قرارداد اجتماعی/ مصاحبه دکتر محمود سریعالقلم با «سیاستنامه» |
آقای دکتر! به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی از سالهای تحصیل در قیاس میان اساتیدی که نزدشان درس خواندم یا آثارشان را مطالعه میکردم این حس را داشتم که شما بیش از دیگر اساتید به وجه علمی (عینی و تجربی) سیاست توجه دارید. درواقع سیاست را بیش از آنکه به فلسفه نزدیک کنید به علم نزدیک میکنید و با همهی اهمیتی که اندیشه سیاسی دارد توجه بیشتری به علم سیاست دارید و روشهای تجربی را در فهم سیاست به کار میگیرید. ازجمله توجه خاصی به سیاست عملی، تجربههای توسعه و ترقی و شیوههای حکمرانی دارید. پرسش من این است که چرا در ایران با وجود آنکه سنت اندیشه و دانش سیاسی ما برآمده از آنچه «حکمت عملی» میخواندند، بوده اما در دوران معاصر به این سنت توجه نشده است؟ اشتهار دانشگاهی شما با ارائه سخنرانیها و مقالههایی مانند اصول ثابت توسعه و توسعه سیاسی شروع شد، چرا این نوع پرداختن به دانش سیاسی در ایران کمرونق بوده است؟ بهنظرم برای ورود به سوال شما اول باید به تحصیلات خودم اشاره کنم. من همه تحصیلاتم را خارج از کشور بودهام و همه دورهها هم در علوم سیاسی-روابط بینالملل کار کردهام. تفاوتی که آمریکا با اروپا در این دو رشته دارد این است که حداقل ۳۰ درصد علوم سیاسی-روابط بینالملل آمریکا بحث اقتصاد است. من سال ۱۳۵۵ دانشجوی سال اول دانشگاه بودم و در سال ۱۳۶۶ هم دکترایم را گرفتم و در این سالها به وضوح تجربه کردم که ۳۰ درصد متون در رشتههای علوم سیاسی و روابط بینالملل اقتصادی، اقتصاد سیاسی است. یعنی همان پیوند سیاست عملی و نظری… بله! در نظام آموزشی آمریکا این امری عادی است. آنها میگویند یک استاد دانشگاه خوب کسی است که با حوزه عمل ارتباط داشته باشد. مثلا بارها میشد که وقتی در اتاق استادم، جیمز روزِنا، نشسته بودم و با ایشان صحبت میکردم؛ وزیرخارجه آمریکا به ایشان زنگ میزد و با ایشان صحبت و از ایشان سوال میکرد. خاطرم است سالها پیش که در کنفرانسی شرکت کرده بودم، دبیر کنفرانس که آلمانی بود به من گفت که هنری کیسینجر هم در این کنفرانس است و میخواهد نظر یک دانشگاهی ایرانی را در رابطه با مسایل منطقهای و بینالمللی بداند که سه ساعت صحبت کردیم. من طی ربع قرن که در رابطه با مسایل ژئوپلیتیک جهانی مطالعه و تحقیق میکنم مراودات بسیار خوبی با سیاستمداران و دانشگاهیان غیرایرانی داشتهام و بسیار آموختهام. اما به جز چند نفر محدود، به خاطر ندارم در ایران با افرادی که در دستگاههای اجرایی هستند تبادل اندیشهای داشته باشم. البته این یک مسئله فرهنگی است. به ندرت کسی سئوال دارد. به ندرت کسی میخواهد مورد چالش قرار گیرد. به ندرت کسی تحمل نقد شدن را دارد. درحالیکه میان افراد اجرایی و دانشگاهی در کشورهای صنعتی، یادگیری، بهتر فهمیدن و دقیق فهمیدن، اصل است. در آن نظام آموزشی، فرد مهم نیست. استدلال و قدرت آنالیز و دقیق صحبت کردن مهم است. از دانشجویان من میتوانید بپرسید، هر نقدی را میتوانند در کلاس و در مکتوبات خود مطرح کنند. در موارد بسیاری، نقد آنها را پذیرفتهام. طبعاً در آن سنت آموزشی، درس خواندن، اثرات خود را دارد. بسیاری از افراد اجرایی ما، تقریباً همهچیز را میدانند. حتی بسیاری در دولت یازدهم هم اینگونه هستند. این تفاوت فضای روشنفکری آمریکا با اروپا و نیز ایران را نشان میدهد… این تفاوتی بسیار جدی است… روشنفکران ایران عموما ضدحکومت هستند، ولی در آمریکا متفکران ضددولت نیستند و حتی جزئی از نظم سیاسیاند… بله. در آمریکا به کسی استاد دانشگاه خوب و شخص تحصیلکرده میگویند که به واقعیت نزدیکتر باشد و اصلا کسی که بیش از اندازه انتزاعی باشد، در نظام آموزشی آمریکا چندان رشد نمیکند. از همین رو است که اندیشه سیاسی، شاخه محدودی در علم سیاست آمریکا است؛ تنها چند دانشکده هستند که بر این موضوع متمرکز هستند. اکثر دانشکدههای علوم سیاسی و روابط بینالملل در آمریکا بر موضوعات جاری داخلی و جهانی کار میکنند. بنابراین، این تاکید وجود دارد که استاد خوب کسی است که در تماس با دنیای واقعی و با کسی که تصمیم میگیرد، باشد. به خاطر دارم که استادان در کلاسها میگفتند برای این که ببینید تصمیمگیری در آمریکا چگونه است، باید حداقل دو سناتور، دو نماینده مجلس، دو کارشناس در وزارت خارجه آمریکا را بشناسید، باید با موسسات در ارتباط باشید. این نکته را هم میتوانم اضافه کنم که در متدلوژی علوم سیاسی و روابط بینالملل آمریکا، حاکمیت استقرایی وجود دارد؛ یعنی میگویند شما اول باید مواد خامتان را جمع کنید و بعد قضاوت و تحلیل کنید. در فرهنگ تحلیلی ما، حساسیت عمیقی به مواد خام نیست. قضاوت و ذهنیت به مسایل بینالمللی رایج است. همان دانشهای تجربی … که خیلی قوی است. برای همین است که پُستپوزیتیویزم و فرارفتارگرایی و اینگونه مکاتب روشی، ریشه عمیق متدلوژیک در شناخت و نظریهپردازی انگلیسی ـ آمریکایی دارند. همین تعریف از روشنفکری در آمریکاست که سبب میشود هم مارکسیستها و هم اصولگرایان آن را با تعبیر «روشنفکری ارگانیک» محکوم و متهم کنند. روشنفکرانی که توجیهگر هیئت حاکمهاند و فاقد روحیهی انتقادی هستند… اگر قرار است که روشنفکر در اتاق خودش بنشیند و قهوه بخورد و نظریهپردازی بکند و حلقهای از دانشجویان و دوستان خودش را جمع بکند، خبری از اثر اجتماعیای نخواهد بود! انسان درس میخواند و زحمت میکشد و کار میکند که بتواند تغییر ایجاد کند. اگر روشنفکر نتواند تغییر ایجاد کند، چه فایدهای دارد؟ من فکر میکنم کسانی که در کشور-هر کشوری- تصمیم میگیرند هم تحتتاثیر یک سری عوامل هستند و دانش آنها طبعاً مطلق نیست. اگر یک تحصیلکرده و روشنفکر برای دانش جا باز کند، میتواند بر دانش تصمیمگیرنده اثر بگذارد و بگوید که رهیافت و شناخت شما از این موضوع به این دلایل اشتباه و یا قابل اصلاح است؛ در این صورت خواهد توانست نگاه او را به جهان تغییر دهد و یا اصلاح کند. شما درباره دو تاثیر بر فضای نخبگی دانشگاهی در علوم سیاسی صحبت کردید؛ تاثیر رابطه با سیاستمداران و دیگری توجه به ساختارهای اجتماعی و شهروندان عادی که سبب میشود استاد علم سیاست ذهنی نشوند. گام بعدی برای این نوع نخبگان چیست؟ در متدلوژی علوم سیاسی و روابط بینالملل آمریکا تاکیدی هم وجود دارد مبنی بر این که - آن طور که استاد من میگفت - یک پای روشنفکر باید در کنفرانسها باشد. من زمانی که دوره دکترایم را تمام کردم، ۲۱ کنفرانس رفته بودم و paper ارائه داده بودم. البته مقاله ارائهدادن با مقاله چاپکردن فرق میکند. در نگاه آمریکایی اگر این کار را نکنید، دانشجوی خوبی نیستید، باید در انجمنهای تخصصی زحمت بکشید. ضمنا انجمن روابط بینالملل و انجمن علوم سیاسی آمریکا که حول و حوش ۸۰ سال سابقه دارند، کل جامعه فکری و نظری و نظریهپرداز این دو رشته را سالی یک بار گرد هم میآورند، در طول سال هم در مناطق مختلف بر موضوعات خاص بحث و گفتوگو میشود. این عدد دقیق است؟ یعنی اینها را واقعا ثبت کردهاید؟ بله، این به خاطر آن است که در دوران تحصیل خیلی statistical (آماری) بار آمدهام. من در دوره دکترا، ۱۲ واحد احتمالات در دانشکده ریاضیات گذراندم. جالب اینجا است که شما تنها باید سر کلاس میرفتید و نمره مهم نبود؛ وقتی میپرسیدیم این دوازده واحد احتمالات پیشنیاز چیست، میگفتند شما باید در معرض ریاضیات قرار بگیرید. میگفتند کسی که ریاضیات نمیداند، نمیتواند علمی باشد. اجازه بدهید باز از منظر همان افراد سخن شما را نقد کنم. شما به سرشت تجربی و طبیعی علوم سیاسی در نظام دانشگاهی آمریکا اشاره کردید. تاکید روی کمیت در کل کارهای شما هست. آیا کمّی کردن علم سیاست، انحراف از روششناسی علوم انسانی که متکی به کیفیت است، نیست؟ تبدیل روابط انسانی و اجتماعی به عدد، انسان را به ماشین بدل نمیکند؟ من استادی داشتم که بعدها شنیدم شروع به کار برای مایکروسافت کرده است. ایشان دو مدرک دکترای ریاضیات و روابط بینالملل داشت و یکی از فوقالعادهترین افراد دانشمندی است که من در زندگی دیدهام. سر کلاس ایشان ما فقط فرمولهای ریاضی داشتیم. کتابهای ایشان هم فقط ریاضیات بود. در کتاب روش تحقیقی هم که من دارم، فراز و نشیب کمیت را در علم سیاست و روابط بینالملل مورد بحث قرار دادهام. این امر در دهه ۶۰ میلادی شروع شد که خواستند علم سیاست را هم مثل اقتصاد کنند، اما موفق نبودند و شکست خوردند. میخواهم عرض کنم که کمّی کردن علوم سیاسی و روابط بینالملل محدودیتهای جدی دارد. با این همه، از این فرمولها، جدولها، منحنیها و ارقام و آمار برای افزایش دقت در تحلیل استفاده میشود. آقای دکتر، اجازه بفرمایید بحث را روی ایران متمرکز کنیم. بحث عمومی کردن علوم سیاسی و آسیبشناسی این مقوله، مهم است. به نظر میرسد علوم سیاسی در ایران چه در حوزه نظر، چه در حوزه عمل، به نوعی با اشرافزادگی پیوند داشته است. این شاید همیشه یکی از موانع عمومی شدن علوم سیاسی در ایران بوده است. نکته دیگر اینکه وجوهی از اقتدارگرایی در حکومت و سیاست در ایران بوده که باعث میشده تودهها یا شهروندان تصویر غیرواقعی یا فانتزی از آنچه در عرصه عمل در سیاست واقع میشود، داشته باشند. نظر شما چیست؟ این دو عامل را تا چه حد مانع عمومی شدن علوم سیاسی در ایران میدانید؟ فکر میکنم وضع ما خیلی طبیعی است، به خاطر اینکه علم سیاست به معنای حدود ۲۰ هزار تکستبوکی که الان وجود دارد، در کشور ما پدیده غریبی است. ما قبل از انقلاب عمدتا جزوه داشتیم و ترجمه. علم سیاست به معنای اینکه عدهای رفتند با تکنیک و متد درس بخوانند تا اثرگذاری کنند، حتی در حد دانشگاهی و علمی بسیار محدود بوده است. من وقتی برگشتم و شروع به درس دادن در دانشگاه کردم، اولین مسالهای که با آن روبهرو شدم این بود که دانشجو با واژه «فرضیه» اصلا آشنایی ندارد. برای همین است که اولین کارم نوشتن کتاب روشتحقیق بود در این مورد که مفروض چیست، اینکه ما باید چارچوب نظری داشته باشیم و نظریهپردازی بکنیم؛ مفروض اصلی، مفروض فرعی، فرضیه اصلی و مفاهیم و مصادیق چگونه هستند. واژههایی مانند ابطال فرضیه، اثبات فرضیه و اینها همه مربوط به بعد از انقلاب هستند؛ قبل از انقلاب متدلوژی بسیار ضعیف بوده است. اصلا ما کتاب روشتحقیق و متدلوژی به معنای امروزی کلمه در علوم سیاسی و روابط بینالملل ایران قبل از انقلاب نداریم. این کارها خیلی هم زمان برد؛ در دهه ۷۰ خیلیها در ایران کار کردند که علوم سیاسی قدری علمیتر شود و در تئوریهای روابط بینالملل، در توسعه، در جامعهشناسی سیاسی و در اندیشه سیاسی به صورت تکستبوک دربیاید. اصلا کتابی که درس میدادند مبانی علم سیاست مرحوم دکتر عبدالحمید ابوالحمد بود که محتوایی از تاریخ و ادبیات داشت؛ یعنی اصلاً علم سیاست به معنی روش تحقیق نبود! اول باید درباره دانشگاه بحث کنیم. ما در دانشگاه اصلا طبقهای از افراد نداشتیم که با فنون و تکنیک و علم سیاست جدید آشنایی داشته باشند و نظریهپردازی بکنند. الان میتوانیم ادعا کنیم که در ایران حدود ۵ مکتب فکری نسبت به توسعهنیافتگی ایران داریم. هماکنون افراد با مفاهیم و چارچوبهای نظری و فرضیه بحث میکنند، در حالی که افراد قبلا تاریخ میگفتند و توصیف میکردند؛ نه مقدمهای بود، نه موخرهای، نه قالببندیای. یک نفر یک ساعت و نیم صحبت میکرد تا دو نکته بگوید اما الان در دنیا میگویند در ده دقیقه هرچه دارید، بگویید. اگر در این ده دقیقه متد نداشته باشید، نمیتوانید حرفتان را بزنید. بنابراین، مفهومسازی، فرضیهسازی، نظریهپردازی در ایران، بعد از انقلاب شروع شد. این به دلیل عقبماندگی متدلوژیک ما بوده یا حاکمیت متدلوژی تاریخی در دانشگاههای غرب؟ چون به هر حال ارتباط بین دانشگاههای ایران با دانشگاههایی مثل دانشگاههای فرانسه یا بریتانیا از قبل از انقلاب وجود داشته است. اگر اجازه داشته باشم اول این را بگویم که در دانشگاههای کشورهای صنعتی احترام همه حفظ و نگهداشته میشود. من تقریبا در اکثر این دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی رفت و آمد داشتهام و این موردی است که دیدهام. خیلی کلی بگویم که در اکثر کشورهای اروپایی اگر در رشته علوم سیاسی و روابط بینالملل درس بخوانید، نمادی از دو نوع دانش کسب میکنید؛ یکی تاریخ سیاسی، یکی اندیشه سیاسی- اگر یک نفر استعدادش خوب باشد و خوب درس خوانده باشد. مثلا اگر کسی در آلمان یا فرانسه درس بخواند و در دانشگاه با چند استاد خوب در فلسفه سیاسی، اندیشه سیاسی و جامعهشناسی سیاسی کار کند، میتواند خیلی رشد کند. اما رشته روابط بینالملل یک رشته آمریکایی است که بعدها قدری هم در انگلیس رشد کرد و بقیه اروپا تحتتاثیر آن است. یعنی تا قبل از دهه ۷۰ روش تحقیق در آموزش علوم سیاسی باب نبود؟ حتی واحدی هم در دانشگاهها وجود نداشت؟ من بر رسالههای دانشجوها مطالعه کردم و دیدم اکثر رسالههایی که آنها در فوقلیسانس مینوشتند با واژه «ریشهها» بوده است؛ ریشههای این و آن موضوع. در حالی که الان دانشجو مفهومی را انتخاب میکند و بعد با مصداقهایی در یک محدوده تاریخی آن را مورد بررسی قرار میدهد. اینها اثر متدلوژی است، این متدلوژی جدید است که این کار را کرده است. این را هم در نظر بگیرید که ما الان حدود ۵۰۰ phd ایرانی در علوم سیاسی و روابط بینالملل داریم که بعد از انقلاب در ایران درس خواندهاند و تحت تاثیر متدلوژی هستند؛ اینها مفروض و فرضیه را میدانند. بعضی خیلی خوب درس خواندهاند ولی عموماً ضعیف هستند، بعضیها محدود ماندهاند و بعضی ارتباطات جهانی پیدا کردهاند. پس پاسخ به این که چرا علم سیاست رشد نکرده را باید در بستر دانشگاه- که علوم سیاسی جدی نداشته- جست. اینجا سوالی پیش میآید: ما از اواخر دهه ۵۰ میلادی شاهد تعمیق روابط دانشگاهی بین ایران و ایالاتمتحده هستیم. چرا این ارتباط دانشگاهی منجر به ظهور و بروزی در علوم سیاسی در عرصه متدلوژیک در ایران نمیشود و تا بعد از انقلاب اسلامی به تاخیر میافتد؟ آنهایی که در اروپا و آمریکا درس خواندهاند و دکترا و فوق دکترایشان را آنجا گرفتهاند ضرورتا هر آنچه آنجا بوده را جذب نکردهاند. بستگی دارد که شما کدام دانشگاه بودهاید، با چه کسی کار کردهاید و چقدر خودتان علاقه داشتهاید. رتبهبندی دانشگاهها خیلی مهم است. آمریکا حدود ۷۰۰ دانشگاه دارد، به نظر من میرسد که ۵۵۰ مورد آن اعتبار خاصی ندارد. در آن ۱۵۰ دانشگاه دیگر هم تنها ۶۰-۷۰ مورد عالی هستند و بقیه باز سطح پایینتری دارند. شاید تجربه کردهاید که وقتی با افراد روحانی صحبت میکنند، از آنها میپرسند که مثلاً با چه کسی مکاسب خواندهاید، استاد شما چه کسی بوده و کجا درس خواندهاید. اینکه شخص روحانی در نجف، قم یا مشهد درس خوانده بسیار مهم است. اینکه استاد او چه کسی بوده و در معرض چه کسانی قرار گرفته، تعیینکننده است. اگر اجازه بدهید وارد بحث سلسله مقالات «۳۰ ویژگی» بشویم. این مقالات سه ضلع دارند؛ ضلع اول آنها دانشگاهیان است، ضلع دوم سیاستمداران هستند، ضلع سوم نیز مردم که مخاطب مطالب شما هستند. در مورد دانشگاه به نظرم خوشبین هستید، بهخصوص اینکه میگویید بعد از انقلاب اتفاقهای مهمی افتاد و البته شاید یک مقدار هم ملاحظه همکاران دانشگاهی خود را میکنید. میخواهم بدانم جامعه دانشگاهی ما واقعا چقدر به «علم سیاست»ی که میفرمایید وقوف دارد؟ من اگر بخواهم جامعه دانشگاهی در این رشتهها را نقد کنم، اولین نکتهای که خواهم گفت این است که اساتید محترم ما، در کوران همایشهای بینالمللی نیستند. یکی از دانشجویان دکتری من میگفت که ما الان در کشور حدود ۲۰۰ موسسه تحقیقاتی در علوم سیاسی، روابط بینالملل، مسایل استراتژیک و مطالعات منطقهای داریم. بعد از شنیدن این حرف باید بلافاصله از خود بپرسیم که خروجی اینها چیست؟ چیزی حدود هزار نفردر این موسسات کار میکنند. اگر من در اتاقم بنشینم و از طریق اینترنت بخواهم بفهمم که آمریکا چگونه تصمیم میگیرد، به ۱۰ درصد از حقیقت هم پی نمیبرم. این مشکل علوم سیاسی ایران است. سنتی در کشور ما هست که هر چقدر بیشتر کتاب بخوانید، بیشتر میتوانید استنباط کنید. کتاب خواندن بهعنوان یک پایه نظری و فکری خیلی مهم است- اگر کسی کتاب نخواند، اصلا نمیتواند وارد مراحل بعدی شود- اما من نکته شما را میپذیرم که علوم سیاسیهای ما اولا نظریهها را خوب نخواندهاند و دوم اینکه دوره دکترا در کشور ما خیلی جدی نیست. خیلی هم خوب است که دانشجو حداقل در یک دانشگاه خوب دنیا تحصیلات عالیه داشته باشد. ما نظریهها را خوب نخواندهایم و در کوران همایشهای بینالمللی هم نیستیم. من فکر میکنم یک استاد دانشگاه خوب کسی است که حداقل با ۵۰ موسسه تحقیقاتی دنیا در ارتباط باشد، حداقل ۵۰۰ نفر را در رشته خودش در دنیا بشناسد، با ۴۰ وزیر خارجه در دنیا دوست باشد، مثلاً اگر به آنکارا رفت، با وزیر خارجه ترکیه بتواند تعامل فکری داشته باشد و اینگونه بفهمد که در ترکیه چه خبر است، نه اینکه بخواهد فقط روزنامههای ترکیه را بخواند. یک استاد دانشگاه خوب کسی است که تا میتواند نزدیک به واقعیات استنباط کند. این مسایل در ایران بسیار ضعیف است و یک دلیلش هم این است که اکثر کسانی که در این رشته هستند، به این رشتهها به عنوان شغل نگاه میکنند و متاسفانه به خاطر حقوقی که از دانشگاه میگیرند وابسته هستند، اینها حتی اگر هم به لحاظ شخصی دارای نبوغ و استعداد و شجاعتی باشند، به خاطر آن وابستگی مالیای که به دانشگاه دارند، گرفتار ضعف در ابداع و خلاقیت میشوند. خط مشیها هم الان متفاوت است و به سمت بومی شدن علوم انسانی میرویم. بله، در این مورد بیشتر حرف از متون است؛ آن نکتهای که من دارم میگویم ارتباطات بینالمللی است که از یک منظر با آن تضادی ندارد. یک شخص روحانی که در ایران متون اسلامی میخواند، میتواند ارتباطات بینالمللی هم داشته باشد و مکتب خودش را در دنیا مطرح بکند. این مشکلی ندارد. مساله این است که همان طور که صنعت ما مشکل دارد چون بینالمللی نیست، سیاستمداران ما هم عموماً بینالمللی نیستند، هنر، علم و دانشگاه ما هم همین طور. همه با استانداردهای محلی محک زده میشوند و برای همین است که ضعیف باقی میمانند و مورد چالش قرار نمیگیرند. در ضلع دوم اتفاقا همین نکته مورد انتقاد است. چرا مدرسه علوم سیاسی و روابط بینالملل که قرار بوده نیروی سیاسی (دیپلمات) آموزش دهد، نتوانسته چنین کند؟ این اتفاق نیفتاده که به قول شما یک دیپلمات صحبت از صداقت در روابط بینالمللی میکند یا مثلا نمیتواند مبانی علم سیاست را در گفتوگوها طراحی کند. وقتی به عنوان مثال به دانشگاه جورج تاون آمریکا میروید، میبینید که مثلا ۴۰ استاد در آنجا درس میدهند که همه اینها یا آمریکا درس خواندهاند، یا انگلیس و آلمان. همه اینها متون مشترک خواندهاند و متدلوژیشان مشترک است. هر کدام تخصصی دارند، اما در یک قالب مشترک فلسفی حیات فکری دارند. ما در ایران چنین فرهنگ مشترکی نداریم، وقتی دور هم جمع میشویم هر کسی از یک دانشگاه فارغالتحصیل شده است. که از جهانهای مختلف آمدهاند… بله. متدهایمان با هم فرق میکند. بعد از ۲۶ سال کار در دانشگاه، اخیرا گروه از من خواسته بنویسم که دوره دکترا به چه معناست. وقتی دور هم جمع میشویم تعریفمان از اینکه دانشجوی دکترا چه کسی باید باشد، چطور باید درس داد، آیا استنباط دانشجو مهم است یا اینکه دانشجو باید به متون مسلط باشد، فرق میکند. فرض کنید در ایران برای ورود به دوره دکترا یک شرطی گذاشتهاند که دانشجو باید مقاله چاپ کرده باشد. چنین پیش نیازی اصلا در دانشگاههای برتر دنیا هم وجود ندارد. آنها میگویند که شما مدام باید تمرین کنید، شما مقاله ارائه میدهید اما تا بخواهید آن را چاپ بکنید خیلی زمان میبرد. شما اول باید یاد بگیری که مقاله بنویسی و بعد آن را ارائه بدهی و افراد نقدت بکنند. چاپ کردن در دانشگاههای معتبر دنیا خیلی مساله مقدسی است. اما ما میگوییم دانشجو، فوق لیسانسش را گرفته و حالا حتما باید مقاله ISI داشته باشد. فرد چه کار میکند؟ میرود روبهروی دانشگاه تهران و آنجا یکی را پیدا میکند. یعنی میگوید چقدر باید پول بدهم تا یک مقاله ISI از من در جایی چاپ شود. بالاخره هندوستانی، لهستانی، جایی پیدا میشود! به این ترتیب به بحث سوم میرسیم. تلاشی که شما در همه این سالها داشتهاید، کمی کردن، تعریف کردن، اصول برشمردن، منظم کردن و منضبط کردن ذهن عمومی ما بوده، آن چیزی که به اسم فرهنگ سیاسی گفته میشود و به نوعی در ایران شناختی از آن وجود ندارد. در بسیاری از کشورها، افراد هویتهای روشنی دارند. مثلا فردی در آمریکا اگر دموکرات است، این یک تبار تاریخی و هویت سیاسی و اجتماعی است؛ حتی اگر تغییری بکند و حزبش را عوض بکند، براساس یک درک و موقعیت جدید چنین میکند. چنین چیزی در ایران تقریبا وجود ندارد. به جز موارد خاصی که حرکات تودهای یا عشیرهای است، فرهنگ سیاسی به معنی عام کلمه وجود ندارد. بدبینی نسبت به سیاست هم وجود دارد. فردگرایی هم که شما در کتابتان به آن اشاره کردهاید، فردگرایی منفی است نه به معنای التزام به حقوق فردی؛ به این معنا در جامعه ایران، کارهای جمعی هم وجود ندارد. اگر اجازه بدهید برای اینکه این سوال بسیار مهم و خوب شما را پاسخ بدهم، از اندیشه سیاسی شروع کنم. کارخانههای بنز، زیمنس یا زایس آلمان، خروجیهای یک تفکر در آلمان هستند. اگر بخواهیم از رشته خودمان استمداد بگیریم، باید بگوییم که آلمان، آلمان شده است چون در این کشور بین شهروند، سیاستمدار، استاد دانشگاه، صنعتگر، جامعه مدنی و احزاب یک قرارداد اجتماعی وجود دارد. همه پذیرفتهاند که باید در هر صحنهای که هستند رقابت بکنند. همه پذیرفتهاند که باید حقوق مدنی وجود داشته باشد. آنها برای زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود مقرراتی طراحی کردهاند و همه با این مقررات زندگی میکنند. بیدلیل هم نیست که در ۴۵ سال گذشته، نرخ تورم در آلمان بین یک و نیم تا ۲ درصد بوده است. ای |
- مدیریت و بازاریابی در گفت و گو با دكتر علی مختاری
- ارتباط بهره وری در سازمان و کیفیت زندگی کاری کارکنان / حمید رضا موحدی زاده کارشناس ارشد مدیریت منابع انسانی
- معرفی دکتر علی مختاری عضو هیآت علمی دانشگاه جامع علمی ، کاربردی استان خراسان رضوی
- رفق و مداراي علي عليه السلام
- رفق و مدارا در سيره نبوي
- مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و نرمي با ايشان نصف زندگي مطلوب است
- آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، در همایش
- «کشتن یک نفر معادل کشتن آدمیان است» و نیز خطاب به همه انسانها فرموده است: «والله یدعوا الی دارالسلام: و خداوند بندگانش را به سوی دار امنیت و سلامت دعوت میکند».
- سيد علي ميرفتاح در اعتماد نوشت: مرگ حق است و حق با خودش مهر و آشتي ميآورد و مهرباني و دوستي و... خدا همه را ببخشد و بيامرزد،
- یادداشــــت: کارنامه یک انقلابی مدارا طلب.........آفرین چیت ساز اول
- سپهر سحابی از پنجره خانواده اش: به ياد دکتر يدالله سحابی؛ مبارزی مصلح
- سخني با فارسها و عربهای پاکنهاد/ بيماري دوره كودكي بشر/ علی ربیعی (علی بهار)
- واکنش رییس جمهور به حمله به مطهری؛ منطق دولت مروت با دوست و مدارا با دشمن است
- دکتر حسن روحانی، رئیس جمهور: منطق دولت «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» است
- مدارا و عدالت؛ معبر توسعه/ دکتر جلال جلالی زاده
- و تمرین کنیم که سیاست، هنر است... عرصه سیاست و مذاکره؛ عرصه برد - برد است/ احسان یوسفی
- عوامل موثر بر پیشرفت یک کشور چیست؟ ۳۰ ویژگی که یک کشور را قدرتمند میکند
- حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری: امروز مردم از روحانیت عمل و اخلاق را با هم میخواهند و ما نباید خود را از مردم جدا کنیم.
- نگاه رحمانی در قالبی روحانی/ نویسنده: احمد مسجد جامعی
- پیامبر اکرم (ص) به حضرت علی(ع) گفت شما میتوانید ولی باشید اما باید مردم شما را بپسندند چرا که واقعاً رأیگیری و خواست مردم اصل معتبری است.
- انسان و آزادی در باور شهید بهشتی
- حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری: دعا کنیم خدا کینه را از دلهایمان بیرون کند
- رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا شکسته شده است، بازگشایی سفارت این کشور در تهران را «غیرممکن» ندانسته است.
- اکنونکه ما به درستی با دشمنان راه مدارا و گفتوگو را پیش گرفتهایم، جا دارد با دوستان داخلی نیز مروت و انصاف و حداقل همان مدارا را پیشه کنیم.
- دوهفته نامه آیت ماندگار با خط و مشی اصلاح طلبانه اما فارغ از سیاست زدگی های مرسوم در فضای رسانه ای کشور برای مخاطبان عرضه خواهد شد.
- صلح و آرامش چگونه به خاورميانه بر ميگردد؟ عربستيزي و فارسستيزي نتيجهاي ندارد/ اختلاف و نزاع بين ايران و عربستان برندهاي ندارد
- آیت الله یثربی: بگذارید کشور به سمت پیشرفت حرکت کند، بگذارید امنیت اداری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جامعه حاکم شود، بگذارید اهل فکر و نظر حرف شان را بزنند، همه به انقلاب و نظام علاقمندند
- یادداشتی از سیدحسین موسویان: چرا ایران به آمریکا بیاعتماد است و چه باید کرد
- فتاحی، رئیس فراکسیون اهل سنت در گفتوگوی تفصیلی با ایلنا: من دوست دارم مردم در رفاه باشند و منابع و گاز این کشور از آن مردم باشد و اسیر سیاستهای کرملین نباشیم./ میخواهم کشورم با اسلام اعتدالی اداره شود
- به مناسبت بیست و یکمین سالروز درگذشت/ متن کامل وصیت نامه مهندس بازرگان
- سیدحسن رسولی 15 اسفند ماه در گردهمایی اصلاحطلبان و حامیان دولت خراسان رضوی: اتحاد میان اصلاح طلبان باید به عنوان یک سرمایه حفظ شود
- مهندس حسین امینی، رئیس بنیاد امید ایرانیان در خراسان رضوی: امید است مجلس دهم مجلسی با تفکر ملی باشد، سرمایه ملی را به خدمت بگیرد و همراه دولت باشد. قوانین را در راستای کمتر کردن مشکلات جامعه تصویب کند و گامهای موثری در جهت رفع معضل بیکاری جوانان برد
- دکتر عارف، رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان در مشهد: ما اعتقاد داریم پس از انتخابات رقابت تمام شده و زمان رفاقت است تا با همراهی یکدیگر برای دغدغههای مشترک تلاش کنیم.
- اینک در نوروز باستانی، یک بار دیگر، با هم میثاق میبندیم که به یمن قدوم این عید تحولآفرین که «احسن الحال» دعای قلبی همه ما در کنار سفرههای هفتسین است، حقیقت، صداقت، صلحجویی و احترام به خردجمعی راجایگزین ناراستی،دروغ،جنگطلبی و خودمحوری میسازیم
- رییسجمهوری در نشست مشترک اقتصادی بازرگانان ایران و پاکستان، تاکید کرد که سیاست جمهوری اسلامی ایران، تعامل سازنده با جهان و همسایگان و از جمله پاکستان است./ علاقمند به ادامه تنش با عربستان نیستیم/ اگر مشکلی بین دو کشور است باید حل و فصل شود
- راه توسعه و پیشرفت چیست؟ باید تمرین مدارا کنیم و یاد بگیریم “اختلاف نظرها”، “تفاوت سلیقه ها” و حتی “خطاها”ی دیگران را تحمل کنیم و با ایشان مدارا نماییم.
- سخنان متفاوت یک دانشجو در دیدار رهبری: شیوه تعامل با من و امثال من چگونه باید باشد؟ به عنوان عضو کوچکی از جامعه ی حقوقی کشور، این درس را از اساتید خود آموخته ام که «دفاع از حقوق افراد، لزوما به معنای دفاع از گفتار و رفتار ایشان نیست، اما ضرورتی انکار
- علی ربیعی، وزیر کار و امور اجتماعی: ما باید با مدارا در کنار هم کارکنیم، چراکه برای حل مسائل ایران، نیاز به اجماع داریم و دولت بر این سیاق تلاش خود را تداوم میبخشد.
- نوسازي جامعه مدني ايران ١٤٠٠/ كار نا تمام شيخ حسن روحانی/ برگرفته از سایت بهارنیوز
- معاون سیاسی استاندار خراسان رضوی: تحمل و مدارای سیاسی در دولت یازدهم افزایش پیدا کرد
- به مناسبت19 شهریور سالروز عروج آیت الله طالقانی/ طالقانی مظهر مهر و مدارا
- به مناسبت19 شهریور سالروز عروج آیت الله طالقانی/ طالقانی مظهر مهر و مدارا
- راز محبوبیت آیتالله طالقانی/ اثری از استاد غلامعباس توسلی
- فریدون مجلسی در گفتوگو با امید ایرانیان: رفرم مشروطیت،فریب روشنفکران خود را خورد/ اصلاحات استمرار مشروطه است.
- وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سابق کمیته اجتماعی شورای عالی امنیت ملی و معاون وزیر اطلاعات در دولت اصلاحات میگوید که ایران در زایشگاه تروریسم زیست میکند.
- گفتوگو با صادق زیباکلام به نقل از «شرق» اگه روحانی بخواهد بیايد، باید از او حمایت کنیم و این در گرو این است که رهبری اصلاحات دور دوم از ایشان حمایت بکند که توصیه میکنم اين كار را بکند.
- 25 آبان (16 نوامبر)؛روز جهانی تساهل و مدارا/ اعلامیه اصول مدارا در شش ماده (مفهوم مدارا، مدارا و دولت، ابعاد اجتماعی، آموزش و پرورش، تعهد برای عمل، روز جهانی مدارا تنظیم شده است.
- او آموزگار بزرگ مهر و مدارا بود/ خداحافظ آیتاللهِ صبور!/ اسماعیل حسینپور
- مدارا، بیش از هر چیز، گرایش ذهنی است که حاصل شناخت حقوق بشر جهانی و آزادیهای بنیادی دیگران است.
- سال 1398 سال نوعدوستی، انعطاف و گشایش در مدیریت شهری نویسنده: حمیدرضا موحدی زاده*
- حمیدرضا موحدی زاده، نایب رئیس شورای شهر مشهد: برخورد نامناسب با سرمایههای اجتماعی باعث کاهش مشارکت مدنی مردم میشود