نام شما:
ایمیل مقصد:

گفت وگوی قدیمی مرحوم همایون خرم درباره بنان : بزرگترین حسرتم، از دست دادن فرصت کار با بنان است

گفت وگوی قدیمی مرحوم همایون خرم درباره بنان : بزرگترین حسرتم، از دست دادن فرصت کار با بنان است


گروه: موسیقی، شعر، تئاتر و سینما
تاریخ درج: 1391/11/1
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 1

 

همایون خرم می گوید بنان با آن همه سابقه همکاری با استاد من « ابوالحسن صبا » از من خواست تا چند قطعه برایش نوشته و تنظیم کرده و با هم اجرا کنیم اما...
 
استاد همایون خرم خالق آثار چون توای پری کجایی و غوغای ستارگان ( امشب در سر شوری دارم ) از میان ما پر کشید و به ابدیت پیوست تا نوای سازش تا ابد با ایرانیان همراه باشد و هرگز کسی فراموش نکند که او دیشب در سر شوری داشت و با غوغای ستارگان همراه شد تا بار دیگر دوست و استاد قدیم خود بنان را که این همه برای از دست دادن فرصت همکاری با او حسرت می خورد بار دیگر از نزدیک ببینید و با او سخن بگوید . با او، که دلتنگش بود و می گفت که باید تا آخر عمر این حسرت را با خود به دوش کشد . آری در کمال ناباوری استاد همایون خرم از میان ما پر کشید و به میان غوغای ستارگان رفت. کسی چه می داند شاید اکنون این بنان است که به استقبال او شتافته است. در زیر متن صحبتهای خرم را در گفت وگوی قدیمی او  با خبرنگار فریادگر درباره استاد بنان می خوانید:
بنان را باید از طفولیت شناخت . غلامحسین بنان ، فرزند بنان الدوله از نوادگان قاجار و شخصی متمول بوده که از کودکی با هنر و موسیقی آشنایش کرده بودند . مادر وی نوازنده پیانو بود و اولین شراره های موسیقی را در دل وی روشن کرد . اما از پدر و مادر وی که بگذریم ، حضور و رفت و آمد بزرگان و اشراف و صاحب نامان کشور به منزل پدر وی که برخی از اهالی فرهنگ و موسیقی بودند نیز راه این کودک مستعد را هموارتر کرد.
بله، استادان زیادی می رفتند و می آمدند تا روزی که استاد « مرتضی خان نی داوود » پا به خانه آنان گذاشت و بارقه های استعداد وی را کشف کرد . بنان در این دوره ها ، همیشه با صدای سازهایی که از چهاردری های خانه شان بلند می ش د،زیر لب زمزمه می کرد و مقدمه آواز خوانی خود را فراهم می کرد تا آن جا که به شاگردی نی داوود در می آید و سپس از طریق او به ذاء الذاکرین ( مشهور به رسایی ) معرفی می شود . در این دوره است که شور و شوق آواز خوانی، سرپای بنان را لبریز می کند .
اما سرنوشت غلامحسین بنان، زمانی تغییر می کند که با استاد صبا برخورد می کند. صبا با او ردیف ها، دستگاه ها و . . . را تمرین کرده و صدای او را با ویلون خود پرورش می دهد و به همین دلیل است که با شنیدن صدای آواز بنان ، ویلون صبا را به یاد می آوریم .
اما داستان به این جا ختم نمی شود زیرا بنان با خالقی آشنا می شود و دیگر در این جاست که رسماً اولین آموزش های زندگی او آغاز می شود . خالقی ، بنان را با موسیقی آوازی ، ریتم و آثار ارزشمند ایران و جهان آشنا می کند و زمینه پیشرفت او را فراهم می کند. خالقی، آواز خواندن و رعایت وزن با ارکستر را به بنان آموزش می دهد تا دریچه های دیگری نیز از هنر آواز و موسیقی به روی او باز شود . کاملاً به خاطرم می آورم دوران کودکی را از پشت درهای بسته اتاق بزرگترها آواز ابو عطا ی بنان با نام « پیمان شکن » که در عموم مردم با نام « آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا ؟ » مطرح است می شنیدم و با همان کودکی محض، در ذهن خود این موسیقی را متصور می شدم :
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زود تر می خواستی،حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا؟
نازنینا! ما به ناز تو جوانی داده ایم
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه مرگ است این یکی بی مونس و تنها چرا؟ 
یا قطعه « جوی مولیان » که باز هم با آهنگساری خالقی و صدای باس و بم بنان به ترانه سرایی « رهی معیری » که تا همیشه در ذهن ها باقی می ماند . البته بعدها بنان در برنامه « گلها » آثاری از مرتضی محجوبی مانند « کارون، از روز ازل و ....» را نیز اجرا کرد که هر یک از آنان نیز به خودی خود، دنیایی را با خود همراه می کند .
سال های سال گذشت، کودک آن دوران که از پشت درهای بسته اتاق والدین فالگوش نوای آواز بنان را می شنید ، بزرگ و بزرگ تر شد ، آهنگساز شد و به ارکستر گل ها را یافت و در این جاست که بزرگترین حسرت زندگیش رقم می خورد؛ استاد بنان به سراغ من آمد من، یعنی کودک روزهای پیشین و آهنگساز و نوازنده کنونی و از من خواست که برایش آهنگی بسازم تا با نوای ساز من اجرا کند. آری بنان با آن سن و سال و آن همه سال سابقه همکاری با استاد من « ابوالحسن صبا » از من خواست تا چند قطعه برایش نوشته و تنظیم کرده و با هم اجرا کنیم اما من در روزمرگی های زندگی غرق شدم و متأسفانه نتوانستم این کار را انجام دهم .
این بزرگترین حسرت زندگی من است که زمان لازم برای همکاری با ایشان را از دست دادم و به موقع نتوانستم به پیشنهاد ایشان ، جامه عمل بپوشانم . من بعدها از ایران رفتم تا دست روزگار، گل وجودی ایشان را از شاخه چید و جامه هنری کشور از وجودشان بی بهره شدند البته خوشحالم که یک شاگرد به نام « کاوه دیلمی » از استادان بنان بر جای مانده که نوع خواندنش شدیداً « غلامحسین بنان » را به خاطر می آورد. او صدای بنان را تکرار کرد و با آن ماندگار شد. اگر چه بنان، خود با صدایش همیشه در دل ها ، یادها و خانه های مردم بوده، هست و خواهد ماند. او ابدی است و هرگز نمی میرد زیرا صدایش زنده است.

 

 

بستن http://www.modarair.com/news/موسیقی/1391-11-01-14-42-15.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 496071     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: