نام شما:
ایمیل مقصد:

عالمان بی حلم و زاهدان بی علم آفت دین و دنیای مردم؛ حکایت این جماعت !

عالمان بی حلم و زاهدان بی علم آفت دین و دنیای مردم؛ حکایت این جماعت !


گروه: میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع.
تاریخ درج: 1391/10/8
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 1

 

وجود تفکراتی از این دست و بهره بردن از شیوه ی هتک و توهین برای دستیابی به مقصود ، نتیجه ی جامعه ی بی تفاوت است. جامعه ای که چو تخته پاره برموج خود را از پایش صاحبان قدرت رها کرده و در عالم خود سیر می کند ، در برابر تقوای بدون خرد و اندیشه هم بدون تفکر آغوش می گشاید .

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

*امیرحسام شهسواری: موسی علیه السلام درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: ای موسی دعا کن تا خدا عزّوجلّ مراکفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم . موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که باز آمد ، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه بر او گرد آمده گفت: این چه حالت است؟ گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته اکنون به قصاص فرموده‌اند.

چندی است بهره مندی از سخنان مالایعنی ، زیاده گویی و توهین ، آتش بر خرمن ادب زده و رنج بی درمان از عمل زبان ، که آدمی مخفی در زیر آن است در کشور رو به فزونی نهاده.

بی ادب تنها نه خود را داشت بد    بلکه آتش در همه آفاق زد

هر ساعت از نو قبله ای و بت پرستانی به پیش می آیند و به دعوی نام و نان ، عالم باقی به مال فانی می فروشند، بر بزرگان می تازند و به طلب اغراض دنیوی عدالت به کناری می نهند و به توهم اغیار دل می بندند و قولشان می شود دشنام و فعلشان جهل و غافلند از اینکه "اعمالهم عُمّالهم".

آنچه در پی می آید درخصوص فرد یا افراد خاصی نیست بلکه اشاره دارد به جریانی که هتاکی را در کشور رواج داده و از آن کسب نام و نان می کند ، آنهم چه نان و نامی!

اول/ عالم ناپرهیزگار کوری است مشعله دار ، "یهدی و لایهتدی"

رعایت قواعد حرمت و ادب به هر طریقی و از سوی هرکسی لازم است، اما آنگاه که فرد با داناتر از خود مجادله کند و به مصاف بایستد، تا بدانند که داناست، نادانی اش عیان می گردد. چه پنجه بر شیر کشیده و مشت بر شمشیر زده است!

آنگاه که عنان کلام از کف می رود، آدمی به تعجیل و شتاب زدگی روی می آورد همان که مؤدی به فساد است. در این مسیر نهادن دام زرق و گشادن کام طمع در دستور کار فریبکاران قرار می گیرد و مجری اوامر ایشان عالمان بی حلم و قدرتمندان بی علم می شوند. آتشِ محنتِ نفس ، دیده ی عیب و زبان طعن می گشاید :

چون خدا خواهد که پرده کس درد      میلش اندر طعنه پاکان برد

و خشم بر فرد مسلط می شود. خشم همان نفس اماره است که مستولی می شود ، " أعدی عَدُوّکَ نفسُک ألّتی بین  جَنبَیک" و اگر آدمی با او احسان کند رفیق راهش می شود! اگر از حد گذشت وحشت می آورد و انسان را به کمند اضلال و رسن اغوای شیاطین گرفتار می کند. پس اگر رفیق شد از مکرش نفس رهایی ندارد و از علت های او نمی توان ایمن شد.

فرد در این مرحله هرچه کند غبار است و اگر به فلک هم برسد ، خسیس! سنگ بد گوهر است که اگر کاسه زرین شکند، قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود.

آنچه از این طریق بدست می آید سریع و سهل الوصول است، اما دیرپا نیست.

دوم/ مُلک از خردمندان جمال می گیرد و دین از پرهیزگاران کمال می یابد، حال اگر این دو به بلای نفس مبتلا شوند ، ملک و دین به خطر می افتند.

منشأ تمام رسوم ذمیمه و منبع همه عادات خسیسه ، نفس است که خردمندان و پرهیزگاران در مصاحبت ناجنس بدان مبتلا می شوند و اگر توجهی هم از جمع داشته باشند آفتی بزرگ و خطری عظیم.

ای سلیم آب ز سرچشمه ببند       که چو پر شد نتوان بستن جوی

این افراد ظاهر به دروغ آراسته می کنند ، همان که صفت منافقان است؛ "یَقولونَ بِافواهِهِم ما لَیسَ فی قلوبهم" و به عهد ناپایدارند. آتش بخل آنها مشتعل است و نعمت وجود بزرگان را کفران می کنند ؛"مَن لم یشکر الناس لم یشکر الله"

همواره حسد دارند ، که بدترین عادت است و شرری است از همان آتش که ابلیس مخلوق اوست. لاجرم هرآنچه که از آداب خرد و پرهیز است از دست می دهند و کبر و تندی بر آنها چیره می شود.

تو را با چنین تندی و سرکشی     نپندارم از خاکی ، از آتشی

آدمی در این مسیر دنائت همت و خساست طبع پیدا می کند و عزت دنیا و سعادت آخرت از دست می دهد ، هرآنچه نباید بر زبان می راند و خصائل رذیله و صفات ذمیمه عیان می دارد و آبرویش پیش خلق نقصان می یابد، لذا جز حرمان پیش خالق و مخلوق نصیبی ندارد و آنگاه که بدین ورطه گرفتار آمدند ، دانسته و نادانسته دشمن مُلک و دین می شوند.

سوم/ هرکس بر طینت خود می تند ( كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ)

دانایانِ بینا هشدار می دهند و مقیدان مضیق ناسوت بر همان مسیر ناصواب اصرار می ورزند ، غافل از آنکه یک روز یا یک شب ناگهان مرگ آغوش بر روی سیاهشان می گشاید و می شوند مصداق" ویقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا "

داد درویشــــــی از سر تمــــهــیــــد   / سر قلیــــان خویش را به مــــریـــــد / گفت که از دوزخ ای نـــــکـــو کـــــــردا / قـــــدری آتــــش به روی آن بگــــذار  / بگــــرفت و بـــبـــــرد و بـــــــــاز آورد   / عقـــــــــد گوهـــــــــر ز درج راز آورد  / گــــــــفت در دوزخ هــرچـه گـــردید   / درکـــات جحیـــــــــــم را دیــــــــــدم  / آتـــش و هیــــــزم و ذغــــال نبــــــود / اخگـری بهــــــر اشتــعـــــال نبــــــود  / هیــــچ کس آتشــــــی نمی افروخت / ز آتش خویش هر کسی می سوخت

چهارم/ ای وای از این بیابان وین راه بی نهایت

این شیوه برخورد با مخالفان در یک گروه خاص خلاصه نمی شود. چپ و راست هم ندارد. شدت و ضعف دارد ، اما متاسفانه چنانکه بیشتر سیاسیون در جامعه ما بر این قاعده استوارند که هر عملی را عکس العملی است ، مساوی و در خلاف جهت ، از هر سو که بنگری جز وحشت از آینده ی فرهنگ و اندیشه چیزی نمایان نمی شود.

اما این از آن اشتباهاتی است که باید از آن درس گرفت و از بروز مجدد آنها جلوگیری کرد و این راه ناصواب را صورت بست. چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم؟

وجود تفکراتی از این دست و بهره بردن از شیوه ی هتک و توهین برای دستیابی به مقصود ، نتیجه ی جامعه ی بی تفاوت است. جامعه ای که چو تخته پاره برموج خود را از پایش صاحبان قدرت رها کرده و در عالم خود سیر می کند ، در برابر تقوای بدون خرد و اندیشه هم بدون تفکر آغوش می گشاید .

پس بروز چنین رفتارهایی در مرحله نخست به جامعه باز می گردد . جامعه باید پویا و ایمانی باشد و بگونه ای خود را مدیریت کند که هر بد زبان و تند زبانی در برابرش تنها بماند.

اینها شرحی است از هزاران اما "ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم"

باید مراقب بود در آیینی که پیامبرش مظهر لطف و مهربانی است و امامان معصومش با مردم و برای مردم زندگی می کنند و دانشمندانش چونان خواجه نصیر پاسخ هتک را می دهند ، سلیقه ها به حساب دین گذاشته نشود .
 
در پایان داستانی عبرت آمیز را که امام خمینی(ره) در دیدار با نمایندگان دوره اول مجلس و هیئت دولت در دهه فجر سال 1359 در خصوص نرم زبانی و برخورد حکیمانه با مخافان، بیان فرمودند نقل می نمایم:
 
"یک کسی به خواجه نصیرالدین - رضوان الله علیه - کاغذی می‌گویند نوشته بود و مسائلی. و در ضمن او جسارت کرده بود به ایشان و اسم «کلب» روی ایشان گذاشته بود. ایشان جواب وقتی که نوشتند - از قراری که نقل می‌شود - مسائلی که او اشکال داشت یکی یکی به‌طور حکیمانه دفع کرده بودند تا رسیده بود به اینجایی که به ایشان گفته بود تو سگ هستی.

ایشان گفته بود که نه، اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار کلب دوتاست. کلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد.

حکیمانه این طوری حل کرده بود قضیه را. خوب، اگر خواجه هم یک کاغذ نوشته بود به اینکه نه، تو سگی و پدرت هم سگ است! فردا، یک کاغذی دریافت می‌کرد او سه تاچیز رویش گذاشته بود.

وقتی ما بتوانیم با زبان نرم، با نصیحت، با قول سالم بدون نیش، بدون اظهار غرض مردم را اصلاح کنیم، دوستان خودمان را زیاد کنیم، برای خدا همین معنا باشد، خوب، چه داعی هست که آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل کند. خیلیها خیال می‌کنند که این حرفی که من می‌زنم، ضد فلان است و سرکوب می‌شود فلان. لکن اول خودش سرکوب می‌شود. اینها توجهی به این معنا ندارند. اول یک وقتی که یک همچو شد که دیدند قلم، قلم آلوده است، این مورد نفرت واقع می‌شود."

"وما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب"
مطالب مرتبط
بستن http://www.modarair.com/news/میراث/1391-10-08-21-19-08.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 497604     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: