نام شما:
ایمیل مقصد:

امام حسین(ع) الگوی روشنگری، مذاکره منطقی و عزت مندی / گردآورنده و تدوین : حمیدرضا موحدی زاده

امام حسین(ع) الگوی روشنگری، مذاکره منطقی و عزت مندی / گردآورنده و تدوین : حمیدرضا موحدی زاده


گروه: رویکرد مدارا، مروت و تدبیر
تاریخ درج: 1392/8/25
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 2
 
تاکنون مورخان و ناقلان، واقعه و تراژدی شگفت انگیز و ماندگار عاشورا را از زوایای متعددی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند. بسیاری از سر علاقه و شدت دوستی با اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) و به خصوص امام حسین(ع) و یاران اندک ولی باوفایش، حوادث محرم سال 61 هجری قمری را که منتهی به شهادت مظلومانه حسین ابن علی و یارانش گردید، از بعد عاطفی و احساسی بررسی، نوشته یا آن را نقل کرده اند. در این تحقیق که بیشتر مستند به سخنان امام حسین(ع) در 6 ماه آخر عمر مبارکشان می باشد سعی شده از دیدگاه عقلانی و انسانی نیز این نهضت و حرکت اصلاحی و آزادیخواهانه تاریخ مورد کنکاش قرار گیرد.
 
ابتدا با طرح 3 سؤال به استقبال مباحث مطرح شده در تاریخ و مقتل « ابی مخنف » و هِشام بن‌محمد شاگرد ابومِخْنَف رفته و به ابعاد مختلف آن می پردازیم :
 
1- هدف و فلسفه حرکت امام حسین(ع) و خارج شدن از مدینه آن هم به اتفاق خانواده اش چه بود ؟
2-  آیا امام به پای خود به صحنه جنگ نابرابرکربلا رفت ؟
3- چه ضرورتی داشت امام خانواده اش را به همراه خود ببرد ؟
 
الف) دوران 10 ساله امامت حسین ابن علی پس از شهادت امام حسن مجتبی(ع) :
 
" متعهد به صلح نامه امام حسن مجتبی(ع) با معاویه "
 
برای روشن شدن زوایای این حادثه ، از زمان حکومت معاویه شروع می کنیم. وقتی بعد از شهادت امام حسن (ع) امامت به حسین بن علی می رسد ، یعنی نوبت مسئولیت دینی به امام حسین (ع) رسید. خبرچین ها برای معاویه خبر آوردند که حسین بن علی در تدارک قیام و خروج بر علیه تو است . علت این گزارش ها ، موضع گیری های امام حسین بود که در جاهای مختلف فرموده بود : « پیغمبر فرمودند که اگر کسی معاویه را بر منبر من ببیندو بر علیه او اقدام نکند ،به من جفا کرده است » ( نقل به مضمون) .
آری امام حسین این حرفها را می زد ولی هیچ گونه حرکت عملی بر علیه معاویه نمی کرد. نه در زمان امام حسن (ع) و نه در زمان بعد از آن . به خاطر اینکه پایبند به « عهد و پیمان » و صلح  برادرش با معاویه بود.
در جواب نامه معاویه ، امام چنین می نویسد : « بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد فقد وصلنی کتابک و فهمت ما ذکرت ، معاذالله ان انقض عهداً عهده الیک اخی الحسن= نامه ی توبه من رسید و مطالب آنرا فهمیدم ولی با این حال می گویم :  به خدا پناه می برم که بخواهم عهدی که برادرم حسن (ع) با تو بسته است را نقض کنم » . یعنی ؛ من اهل « نقض عهد» نیستم . همان طور که خداوند به پیغمبر خودش اجازه نداد که عهدی راکه با مشرکین بسته بود ، نقص کند ، لذا عهدی را که برادرم با توی مسلمان ( البته مسلمانی که از نظر حسین بن علی به فسق آلوده شده است ) بسته است را هرگز نمی شکنم ، چون این « عهد و پیمان » است و فرقی ندارد که طرف مقابلش فاجر باشد یا محسن ، من پایبند به آن هستم .
جالب است که معاویه از پاسخ امام (ع) قانع می شود . چون معاویه امام حسین را می شناسد. اکنون وارد جریان تاریخ بعد از معاویه می شویم که آن را زیاد شنیده اید . هنگامی که معاویه از دنیا می رود اولین تصمیم گیری او در رابطه باحسین بن علی (ع) « گرفتن بیعت یا جان حسین » است. پیکی از دارالاماره می آید و می گوید امیر شما را فرا خوانده امام حسین وقتی وارد دارالاماره می شود ، متوجه می شود که معاویه مرده است و امیر مدینه می گوید : به من دستور داده اند که از شما بیعت بگیرم .امام (ع)می گوید : حتماً بیعت ما برای حاکمان خیلی مهم است . چرااز بقیه دعوت نکرده اید؟ یقیناً بیعت ما ، بیعت سایر مردم را نیز به دنبال خواهد داشت،می گوید : بیعت در خفا که ارزش ندارد ، بگذارید در جمع مردم و علنی باشد . ماهم باید نسبت به آن ،فکر کنیم و اندیشه کنیم .
نهایتاً هنگامی که از مدینه حرکت می کند ، این آیه راتلاوت می کند ؛"فخرج منها خائفاً یترقب = از شهر خارج شد در حالی که نگران بود و به عواقب مسأله می اندیشید".
 
ب) خارج شدن از مدینه و حرکت به سمت مکه با قصد سکونت در شهر مکه و حرم امن الهی
 
" روشنگری در راستای تأمین امنیت و حق آزادی بیان خود، خانواده و مردم "
 
در کتاب « تحف العقول » خطبه بلندی است از امام حسین (ع) که در « مکه و منی » مطرح کرده است و خطاب به « علمای دین » است .در آن خطبه ی سراسر توبیخ نسبت به علمای دین ، در مورد امر به معروف می گوید : " دعاء الی الاسلام"امر به معروف ، دعوت به اسلام است .اگر امر به معروف یعنی دعوت ، کسی که دیگران را دعوت می کند که شمشیرنمی کشد . آیا با شمشیر دعوت می کنند؟ خیر ، با خواهش و احترام دعوت می کنند.پیغمبر اسلام هنگامی که مردم را به اسلام دعوت می کرد با شمشیر بود ؟
اگر اینها را کنار هم بگذاریم ، معلوم می شود که حسین بن علی (ع) می گوید : من دعوتم را و حرفم را (امر به معروف ) می گویم . آن چیزهایی که بد است و زشت شمرده می شود و آن چیزهایی که خیر است را می گویم ، ولی مردم مخیر هستند که بپذیرند یا نه . ( فمن قبلنی بقبول الحق … ) اگرکسی پذیرفت که این حرفهای من عین گفته های حق تعالی است و عین حق است ، به مفاد آن عمل می کند و هر کس هم قبول نکند (فمن ردّ علیّ هذا ) هر کس نیز حرف من را رد کند و قبول نکند ( اصبر حتی یحکم الله بینی و بین القوم بالحق … ) صبر می کنم . تحمیل نمی کنم که باید حرف من را بپذیرید . اصلاً در قاموس دین این گونه نیست که چیزی را به دیگران تحمیل کنند .
در قرآن هم می گوید : « لا اکراه فی الدین » مگر می شود که کسی یک چیزی را حق بپندارد و دین بشمارد و با بهره گیری از زور ، بخواهد که مردم آنرا بفهمند و به آن عمل کنند . برفرض که مردم به زور شمشیر آمدند و نماز خواندند ، این چه نمازی است و چه ارزشی دارد ؟ نماز را نمی شود با دستور رسمی و بخشنامه به مردم تحمیل کرد . مسائل دین را باید بگذاریم که فرد با دلدادگی به سراغش بیاید.
البته بعضی از مسائل اجتماعی است که تبدیل می شود به قانون وقرارداد اجتماعی که الزامات قانونی را هم در پی دارد ، مانند قراردادهای اجتماعی و قوانین عرفی .مثلا در قانون آمده است که مقررات راهنمایی و رانندگی باید مراعات گردد . هرکس از چراغ خطر عبور کند ، جریمه اش می کنند . فرق هم نمی کند که قبول داشته باشد یا قبول نداشته باشد . وقتی قرارداد اجتماعی شد اینجوری است . احکام اجتماعی اسلام هم همین طور است . وقتی تبدیل شد به قرارداد اجتماعی و مردم پذیرفتند و تبدیل شدبه قانون ، مانند قانون اساسی و قوانین دیگر و اکثریت مردم آن را تأیید و تصویب کردند ( مستقیم یا غیر مستقیم و توسط نمایندگان خویش ) ، باید همه ی شهروندان آن را بپذیرند وگرنه کیفر های تعیین شده در قوانین را در باره ی او اعمال می کنند . زورهم هست . همه جای دنیا هم همین جوری است . قراردادهای اجتماعی ،بدون پشتوانه اجرایی قدرتمند ، قابل تحقق نیست .
امام حسین از مدینه می آید به مکه . در آنجا هم گفته های خود را تکرار می کند . امر به معروف را مطرح می کند و رسماً می گوید : " اللهم انک تعلم انّه لم یکن منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شیئ من فضول الحطام ، و لکن لنردّ ( لنری ) المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک" .
خدایا هر کس نداند تو گواهی و دل حسین و درون حسین را می دانی ، ما اصلاً برای رقابت در کسب قدرت تلاش نمی کنیم که ماحکومت کنیم . ما برای اینکه به جای یزید بنشینیم تلاش نمی کنیم . ما دنبال مطاع بودن و پیروی مردم از خویش ، نیستیم . ( حکومت دنیا اگر ارزش داشته باشد ، امیر المؤمنین نباید بگوید که مانند لنگه کفش کهنه ای است برای من ، یا مانند آبی که هنگام عطسه بز از بینی او خارج می شود ،یعنی این قدر کم ارزش است که مثل کفش وصله شده ای است . اینقدر تحقیر نمی کرد) . حکومت از منظر ائمه ی هدی هروقت مورد ارزش واقع می شود به این خاطر است که حق به وسیله او اجرا می شود .
علت خروج امام حسین (ع) از مکه ، این بود که حاکمان « توطئه قتل » او را مطرح کردند . بیان خود سیدالشهدا این است که ؛ « من تصمیم گرفته ام در مکه اقامت گزینم و برای همیشه بمانم ، اگر بدانم مردم مرا دوست دارند و به عنوان یک شهروند مرا می پذیرند و به سخنانم گوش می دهند و در حفظ امنیت من و خانواده ام یاری ام می کنند ، اما اگربخواهند مرا به خذلان بکشانند و به پستی دعوت کنند ، بازهم جای دیگری می روم که مقصودم برآورده شود » . ( فانی مستوطن هذا الحرم و مقیم فیه ابدا، ما رأیت اهله یحبونی و ینصرونی ، فاذا هم خذلونی ، استبدلت بهم غیرهم … / مقتل خوارزمی ۱/۱۹) .
در جواب محمد حنفیه ( برادرش ) که او را توصیه می کند ، می گوید : « من به مکه می روم که در آنجا امنیت داشته باشم . اگر در آنجا هم امنیت نداشتم ، به دره ها می روم یا درصحرا و بیابان زندگی می کنم تا ببینم چه پیش می آید » ( انی اقصد مکة ، فإن کانت بی امن ، اقمت بها و الا لحقت بالشعاب و الرمال ، حتی انظر ما یکون . / ینابیع المودة / ۴۰۲)
در مکه نیز تهدید به قتل می شود . با خبر می شود که گروهی را برای"ترور " او به مکه فرستاده اند . بنا بر این پس از چهار ماه و اندی از مکه نیز خارج می شود . هنگامی که می گویند : چرا از مکه خارج می شوی ؟ ( البته در آن موقع نامه ها و فرستادگان مردم کوفه آمده بودند . کوفیان گفتند تو بیا دررأس جامعه ی کوفه قرار بگیر ، ما حمایتت می کنیم . البته عده ای گفتند : « اینها پدر و برادر تو را نیز حمایت نکردند و به تو هم وفا نخواهند کرد » . او با احتساب همه ی این احتمالات حرکت کرد . البته با این دید که تنها جایی که احتمال حمایت وجود دارد ، کوفه ای است که اکثریت مردم و قبایل ساکن در آن ، از امام دعوت کرده و قول حمایت و حفظ امنیت او را داده اند . شاید این دفعه ، مردم کوفه راست بگویند ، در حالی که در هیچ جای دیگر ، این احتمال وجود ندارد .
یعنی با گزینش کوفه ، امکان کشته شدن و سالم ماندن ، هردو وجود دارد ولی در غیر کوفه ، خطر کشته شدن بیش از سالم ماندن است ، پس عاقلانه تر این است که به جایی برود که خطر کمتر باشد. ( البته استدلال امام (ع) برای رفتن، نامه های کوفیان و وعده های آنان نیست . بلکه می گوید « اگر یک وجب بیرون از حرم امن الهی کشته شوم ، برای من گواراتر است تا اینکه در درون حرم کشته شوم ، چرا که در این صورت ، حرم امن الهی به خاطر من مورد تعرض قرار نمی گیرد ( " والله لإن اقتل خارجا منها بشبر احبّ الیّ من ان اقتل داخلا منها بشبر . / تاریخ طبری ۳/ ۲۹۵ ). یعنی اگر مرا در این حریم امن بکشند ، دیگر کسی در این حرم ، احساس امنیت نمی کند و خواهند گفت که این حرم امن الهی نیست."
این نمایانگر آن است که چقدر دلش برای دین خدا می سوزد . حاضر است همه هستی اش را فدا کنداما ذره ای از دین را فدای خود و منافع خود نکند .
 
ج) خارج شدن از مکه و حرکت به سمت کوفه
 
"حفظ حریم امن الهی و کعبه، پرهیز از جنگ و جستجوی راه حل مسالمت آمیز از طریق گفتگو"
 
امام حسین قصد رفتن به کوفه را می کند ابتدا پسر عموی خودش را که اهل رازش بود و شوهر خواهرش بود به کوفه می فرستد و می گوید : تو به نیابت از من با این مردم صحبت کن . اگر مطمئناً بر روی حرفشان هستند، من بیایم وگر نه مزاحمشان نشوم . « مسلم » به کوفه رفت و در آنجا ( طبق نقل برخی کتب تاریخی ) هجده هزار نفر با او بیعت کردند. اما یک کودتا ، در فاصله ای کوتاه شکل می گیرد . فردی با نام امام حسین وارد« کوفه و دارالاماره » می شود این فرد « عبید الله بن زیاد » است . ابن زیاد وارد کوفه می شود واندک اندک ، جوّ کوفه را بر می گرداند . عده ای را با تطمیع، عده ای را با تهدید و عده ای را با تمهید ، از یاری حسین بن علی منصرف می کند . بعد هم تهدیدات رسمی را شروع می کند و بعد شروع به سرکوب و کشتار می کند . هانی و مسلم را نیز به شهادت می رسانند .
حسین بن علی (ع) به حسب ظاهر از کشته شدن هانی و مسلم، خبر ندارد. بنابراین طبق نوشته ی مسلم مبنی بر اینکه ؛ هجده هزار نفر با او بیعت کرده اند، امام (ع) راهی کوفه می شود . در راه در منزل « ثعلبیه» به او خبر می رسد که " هانی و مسلم کشته شده اند" . حضرت به خاطر انسانیت ، با افرادی که پیرامون او هستند شروع به صحبت کرده و می گوید: «کسانی که آماده ی این وضعیت نبوده اند، بروند » بعضی ها می روند . البته اینها نه به دلیل بی ایمانی ، بلکه به دلیل سستی ایمان است . بعضی می گویند : ما حوصله جنگ و خونریزی را نداریم بلکه می خواهیم دینمان را حفظ کنیم ، مانند کسانی که در جنگ صفین آمدند به حضرت علی (ع) گفتند : ما حوصله جنگ کردن نداریم ، ما را به جایی بفرست که حکومت شما را یاری کنیم و دینمان را حفظ کنیم و مؤمن باشیم .
بعد از اینکه حرکت می کنند در بین راه به سپاه برخورد می کنند. « سپاه حرّ » با آن شدت در مقابل حسین بن علی (ع) می ایستد ."حرّبن یزید ریاحی"در برابر پیشنهاد های امام (ع) می گوید : « کوفه ، مدینه و مکه نمی توانید بروید » . حضرت می گویند : « بگذارید به طرف مرز برویم » . می گوید : « نمی شود » . حضرت ناراحت می شوند و می گویند : « مادرت به عزایت بنشیند ، تو چه منطقی را می پذیری ؟» وقتی حضرت می گوید مادرت به عزایت بنشیند ، حرّ مراعات ادب می کند ( که همین امر ، او را در روز عاشورا نجات می دهد ) او جوابی به این مضمون می دهد: « من مادر شما را می شناسم ، فاطمه دختر رسول خدا است ، لذا نمی توانم جواب بدهم . اما اگر دیگری به من چنین جسارتی بکند ، من به سختی او را پاسخ می دادم . تو حسین هستی و نمی توانم جوابی بدهم ".
به گمان می رسد ، همین رعایت ادبی که کرد ، او را نجات داد . روز عاشورا آمد و استغفار کرد و حضرت نیز او را پذیرفت .
هنگامی که دو سپاه با هم مصاف می کنند نوبت نماز ظهر می رسد . حضرت به حرّ می گویند: «تو با سپاه خودت نماز می خوانی یا با ما ؟ » حرّ می گوید : « با شما » . او و لشکریان اش ، پشت سر امام (ع) نماز می خوانند. یعنی او را به عدالت قبول دارد ؟ ببینید چقدر جالب است ! بعد ازنماز ، حضرت خطبه ی نسبتا کوتاهی می خواند :
« ایها الناس ، ای مردم من آمده ام معذرت خواهی کنم ( این بیان عذر حسین است هم در پیشگاه خدا و هم در نزد مردم ، نزد مسلمانان که آمده اند بااو بجنگند ، چون آنها را مسلمان می داند ) من نیامدم به طرف کوفه مگر اینکه شما نامه نوشتید . بعد از نامه نگاری شما کوفیان آمده ام . فرستادگانی آمدند . افرادی گفتگو کردند . قول و قرارگرفتند . حامل این پیام بودند که ؛ به طرف کوفه بیائید . ما امام نداریم . یک سرپرست می خواهیم . لعلالله … شاید به وسیله تو که سرپرستی جامعه ی ما را به عهده گرفتی ، ما در مسیر حق قرار گیریم . اگر امروز روی عهد خودتان بایستید، من هستم . اگر می خواهید که من به شما اطمینان کنم ، عهد جدیدی ببندید یا میثاقی و یا همتی مبنی بر آنکه ما پایبند هستیم . در این صورت من به منطقه شما وارد می شوم . اگر عهد جدید ببندید وپایدار هم باشید من به شهر شما می آیم « و ان لم تفعلوا … » اگر از آمدن من به طرف شما بدتان می آید ، برمی گردم به همان جایی که آمدم . اصراری ندارم" .
چند منبع تاریخی ، این مسئله را نقل می کنند که امام این سخنان را بیان کرد که ؛ « شما گفتید بیائید من آمدم » . این را هم « بحار الأنوار » ، هم « ارشاد مفید » هم « الفتوح ابن اعثم کوفی » هم « مقتل خوارزمی » نقل کرده اند.
این اتفاق می افتد و هریک به مقر خویش باز می گردند . وقت نماز عصر می شود . باز هم سپاه حرّ ، به امام (ع) اقتدا می کند . پس از نماز عصر ، امام (ع) برای دومین بار می گویند : « اگر الان رأی شما عوض شده و دیگر نمی خواهید من به کوفه بیایم و حق ما را به رسمیت نمی شناسید ( کدام حق ؟ بیعتی که با مسلم کردید و دیگر به آن بیعت ملتزم نیستید و قبول ندارید) من برمی گردم به جایی که از آنجا به سوی شما آمدم » . این را هم " کامل ابن اثیر "هم " تاریخ طبری " ( اضافه بر اسناد فوق ) نقل کرده اند .
در دیدار با نماینده ی « عمربن سعد » ، امام (ع) پیشنهاد می کند که ازمرزهای حکومت یزید خارج شود تا از خونریزی بین مسلمانان جلوگیری شود . قرار بر این می شود که آن را به « عبید الله بن زیاد » بنویسند و منتظر تصمیم او بمانند . ابن زیاد ، در ابتدا می پذیرد و پس از رایزنی « شمربن ذی الجوشن » از پذیرش پیشنهاد امام (ع) منصرف می شود و دستور نبرد را می دهد .
باز روز عاشورا اول صبح هنوز جنگ شروع نشده بود . نیروها گارد گرفتند اما هنوز خونی ریخته نشده است . امام حسین (ع) می فرماید : ای مردم خیلی عجله نکنید . حتی اگر بخواهید مرابکشید ، وقت زیاد است تا اینکه آنچه حق شما بر من است را ادا کنم . من شما را موعظه می کنم . عذرمرا و دلیل آمدنم را برای آنکه چرا پیش شما آمدم بشنوید . اگر دیدید من راست می گویم وقبول کردید که دلیل من درست است ، اگر انصاف دادید که من راست می گویم ، به همین میزان درپیشگاه خدا سعادتمند خواهید بود . اگر الآن حق را فهمیدید و قبول کردید که عیب از خودتان بوده است، لازمه اش این است که رهایم کنید و از نبرد منصرف شوید . اگر عذر من را نمی پذیرید ( بعد آیه قرآن می خواند ) و اگر انصاف ندارید و نمی پذیرید ، اشکالی ندارد ، هر کاری دوست دارید بکنید . فرزندان رسول خدا را بکشید .اگر تصمیم گرفته اید بی انصافی کنیدو به اسارت ببرید خاندان او را ، این کار را بکنید . در بخشی از سخنانش نیز می گوید: « و ان کنتم لم قدمی کارهین ، فدعونی انصرف عنکم الی مأمنی من الأرض = اگر آمدن مرا خوش نمی دارید ، مرا رها کنید تا از شما روی گردانده و به سوی پناهگاه امنی در زمین بروم » یعنی ؛ من امنیت بیان ، امنیت مکان و امنیت کار و کوشش می خواهم . آیا اینها توقع بالایی است که امام حسین (ع) فرزند صاحب شریعت (ص) از مدعیان پیرو شریعت داشته باشد ؟! آیا این تقاضای گزافی است ؟!
 
 نتیجه گیری :
 
1- ازاین گفته های حسین بن علی (ع) بر نمی آید که ایشان قصد درگیری با حکومت را داشته است . نمی خواسته که با شمشیر به جنگ یزید بن معاویه و طرفدارانش برود . حتی اگر آنها هم می خواستند درگیر شوند ، سعی بر صلح و آرامش داشته است.
 
2-  امام به دنبال امنیت و البته آزادی در مورد امر به معروف و نهی از منکر بوده است . اما نه فقط امنیت جانی بلکه امنیتی که انسان بتواند همه حقوق خود را بگیرد . یعنی یک شهروند فعال باشد، نه فردی"ذلیل و خوار " . که می گوید : " هیهات منّا الذّلّة= انسان های پاک دامن ، ذلت را قبول نمی کنند و ما هم هرگز ، ذلت نمی پذیریم" .
 
3- می توان گفت که امام حسین فقط برای « شهادت » یا فقط برای تشکیل حکومت به مکه، کوفه و کربلا نرفت بلکه هدف والای او آگاهی بخشی به جامعه اسلامی آن زمان بود که در میان تزویر، ستمگری و سرکوب حکوت یزید گرفتار آمده بود، و البته در این راه حاضر بود جان خویش و یارانش را نیز فدا نماید و در نهایت نیز چنین کرد و نهضت عاشورا جاودانه تاریخ گردید . هم چنین می توان گفت اگر امام حسین (ع) بین « ذلت و مرگ با عزت » قرار بگیرد ، مرگ را انتخاب می کند . هرکس می خواهد مانند ایشان زندگی کند ، زندگی ذلیلانه را هیچ گاه قبول نمی کند .
 
4-  می گوید : اگر شما من را نمی خواهید ، رهایم کنید ، چرا که من می خواهم با عزت زندگی کنم. حتی اگر خارج از مرزهای دیار اسلام باشد . شما هم بروید دنبال زندگی خودتان . نگذارید بین مسلمانان خونریزی شود .با عزت زندگی کردن نیز به این معنی است که ؛ حداقل بتوان با زبان و بیان ، از سیاست های ناروا ، اعلام برائت کند و از دین خدا و ارزش های آئین محمد(ص) دفاع کند .
 
5- بر طبق تحلیل و تحقیق فوق ، امام حسین (ع) برای دفاع از امنیت جانی و امنیت برای بیان حقایق و دفاع از حق، مخالفت با سیاست ها ی حکومت مدعی دیانت از مدینه خارج شده است و نه چیز دیگر . استقرار بیش از 4 ماه در مکه علامت این است که اگر تهدید به ترور آن هم در حرم امن الهی نمی شد، هم چنان تمایل داشت در کنار خانواده اش در شهر مکه زندگی عزت مندانه و روشنگرانه داشته باشد. این رویه تا پایان واقعه ی کربلا نیز ادامه پیدا کرد.
 
6- به نظر می رسد ؛اقدام امام ، صرفاً برای تشکیل حکومت یا شهادت و یا اقدام مسلحانه برای امر به معروف و نهی از منکر نبوده است . بلکه می توان با اطمینان زیاد گفت که « برای حفظ امنیت جانی و حقوقی در جهت تبیین حقیقت و نقد سیاست های حاکمیت و دستگاه یزید » اقدام به سفرهای مختلف از مدینه تا مسیر کوفه ، کرده است و البته از ابتدا تا انتها ، احتمال سخت گیری رقیب و تصمیم به شهادت ایشان را نیز می داده است .
 
7- تحقیقأ این شیوه به معنی خمودی و یا عافیت طلبی حسین نمی باشد. حسین (ع) خیلی شجاع است و از هیچ نبردی نمی هراسد ( مگر از ریخته شدن خون بی گناهان ) . ولی زندگی ذلیلانه را نمی پسندد. او اهل درگیری و نزاع مسلحانه هم نیست .
 
امید آن که تحقیق فوق به ثواب و حقیقت نزدیک تر باشد و سهم اندکی در تبیین نهضت و حرکت خداپسندانه و مردم مدارانه امام ایفا نموده باشد. خدایا ما را در تأسی به تفکر و مرام آزادمنشانه و حق طلبانه سالار شهیدان و سرور آزادگان جهان حضرت امام حسین (ع) و یاران فداکارش موفق و پایدار بدار. آمین یا رب العالمین
بستن http://www.modarair.com/news/مقالات-مدیر-سایت/امام-حسین.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 497819     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: