نام شما:
ایمیل مقصد:

 چشم بهاری / خسرو طالب‌زاده

چشم بهاری / خسرو طالب‌زاده


گروه: اخبار و چشم انداز ایران
تاریخ درج: 1391/12/29
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 0
 

بهار می‌آید تا چهره پاییزی برگ و زمستانی درخت را بزداید. در ادبیات ایرانی، پاییز نماد دنیا است و هر آن‌چه که می‌میرد و فانی می‌شود و بهار نماد رستاخیز است و زمانه شادی و سرور و جوانی:
برگ یک گل چون ندارد خار او
شد بهاران دشمن اسرار او
وآنکه سر تا پا گل است و سوسن است
پس بهار او را دو چشم روشن است
خار بی‌معنی خزان خواهد، خزان
تا زند پهلوی خود با گلستان (مثنوی معنوی)
خار نشانه پاییز است که مرگ را تداعی می‌کند «مرگ مانند خزان، تو اصل برگ»
در خزان این صدهزاران شاخ و برگ
در هزیمت رفته و در دریای مرگ
اما با بهار است که این مرگ که خود پایان است، پایان می‌یابد و بهار؛ «سالار ده» فرمان بازآفرینی می‌دهد.
باز فرمان آید از سالار ده
و عدم را کانچه خوردی بازده
بهار داد از پاییز می‌ستاند تا سبزی را به برگ باز دهد.
اما بهار به تعبیر مولوی «دو چشم روشن» دارد، چشمی به خود (بهار) و چشمی به پاییز. آن کس که چشم بهاری دارد به «بهار» غره و شاد نمی‌شود، غمی همراه با بهار هم هست که بهار «این‌جایی»، بی‌شک، پاییز دارد و نیز نویدی که پاییز ماندنی نیست و پایانی دارد.
چشم بهاری داشتن، دیدن با هر دو نگاه است. نگاهی که چشم به‌ حال می‌دوزد و دلشاد از پیروزی بهار و چشمی که در افق آینده را می‌نگرد و دل‌نگران آن‌که همه چیز فانی و نابود می‌شود.
انسان‌های بزرگ و دل‌اندیش هر دو سو نگرند، دلشاد و دل‌نگران، هم در حال می‌زیند و شادند، هم به آینده تامل می‌کنند و تدبیر می‌جویند. انسان در ورطه این دو امکان خود، «قرار» می‌جوید. میان شادی و غم، میان کمدی و تراژدی. این دو بر ضد هم نیستند، پاییز علیه بهار نیست و بهار علیه پاییز. این دو امکان به یک معنا اشاره دارند؛ عالم ثبات و قراری ندارد و آن کسی به قرار می‌رسد و آرام می‌گیرد که این جنبش را درک و تدبیر کند. اما دنیاطلبان از بهار و پاییز وجود بیرونی آن می‌بینند و برای آن سفره جاه و مقام و شهرت می‌گسترانند و از «زنده باد بهار»؛ سرمدی شهرت و مقام می‌جویند اما آن‌که دل و چشم و جانش بهاری است، پاییز را نیز می‌بیند و رستاخیزی که پس از پاییز می‌آید. طمع در شهرت و قدرت نمی‌بندد و این چرخش و نام‌ها را دست‌آویز هوای نفس و حرص و شهوت خود نمی‌کند. دل بهاری‌ داشتن چشم بهاری می‌خواهد. چشمی میان «این‌جا» و «آن‌جا»، میان دنیا و آخرت، میان عقل و عشق. چشم بهاری داشتن دل بهاری می‌خواهد تا پذیرنده «کثرت» گل‌ها و سرسبزی همه‌ سرزمین‌ها باشد، بدون هیچ گزینش و گزیده‌ای، برخلاف هوای نفس که بر طبل فرعونیت، مقام‌جویی، خودخواهی و خودرایی می‌زند. بهار مظهر عقل است و مشربش کثرت و مظهر جان و مشربش رحمت است.
این خزان نزد خدا نفس و هواست
عقل و جان عین بهار است و بقاست
مر تو را عقلی است جزوی در نهان
کامل العقلی بجو اندر جهان

 

  • بوی بهار
  •  

  • نوید و امید عزیزم: سرود رودها را می‌شنوی؟ پرواز پروانه‌ها را می‌بینی؟رستن سبزه‌ها و شکفتن شکوفه‌ها را می‌نگری؟ ببین که چلچله‌ها بازگشتند و بلبلان نغمه حیات سر داده‌اند. دیدی که زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند... گفتم که شب و غم می‌گذرد و بهار می‌آید. گفتم که به قول جبران خلیل جبران: آن‌گاه که بهار سرودش را سر می‌دهد، مردگان زمستان برمی‌خیزند، کفن را دور می‌اندازند و به پیش می‌تازند.
    حالا شاخه‌های عریان، سبز پوشیده‌اند و سبزه‌قباها به پیشباز بهار آمده‌اند.
    پسران عزیزم:
    نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
    بوی سبزه بوی باران بوی خاک
    بهار زیباترین فصل سال است و نوروز شادترین روز جهان و انسان...
    هیچ تقویمی به زیبایی تقویم ایرانی نیست... پدران ما که بر این خاک پاک می‌زیستند سال نو را، روز نو را همراه با طبیعت جشن گرفتند و این روز را برای سال نو برگزیدند.
    در شادی آنان جهان شریک است و آن لحظه اثیری گردش زمین بانگی در دل‌ها طنین می‌افکند و شوری در جان‌ها پدید می‌آورد که روزی نو آغاز شده و فصلی نو و سالی نو از راه رسیده.
    به غم نتوان دل سپرد، شادی و زیبایی چونان فرشته‌ای از راه می‌رسند و نوید روزی دیگر و بشارت فصلی خوش‌تر را بانگ می‌زنند.
    هیچ فرمانی نمی‌تواند نسیم را از وزیدن، چشمه‌ها را از جهیدن، بلبلان را از سرودن، آهوان را از دویدن و خورشید را از دمیدن باز دارد...
    می‌توان ‌بندی بست، اما زمین و زمان بندها را می‌درد، می‌توان حصاری کشید اما اسب سفید بهاران از راه می‌رسد...
    می‌توان به دیده‌ای گفت که نبین، به گوشی بانگ زد که نشنو، به زبانی نهیب زد که نگو، می‌توان به دستی دستبند زد، به پایی زنجیر بست اما مگر می‌توان مرغ اندیشه را از پرواز در آسمان آبی بازداشت؟
    بهار را تعادل ربیعی می‌خواندند و نوروز نماد و نمود دادگری است، هنگام برابری روز و شب است و در آن دم است که ترازوی زمان در مکان به نمایش می‌آید و بوی شادی در جهان پراکنده می‌شود. بوی نو شدن، جان را و جهان را فرامی‌گیرد.
    کلید باغ شادی در دستان شماست:
    ز باغ ‌ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
    کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
    می‌بینی که بی‌هیچ اجازه‌ای سبزه‌ها پوسته سخت زمین را می‌درند و به آفتاب سلامی دوباره می‌دهند. می‌بینی که بی‌هیچ فرمانی قناری‌ها به شکوه شادی آوای خوش زندگی را سر می‌دهند. می‌بینی که سنبل‌ها بی‌هیچ دستوری از خاک سر می‌کشند و عطر عشق را می‌پراکنند.
    می‌بینی که سحر سلام می‌کند، سپیده می‌دمد، خورشید می‌درخشد...
    می‌توان رشته این چنگ گسست
    می‌توان کاسه آن تار شکست
    می‌توان فرمان داد ‌ای طبل گران
    زین پس خاموش بمان
    به چکاوک اما نتوان گفت:
    مخوان...
    درخت شاد زندگی به قول دوست عزیز دیرینم شاعر شهره شریف شفیعی‌کدکنی:
    درختی که با ضربت هر تبر
    یا که شمشیر و خنجر
    شود ریشه‌هایش فزون‌تر سراسر
    و هر شاخ و برگش
    به هر دم شود بیشتر سایه‌گستر
    درخت‌ رهایی که با ضربت تیشه و تیغ و خنجر
    شود ریشه و شاخ و برگش
    فزون‌تر
    فزون‌تر
    فزون‌تر
    پسران من: دوستان من
    به بهار دل بندیم، به شادی گل برافشانیم و می‌ در ساغر اندازیم، غم رفتنی است، شادی ماندنی، این روزها در کار ترجمه و چاپ کتاب «قصه‌های غسان کنفانی» هستم، همان قصه‌هایی که دوستش ‌داشتی، کتاب را به شما و همه دلدادگان پیشکش کرده‌ام... می‌دانی که او را کشتند، در بهار زندگی‌اش اما با خود می‌گویم: قصه‌گویان را می‌توان با گلوله‌ای کشت، قصه را هم می‌توان آیا؟
    دوستان من: نوروزتان پیروز، هر روزتان نوروز، صد سال به این سال‌ها... اما به از این سال‌ها... پارسی‌گویان شیرین‌سخن بخارا در شب نوروز به شادی چنین می‌گویند.
    تن صحت، خاطر جمع، عمر دراز، رزق فراخ، گشایش کار، دشمنان پیاده، دوستان زیاد، رفع کل بلا... و من به ترنم در سالی که می‌آید و بر سفره هفت‌سینتان آرزو می‌کنم: سلامت، سعادت، سرخوشی، سرفرازی، سرزندگی، سرسبزی و سربلندی را...
    فرزندان من: شعله امید در جانتان فروزان، شکوفه شادی در بهاران دلتان مانا.
    خوش آمدی عمو نوروز که پایکوبان و دست‌افشان می‌خوانی:
    لحظه‌ای رها مکن دامن «امید» را
    هر شکوفه می‌دهد این «نوید» را...
بستن http://www.modarair.com/news/1391-07-15-14-25-57/چشم-بهاری.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498142     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: