكيد كردند و با بازگشت به حوزه علميه قم خيلي موافق نبودند. در مجموع نظر ايشان اين بود كه براي سالهاي آتي نياز به افراد آشنا به مسائل روز و مديران كارآمد براي مسائل اجتماعي و بهويژه مسائل فرهنگي و احتمالاً اداره كشور در صورت پيروزي انقلاب داريم و لذا موكداً از من خواستند كه براي مدتي به خارج بروم. بعد هم فرمودند نگران مخارج و مسائل جانبي نباشم و تأمين مخارج را ايشان برعهده ميگيرند.» دكتر بهشتي به وعده خود عمل كرد و به روحاني توصيه كرد ابتدا براي آموزش زبان انگليسي به لندن برود و سپس براي تحصيل به دانشگاه هاروارد در بوستون آمريكا برود. در لندن هم دكتر كمال خرازي را بهعنوان رابط و نماينده خود معرفي كرد. روحاني اول ارديبهشت سال 1357 به لندن پرواز كرد. در لندن با دكتر كمال خرازي ديدار كرد. «از آن پس بين من و ايشان و آقاي دكتر سروش ارتباط نزديكي برقرار شد» (همان، ص 395) سروش در آن دوره از روشنفكران ديني موردعلاقه انجمن اسلامي دانشجويان ايراني در بريتانيا بود. روحاني در گذشته از جمله روحانياني بود كه با محافل نوانديشي ديني رابطهاي نزديك داشت. او همان خطيب مشهور روحانيت بود كه با وجود برخي نقدها بر دكتر شريعتي، هرگز عليه شريعتي سخن نگفت و حتي نقش شريعتي در جلب و جذب جوانان به اسلام را ميستود. موضع روحاني درباره شريعتي چنان اعتدالي بود كه در 26 آبان 1357 در ديدار با سيدحميد روحاني با وجود اينكه به برخي حرفهاي شريعتي نقد داشت نظرات سيدحميد روحاني درباره مرحوم دكتر شريعتي را منفي و تند ميخواند كه «براي من قابلقبول نبود» (ص 423) روحاني سرانجام پس از آموختن انگليسي در كالج زبان، ويزاي تحصيل چهارساله از دانشگاه هاروارد را اخذ كرد: «براي ويزا به غير از پذيرش دانشگاه در آمريكا داشتن حداقل دوازده هزار پوند در حساب بانكي لازم بود كه براي تأمين اين مبلغ از آقاي كمال خرازي و آقاي عبدالكريم سروش و چند نفر از دوستان كمك گرفتم.» (ص 405) اما اوج گرفتن انقلاب اسلامي مانع تحصيل روحاني شد. در دفترچه خاطرات روحاني ميخوانيم: «امروز 20/8/1357 شنيدم كه آيتالله مطهري به لندن آمده است. خبر خيلي خوشحالكنندهاي برايم بود. ايشان به منزل دكتر عبدالكريم سروش وارد شده بود. منزل آقاي سروش به منزل ما نزديك بود و فقط چند ايستگاه مترو فاصله داشت... هم من و هم دكتر سروش نسبت به برنامه حكومت اسلامي در بخش سياسي و اقتصادي سوالاتي مطرح كرديم و ايشان به آن سوالات پاسخ دادند.» (همان، ص 422) روحاني با سروش گفتوگوهاي سياسي و نظري جديتر هم داشته است: «روز جمعه 10/9/1357 با دكتر عبدالكريم سروش عازم پاريس شديم. در مسير راه چند ساعته در قطار و كشتي بحثهاي زيادي داشتيم. تقريبا در اين مسير نسبتاً طولاني بحث ما قطع نشد... وقت به بحث ما دو نفر پيرامون حكومت اسلامي اختصاص يافت. ضمناً آقاي سروش كتابي درباره حركت جوهري ملاصدرا تحتعنوان نهاد ناآرام جهان نوشته بود كه ميگفت ميخواهم يك نسخه از اين كتاب را تقديم امام كنم. بحث اصلي ما دو نفر در مسير رفت و برگشت كه مجموعاً بيش از 10 ساعت طول كشيد، شكل حكومت اسلامي، نقش نظرات و آراي مردم، جايگاه احكام تأسيسي و احكام امضايي در اسلام، نظام اقتصادي اسلام و نظاير اينها بود» (همان، ص 432) داوري روحاني نسبت به مباحث آن روز جالب است: «يكي ديگر از مباحث آن شب ما حد ورود روحانيت در امور سياسي كشور بود. امروز كه به گذشته برميگردم و آن مباحث را در حدي كه به يادم مانده مرور ميكنم ميبينم نظرات هردوي ما با آنچه در اين سي سال در ايران اجرا شده است فاصله زيادي دارد.» (همان، ص 433) روحاني در سفرهايي كه از لندن به پاريس براي ديدار با امام خميني داشت به پارهاي از اين شبهات ميپرداخت. ازجمله «خدمتشان عرض كردم در جلسات دانشجويي يكي از سوالاتي كه مطرح ميشود بحث حقوق زنان در نظام اسلامي است. ابتدا امام فرمودند در اين مقطع موضوع اصلي سقوط رژيم شاه است. عرض كردم به هر حال براي همراهي همه مردم با انقلاب بايد به اين شبهات پاسخ داده شود. عرض كردم ما به سهم خودمان پاسخ ميدهيم ولي بيان حضرتعالي در اين زمينه است كه بسيار مهم است و شبهات را رفع ميكند. امام فرمود زنها همه حقوق خودشان را در حكومت اسلامي خواهند داشت و در حكومت اسلامي مقام و جايگاه زنان بهتر خواهد شد. دوباره خواهش كردم كه اگر مناسبتي را ميبينند در مصاحبه يا سخنراني به اين مساله اشاره كنند.» (همان، ص 423) در ديداري ديگر روحاني به امام ميگويد: «بعضي فكر ميكنند ما به دنبال خلافت اسلامي هستيم و در حكومت اسلامي آينده جايي براي نظرات و آراي مردم وجود ندارد. نهادي به نام مجلس شوراي ملي وجود نخواهد داشت و به جاي مجلس و قانون، فتواي مراجع جايگزين خواهد شد. خدمتشان عرض كردم اگر مصلحت ميدانند ويژگيهاي حكومت اسلامي را در مصاحبهها و سخنرانيهاي خود بيان بفرمايند» (همان، ص 434) سروش هم همان روز به حضور امام خميني رسيد و «ظاهراً كتابش را تقديم امام كرده بود.» (همان) روحاني در ديداري ديگر با آيتالله منتظري - آنچنان كه دوست دارد تكرار كند- از موضع يك حقوقدان با يكي از رهبران نهضت اسلامي گفتوگو ميكند: «راجع به قوه قضائيه در حكومت اسلامي مفصل صحبت كرديم. قضاتي كه مجتهد خواهند بود، قضاتي كه مجتهد نيستند ولي ماذون خواهند بود و نحوه استفاده از حقوقدانان تحصيلكرده دانشگاهها.» (ص 447) از ميان چهرههاي انقلاب البته آيتالله منتظري تنها كسي بود كه روحاني را به بازگشت به ايران دعوت كرد و روحاني كه آقاي منتظري را: «ملا و باسواد، بيآلايش و متواضع و مجاهد، مبارز و فداكار» ميخواند در نهايت در برابر اين دعوتها تسليم ميشود. سفر به آمريكا و تحصيل در هاروارد را وامينهد و به ايران بازميگردد. تفكيك امر نظامي از امر سياسي؛ برنامه راستمدرن جالب اينجاست كه حسن روحاني در ايرانِ پس از انقلاب بيش از آنكه از دانش حقوقياش در دانشگاه استفاده كند از تجارب نظامياش در پادگان استفاده كرد. از اولين مسووليتهاي او ساماندهي به ارتش بهعنوان مهمترين نهاد حافظ رژيم پهلوي بود. ارتش ساخته و پرداختهي حكومت سلطنتي بود و بسياري از نهادهاي انقلابي و سازمانهاي چپ خواستار انحلال آن پس از انقلاب بودند. از ميان روحانيان اما تنها روحانياي كه از اين نهاد آگاهي نسبي داشت روحاني بود. روحاني سرهنگ نبود اما سرهنگها را خوب ميشناخت. اين موقعيت البته تأثير آشكاري در روابط جريانهاي چپ با روحاني داشت. سازمانهاي سياسي چپ غيرمذهبي مدافع جدي انحلال ارتش بودند و ارتش را مدافع سلطنت و مخالف انقلاب ميدانستند و سازمانهاي سياسي چپ مذهبي نيز سپاه را جايگزين يا حداقل موازي با ارتش ساخته بودند و از اين حيث نقش روحاني در احياي ارتش از نظر هر دو چندان مثبت نبود. اين زاويه انتقادي با شروع جنگ ايران و عراق بيشتر هم شد. روحاني در دوره جنگ نقش مهمي پيدا كرد و پس از آنكه اكبر هاشميرفسنجاني فرماندهي جنگ را برعهده گرفت، روحاني عملاً جانشين و قائممقام او شد. سپاه نيز با شروع جنگ از صورت يك سازمان «نيمه سياسي- شبهنظامي» (كه براي انتخابات مجلس هم نامزد معرفي ميكرد) خارج شد و در شكل اوليه خود بهعنوان يك نهاد امنيتي- اطلاعاتي هم باقي نماند و بهصورت يك سازمان رزم نيمهحرفهاي و سپس تماماً حرفهاي درآمد. در اين موقعيت تازه بود كه سپاه با ارتش هماوردي پيدا كرد و به علت اعتمادي كه نظام سياسي جديد به اين نهاد نظامي داشت نقش آن ميرفت كه از ارتش برجستهتر شود و حتي بهصورت جدي طرح ادغام ارتش و سپاه با سلطهي سپاه طرح شود. مهمترين نيروي سياسي مخالف اين ايده (كه داراي موقعيت مذهبي هم بود) جناح ميانه يا معتدل روحانيت بود. رهبر واقعي اين جناح اكبر هاشميرفسنجاني بود اما به علت جايگاه او در مقام رياست مجلس و به علت نفوذي كه در همه جناحهاي سياسي راست و چپ داشت نفر دوم و مدير اجرايي جريان اعتدالي دكتر حسن روحاني بود. روحاني در مجلس شوراي اسلامي فراكسيوني مستقل از راست و چپ به نام «مجمع عقلا» درست كرد كه پيگيري صلح ايران و عراق، مهمترين برنامه آن بود. «مجمع عقلا» اعضايي از هر دو جناح چپسنتي و راستسنتي داشت و در پنج دوره مجلس (تا زماني كه روحاني نماينده پارلمان بود) تداوم يافت. برخي تحليلگران راستتندرو معتقدند از اهداف اين مجمع خاتمه دادن به جنگ ايران و عراق و كاهش نفوذ و جلوگيري از توسعهي سپاه پاسداران بوده است. (كامران غضنفري: عبور از قطعنامه، موسسهي كيهان، 1392) در واقع از درون همين «مجمع عقلا» بود كه يكي از اصول ايدئولوژي سياسي جناحي كه بعداً راستميانه يا راستمدرن ناميده شد، شكل گرفت. مرزبندي ميان راست مدرن با راستنظامي يكي از مهمترين معيارهاي جناحبنديهاي سياسي در دهههاي 70 و 80 شد و كار به آنجا رسيد كه در آغاز نوشتيم: «من سرهنگ نيستم.» اگر راست سنتي در دههي 60 در نيروهاي نظامي نفوذي نداشت و اگر چپ سنتي اكثريت فكري و سياسي اين نهادها- بهويژه سپاه پاسداران- را تشكيل ميداد و در تقويت سپاه ترديدي نداشت، تنها جرياني كه به پايان جنگ و مناسبات بعد از جنگ فكر ميكرد، راستميانه و راستمدرن بود. هاشميرفسنجاني در خاطرات 16 ارديبهشت 1365 خود نوشته است: «آقاي روحاني نگران توسعهطلبي سپاه است.» (اوج دفاع، ص 89) كار به جايي رسيد كه فرمانده وقت سپاه محسن رضايي در مصاحبهاي گفته است: «در ذهن آنها اين بوده و هست كه سپاه الان بنا به ضرورت وارد جنگ شده و فعلاً به هر طريق است اين را تحمل ميكنيم تا جنگ كه تمام شد بعداً به سپاه ميگوييم برود پي كارش! اينها در ذهنشان اين بود كه بعد از مسأله جنگ بگويند سپاه ضرورتي ندارد.» (كامران غضنفري: عبور از قطعنامه، كيهان، ص 104) اتفاقاً يكي از مخالفان ادغام ارتش در سپاه در ميانه دههي 60، حسن روحاني بود و يكي از برنامههاي جريان منسوب به هاشميرفسنجاني در پايان دهه 60 (بعد از جنگ) ادغام سپاه و ارتش بود بهگونهاي كه سپاه از يك نهاد سياسي- امنيتي- عقيدتي به نهادي صرفاً نظامي و حرفهاي مانند ارتش تبديل شود. هاشمي و روحاني در نيمه دهه 60 با ادغام ارتش و سپاه مخالف بودند چون در واقع ارتش منحل ميشد اما در پايان همين دهه مدافع آن بودند چون ميخواستند سپاه را از نهادي ايدئولوژيك به نهادي حرفهاي بدل كنند. در خاطرات 10 ارديبهشت 1366 هاشمي از نامه استعفاي فرمانده سپاه به علت عدم هماهنگي با رئيسجمهوري وقت آيتالله خامنهاي، دكتر روحاني و ارتش خبر ميدهد. كه با مخالفت امام خميني مواجه ميشود. هاشمي پس از مخالفت با استعفاي محسن رضايي به او پيشنهاد ميكند با حكم امام فرمانده ارتش بشود اما محسن رضايي نميپذيرد و سپاه در مقابل پيشنهاد ميكند كه ارتش نوين از ادغام ارتش و سپاه با محوريت سپاه تشكيل شود. اما با مخالفت صريح سران ارتش اين طرح ناكام ميماند تا بعد از جنگ ايران و عراق كه هاشمي بار ديگر طرح ادغام را طرح ميكند. پس از مصاحبهي راديويي- تلويزيوني هاشمي در 14 خرداد 1367 در اين باره سران سپاه ابراز نگراني ميكنند. هاشمي هم جلسهاي با حسن روحاني ميگذارد و ميگويد: «بهگونهاي بايد حركت كنيم كه اعتماد سپاه و ارتش را جلب كنيم.» بهتدريج افرادي مانند صياد شيرازي از سران ارتش طرحهايي براي ادغام به سود ارتش ارائه ميكنند. اما اين بار سران سپاه مخالفت ميكنند و در نهايت با مخالفت امامخميني و پس از آن رهبر جديد جمهوري اسلامي اين طرح ملغي ميشود. اما تفكيك امر نظامي از امر سياسي همچنان بهعنوان يكي از اصول فكري راست مدرن باقي ميماند. نظريه امنيت ملي: گذار راستمدرن از پاناسلاميسم اگر حسن روحاني قبل از انقلاب بهعنوان يك خطيب شناخته ميشد، پس از انقلاب در مقام يك سياستمدار ظاهر شد. مهمترين كاركرد او در اين دوره پشتيباني از جنگ و تلاش براي پايان جنگ در دههي 60 و شكلگيري مفهوم امنيت ملي بهعنوان يك گفتمان تازه سياسي در دههي 70 بود. روحاني اولين دبير و در واقع بنيانگذار دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي در ايران بود. پس از آنكه در دههي 60 واژه «ملي» به علت تضاد ايدئولوژيك اسلامگرايي و مليگرايي مطعون شناخته ميشد، مفهوم امنيت «ملي» گفتمان تازهاي بود كه مليت را از يك سو از حصار و انحصار ناسيوناليسم بيرون ميآورد و از سوي ديگر بر نظريههاي پاناسلاميستي نيز فائق ميآمد. قبل از حمله عراق به ايران و حمايت اكثريت جهان اسلام از دولت بعث، شعار اصلي سياست خارجي ايران وحدت اسلامي بود اما در پايان جنگ مفهوم امنيت ملي جايگزين آن شد. در ايجاد اين تحول، روحانيت ميانهرو مانند هاشميرفسنجاني و حسن روحاني نقش مهمي داشتند. آنان دكترين سياست خارجي را از اولويت اتحاد اسلام به امنيت ملي تغيير دادند و از اين نظريه دفاع كردند كه منافع ايران اسلامي بر منافع جهان اسلام اولويت دارد. ايده اتحاد اسلام- كه از زمان سيد جمالالدين اسدآبادي توسط برخي روشنفكران ديني ترويج ميشد- ايدهاي چپ است؛ همانگونه كه روشنفكران چپ از انترناسيوناليسم در برابر ناسيوناليسم دفاع ميكردند و نسل دوم روشنفكران ديني هم از انترناسيوناليسم اسلامي در برابر ناسيوناليسم ايراني دفاع ميكردند. مقصود از نسل دوم روشنفكران ديني جريان فكري دكتر علي شريعتي است كه برخلاف نسل اول (جريان مهندس مهدي بازرگان) به جهانوطني اسلامي باور داشتند. بازرگان متفكري مشروطهخواه بود كه منافع ايران را بر جهان اسلام مقدم ميدانست و شريعتي متفكري جمهوريخواه بود كه ايران را بياندازه دوست داشت اما در آثار و آراي شريعتي وحدت فرهنگي و تمدني با جهان اسلام بسيار پررنگ بود و پس از درگذشت او اين نظريه بهعنوان يك دكترين سياسي در آراي انقلابيون مسلمان رشد كرد و به ايدئولوژي حكومت اسلا |
- می گویند : با دوستان مروت با دشمنان مدارا
- هاشم آقاجری: خلاء معنوی نباید با خرافه پر شود
- آیا مسیح، متأهل بوده؟
- بزرگمهر که بود؟
- انحصارطلبی از نظر ما مردود است
- عقلانيت انتقادي رازي
- سفرنامه حج سید علیرضا بهشتی شیرازی : قدر احرامم را ندانستم
- احتجاج با مروّجان بهائیت در پرتو آزادی عقیده و آزادی بیان / برگرفته از سایت اکبر اعلمی
- هزینه برگردن ایرانیان ، بهره وری برای بیگانگان
- بازگشت دوم خرداد با کارگزارانیهای جدید؛ یک رمزگشایی ساده از یک پرونده
- كالبدشكافي مناظره تاريخي حضرت زينب (س) و عبيداللهبنزياد درگفتوگو با آيتالله بياتزنجاني: زينب زيبايي اسلام حقيقي را نشان داد
- تحريفات عجيب و شگفت آور درباره واقعه نينوا
- درنگی بر مشکلات فراروی ایران؛ چه باید کرد؟ گام نخست چیست؟
- گفتاری از مصطفی ملکیان حسین بن علی(ع)؛ قدیس و قهرمان اخلاقی
- عاشورا در برابر بدعتها / محمد تقی فاضل میبدی
- گمشدهای به نام قانون / حمیدرضا شکوهی
- جامعه چندصدایی ؛ با قانون یا بی قانون / مهدی راستی
- علوی تبار در مصاحبه تفصیلی با ایلنا مطرح کرد: ضرورت تشکیل "شورای عالی تصمیمگیری" برای اصلاح طلبان
- موسی غنینژاد اتهامات به طرفداران بازار رقابتی را رد کرد / نسبت آزادیخواهی و عدالت
- دکتر اعوانی درگفتگو با روزنامه اعتماد : علوم انساني حكمناپذير است
- مروری بر چند سطر از قانون اساسی در حکومت جمهوری اسلامی ایران
- عالمان بی حلم و زاهدان بی علم آفت دین و دنیای مردم؛ حکایت این جماعت !
- علی اکبر گرجی در کافه خبر مطرح کرد: هیچ تناسبی بین اختیارات و مسئولیتهای رئیس جمهور در قانون اساسی وجود ندارد
- محمدرضا تاجیک در بهار نوشت : سیاست سیاه، سفید و خاکستری در جامعه امروز ایرانی
- آرایی نژاد در گفتگو با فرارو : برخی در حال فرصت سوزی هستند
- "در بیصفتترین دوران سیاسی قدم میزنیم"
- عضو شوراي مرکزي حزب «مردمسالاري» : پايگاه اجتماعي اصولگرايان ضعيف شده است
- بازخواني تخريب ساختارها از سوي دولتيها نويسنده : محمد سرکاميان
- چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد ... جناب آیت الله! انصاف را ! - مصطفی فقیهی
- آیتالله هاشمی رفسنجانی : اداره كشور با ديدگاه سياه و سفيد غيرممكن است
- اصرار عسگراولادی بر مواضع اخیر خود : موسوی و کروبی مجرم نیستند / آنها که بر مرکب احساس سوارند در آن دنیا نمیتوانند جواب مرا بدهند
- احمدینژاد ، پدیدهای غیرقابل پیشبینی و 3 حرف کلیدی در باره کاراکتر او !
- مصباح یزدی :خیال میکنند رایدادن حقمردم است !
- فاز دوم هدفمندي ؛ كليد پيروزي در انتخابات ؟
- چرا علوم انسانی در ایران توسعه نیافته است؟ ضرورت آزاداندیشی و نقد عالمانه
- مفاهیم: توسعه پایدار چیست؟
- عسگراولادی : آفتاب لب بامم؛ موسوی و کروبی مجرم نیستند؛ خوابی هم ندیدم
- در باره انتخابات نظام پزشكي : نامه شكوريراد به حسين شريعتمداري
- غفوریفرد : نمیدانم کسانی که به خاتمی تهمتها زدهاند چطور میخواهند پاسخ خدا را بدهند
- آیتالله هاشمی رفسنجانی : بايد انتخابات با حضور سلايق گوناگون برگزار شود / اگر از تخريب و تهمت بپرهيزيم، بسياري از اختلافات مرتفع خواهد شد
- خشایار دیهیمی افشاگری؛ هیولایی که دامن همه را میگیرد
- بر اثر صبر، نوبت ظفر آید / در تمرین دموکراسی، تندروي فاجعهآور است
- دکتر حاتم قادری در مصاحبه با روزنامه شرق : تفاوت خرداد 1376با خرداد 1392
- دکتر علی شریعتی / خودسازی انقلابی : انسان فقط و فقط یک چیز بیشتر نیست و آن و همه ی ارزشها از آن زاییده میشوند و آن اختیار و ازادی مطلق توست.
- لطفالله میثمی : چرایی 28 مرداد / مصدق قانون انتخابات را به صورتی تنظیم کرد که قدرتی که به دربار منتقل شده بود، به ملت و مجلس شورای ملی و مردم بازگردد.
- خاستگاه و علل پیدایش سکولاریسم
- شرایط امکان تداوم اعتدالگرایی در عرصه سیاسی / محمدجواد غلامرضاکاشی
- آزادی بیان رکن اساسی دموکراسی + آزادی بیان و خطوط قرمزش
- پیام انتصاب علی شمخانی چیست ؟
- سخنی با دوستان اصلاح طلب : آیا به اصولگرایان ثابت نمیشد که در یک فضای آرام، اصلاحطلبان حاضر و حتی مشتاق به همکاری با اصولگرایان شایسته هستند
- آنسوی خط با شمسلنگرودی : ادبیات چپ پاسخگوی نياز جامعه امروز نيست
- راهکار دکتر محمود سریعالقلم، پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران برای توسعه آزادیها
- کشوری توسعه یافته و پیشرفته چه کشوری است ؟
- دکتر صادق طباطبایی : داشتن نگاه بدبینانه به آمریکا تنها مانع برقراری روابط نیست
- مهدی شجاع : ضرورت پذیرش مسئولیت اجتماعی توسط روشنفکران
- مناظره اکبر اعلمی و قدیریابیانه در باره آمريكا : در دنیای امروز ديگر نميتوان فضائی فکر کرد
- آرمان هاي اصلاحات سر جايش است / گفت و گو با محمد رضا خاتمي درباره انتخابات 24 خرداد و ماه هاي پس از آن
- حمزه جهانگیری در بهار نیوز نوشت : در نقد بودجه نئو لیبرالی دولت / اقتدارگرایان چگونه دوباره به قدرت می رسند ؟
- مدل «عارف- ناطق» به جاي «عارف – روحاني» تجربه انتخابات رياست جمهوري نقشه راه اصلاح طلبان
- مهمترین هدف سیاست تحقق خیر عموم مردم است، و کنش فضیلت مندانه در این عرصه قطعاً تابعی از تحقق این خیر خواهد بود.
- میلاد پیامبر پاکی بهانهاي برای نزدیکی قلوب / از وحدت در «لفظ» تا وحدت در «عمل» از وحدت در «لفظ» تا وحدت در «عمل» اسماعیل حسینپور
- دکتر ابراهیم یزدی : به نظر من هیچ راهی جز ادامه اصلاحطلبی برای ایران نمانده است.
- مگر قرار است1000سال با آمریکا ارتباط نداشته باشیم؟ روایت رفیقدوست از نظر امام درباره رابطه با آمریکا
- نگاهي به «راه طي شده» مهندس بازرگان تا... انقلابایران؛ دو حرکت و دو چالش در 35سالگي/ علیرضا کفایی
- در نکوهش «بداخلاقی و ریاکاری سیاسی»؛ سخنی با حامیان فصلی «کرامت انسانی، عزت ملی و آزادی بیان»
- شمسالواعظین در گفتگو با سلام نو: در مثلهای ایرانی میگویند که تجربه شکستهای گذشته را باید چراغ راه آینده کرد.
- دکتر ابراهیم یزدی: ما با انتخاب جمهوری اسلامی و قبول اصل حاکمیت ملت در واقع دموکراسی را پذیرفتیم اما بارها گفتیم که دموکراسی یادگرفتی است
- هر عمل تشكيلاتي و حزبي را به فال نيك بگيريم/ تنگنظري در اصلاحطلبي جايگاهي ندارد/ سردبیر سایت بهارنیوز
- ملت رشید ایران در انتخابات سال92 ریاست جمهوری به تفکر اعتدال و میانه روی،راستگویی، اخلاق ورزی، خردجمعی و دوری از تنشهای حزبی و جناحی روی آوردند.
- طرح 2 دیدگاه متفاوت راجع به مرحوم شیخ فضل الله نوری و حوادث مشروطیت از موسی نجفی و دکتر صادق زیباکلام
- حسامالدین قاموس مقدم کارشناس ارشد حقوق کیفری و خبرنگار: آنچه از «اسید» سوزانندهترست و سوزناكتر!
- عدالت اجتماعی پیشنیاز توسعه همه جانبه است/ عطا افشاریان
- تفاوت اصولگرایی و اصلاح طلبی دقیقا در چیست؟/ رسول جعفریان
- نشست بررسی وضعیت قانون مطبوعات؛ مطبوعات قانون نمیخواهند؛ آزادی میخواهند
- بالندگي فرهنگ سياسي در پرتو احزاب سياسي/ موج ناپايدار احزاب در جوامع توسعه نيافته
- نظام سياسي ایران باید فرصت تاریخی بزرگ را قدر بداند و با ایجاد روابط صحیح با غرب بخصوص آمریکا، امنیت منطقه را در دست بگیرد./ عطا افشاریان
- ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی ( نقش و ارباب و دهقان در روند نوین سازی)”، برینگتون مور، ترجمه یوسف نراقی
- جامعه بسته به سرزمین فرصتها مبدل نميشود/ جامعه آزاد خلاق است، جامعه بسته خلاقيتسوز
- دکتر علیرضا بهشتی مدرس فلسفه سیاسی گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس: نقد اصلاح طلبان؛ چرا انتخابات محوری به جای جامعه محوری؟
- هاشمی و یزدی، تفاوت آشکار میان دو تفکر| سید هادی طباطبایی
- صادق زیباکلام "تفاهم لوزان": آیندگان از این بیانیه به عنوان ایران اسلامی بعد از تفاهمنامه لوزان یاد خواهند کرد
- آلن ایر به خبرگزاری فارس: این کتاب شهید مطهری را بخوانید
- درباره «ملت و دولت؛ همدلی و همزبانی» الزامات وصول به راهبرد همدلی و همزبانی/ دکتر هوشنگ عطاپور
- وجوه تمایز جریان اصلاحطلبی با اصولگرائی/ اصلاحطلبی یک گفتمان است؟ یک روش است، یا یک هدف؟
- شهبانویی که روزگاری نگران فقر و فاقه مردم بود، حالا کارگردان جشن هایی است که آشکارا به اعتقادات آنان دهن کجی می کند
- در آستانه 11 اردیبهشت روز جهانی کارگر- کارگری در ابرها/ روی خط خطر/ اینجا طبقه 18+، کارگران با مشکلات فراوان مشغول کارند...
- توسعه سیاسی و خوانش چالشهای ساختاری و رسوب یافته آن در ایران/ مصطفی مطهری *
- دکتر رضا داوری اردکانی: انقلاب کردیم که به اخلاق برسیم؛ اما شاهد فساد، دروغ و تهمت هستیم.
- نماد توسعه را باید در رفتارهای اجتماعی ما جستجو نمود و میزان احترام و امنیتی که جامعه و افراد برای یکدیگر قائل هستند...
- نتیجه مقاومت در مقابل تکنولوژی چه خواهد بود؟ اینترنت و برخوردهای غلط با آن در ایران/ عطا افشاریان
- «چرا ملت ها شکست می خورند؟» نحوه نگاه و درک شما را نیست به جهان دگرگون می کند.
- انديشه سياسي شهيد بهشتي در گفت و گو با عليرضا بهشتي: پدرم به نظام تكحزبي قائل نبود
- لازمه حیات بشری و حرکت به سمت دولت خرد است. دولت خرد، بطور حتم دولتی است که بر مبنای اندیشه سالم و "ما ینطق عن الهوی " ایجاد خواهد شد
- رفیقدوست: امام گفت مگر قرارست 1000سال با آمریکا رابطه نداشته باشیم؟
- در بحث موسیقی هم باید مواظب بود با احتیاطات مردم علی الخصوص جوانان را به دین بدبین و دین را در نظر ایشان دشوار و غیرفطری جلوه ندهیم.
- با «مرتضی رحمانی موحد» معاون گردشگری کشور: برنامه دولت برای بازاریابی و تبلیغات گردشگری چیست؟
- آشنایی با انجمن علمی گردشگری ایران/ ارتقای دانش و گسترش پدیده صنعت گردشگری و بهبود امور آموزشی و پژوهشی
- سید محمد بهشتی ریاست پژوهشگاه میراثفرهنگی را برعهده گرفت
- حالِ جایگزین نفت خوب نیست! صنایع دستی کالایی زیبا و برگرفته از روح انسانی و ذوق و سلیقه ای ایرانی است
- مسعود سلطانی فر، معاون رییس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری: روزهای درخشان فراروی گردشگری ایران
- درآمد گردشگری ایران از زبان رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور
- مرکز خدمات تخصصی روانشناسی و مشاوره جهاددانشگاهی مشهد برگزار میکند: همایش انتخاب رشته کنکور سراسری 94 ویژه داوطلبان
- رئیس پژوهش گاه میراث فرهنگی در گفت و گو با ایلنا: احیای بافت تاریخی مانند زرگری است و نیازمند به کار مینیاتوری و ظریف دارد
- شهردار نیشابور: هر گردشگر با خود 15 شغل میآورد
- اگر کارشناسان این نهاد تایید کنند و وزارت ارشاد هم مجوز بدهد، گروههای موسیقی میتوانند در اماکن تاریخی کنسرت بدهند.
- رییس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تربت جام گفت: خانه صنایع دستی با هدف تعامل هرچه بیشتر هنرمندان و بازدید عموم در شهرستان گشایش یافت.
- برنامههای توسعه گردشگردی با مشارکت شهرداریها و بخش خصوصی تصویب شد
- رئیس مرکز آموزش علمی- کاربردی ورزش و جوانان خراسان رضوی از آغاز ثبتنام این مرکز در 18 رشته ورزشی خبر داد.
- گردشگری؛ اولویت اول برنامه ششم/ ابراهیمبای سلامی عضو شورای عالی میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
- مدير كل ميراث فرهنگي، صنايعدستي و گردشگري خراسان رضوي گفت: بر اساس برنامهريزيهاي انجام شده اتحاديهها و تشكلهاي مرتبط با صنعت گردشگري در پايتخت معنوي ايران در برنامهريزيها براي مشهد 2017 مشاركت فعال خواهند داشت.
- گردشگري داخلي موتور محرکه توسعه اقتصادي/ جاي خالي سند توسعه گردشگري
- نوروز در خطه خراسان رضوی، طنازی بهار در صفحه ای از فرهنگ، هنر و تاریخ
- منطقه ییلاقی شاندیز در ۳۸ کیلومتری غرب مشهد واقع شده است. رودخانهها و درههای گوناگون شاندیز و اقلیم متنوع و چشمانداز طبیعی آن منظره دلنشین را برای گردشگران طبیعت پدید آورده است.
- حسین زارع صفت، مدیرکل سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسان رضوی: در امر گردشگری مجبور به تغییر نگرش، رویه و رفتار هستیم و برندسازی امری ضروری است.
- حمله به کنسولگری عربستان، شوک به اقتصاد مشهد بود/ گزارشی از رکود گردشگری در مشهد/ کاهش 80 درصدی زائران خارجی
- نماینده یونسکو در تهران از شهرام ناظری، این خواننده پیش کسوت موسیقی سنتی کشورمان قدردانی کرد.
- استاندار خراسان رضوی در نشست کنفرانس بین المللی گردشگری و معنویت مشهد: برای گردشگری پاک و توام با معنویت برنامهریزی میکنیم
- مدیرکل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری خراسان رضوی از ثبت 47 اثر میراث طبیعی،فرهنگی و گردشگری شهرستان قوچان خبر داد.
- مشهد و مسئولیت شهردار/ ابراهیمبای سلامی- عضو شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری