نام شما:
ایمیل مقصد:

چکیده کتاب

چکیده کتاب" ناحیه گرایی در ایران از منظر جغرافیای سیاسی" - بخش اول و بخش دوم


گروه: اخبار و چشم انداز ایران
تاریخ درج: 1392/6/12
نویسنده: مدیر سایت
تعداد بازدید: 1

کتاب ناحیه گرایی در ایران از منظر جغرافیای سیاسی مشتمل بر پنج فصل ناهمگونی طبیعی، بنیاد ناهمگونی ملی؛ بنیادهای ناحیه گرایی در ایران؛ آذربایجان ناحیه ای با کارکرد ملی؛ کردستان، گستره ای از خرده نواحی فرهنگی ؛و بلوچستان، گستره ای با مرزهای گسسته می باشد.  این کتاب چشم-انداز روشن و تحلیل جامعی از فرصت ها و تهدیدها خرده نواحی فرهنگی کشور ارائه می دهد و از جمله کتاب های ارزشمندی است که برای سیاستگذاران و دست اندرکاران اداره کشور در عرصه ملی و منطقه ای مفید می باشد.
از ویژگیهای روزگار ما گسستگی، شناوری و پویایی هویت های سنتی است که از آن با عنوان جهانی شدن یاد می کنند. شناوری هویت ها و پیدایش هویت های جدید، سازه های متعارف کنونی را به چالش کشانده است. دورانی است که در آن فراروایت ها رنگ باخته و بسیاری از واژه ها و مکاتبِ خردپایه دوران مدرنیته در تبیین فضای عصر نو درمانده اند. انسان و جماعت های انسانی در پی آویختن به محملی هستند که راسخ و باثبات بوده و کمتر تابع شتاب و دگرگونگی باشد. سیر تحولات کنونی نشان دهنده روی آوردن انسان و جماعت های انسانی به مؤلفه های باثبات هویت سازی همچون مکان، محل،ناحیه و سرزمین است.گرایش به سوی درک و شناخت پدیده های انسانی و طبیعی ناحیه که اساس شکل گیری بسیاری از هویت هاست به همراه تمایل به متفاوت بودن نسبت به دیگر نواحی، شاخصه اساسی ناحیه گرایی است. ناحیه گرایان با برجسته کردن همین نمادها خود را در سنجش با دیگر نواحی تعریف می کند و شایستگی برخورداری از وضعیتی بهتر را حق مسلم خود می پندارند. بر اساس شاخصه های فرهنگی(زبان و مذهب) و اقتصادی، ناحیه گرایی گونه های مختلفی دارد ناحیه گرایی سیاسی چالشگرترین نوع ناحیه گرایی است که ماهیت سازه سیاسی دولت را تهدید می کند زیرا ناحیه گرایان سیاسی تداوم همبستگی ملی و پیوستگی سرزمینی را بر نمی تابند. کتاب حاضر با ترکیب دو رویکرد کارکردگرایی ریچارد هارتشورن، نظام چرخشی و نمادنگاری ژان گاتمن،جستار تنوع ناحیه ای(زبان و مذهب) و گونه های ناحیه گرایی در ایران (آذربایجان، کردستان و بلوچستان) در قالب 5 فصل
1- فصل نخست: ناهمگونی طبیعی بنیاد ناهمگونی ملی
2-فصل دوم: بنیادهای جغرافیایی فرهنگ ایرانی
3-فصل سوم:آذربایجان ناحیه ای با کارکرد ملی
4- فصل چهارم: کردستان گستره ای از خرده نواحی کردی
5- فصل پنجم: بلوچستان، گستره ای با مرزهای گسسته
درباره نویسنده:
نوبسنده کتاب ناحیه گرایی در ایران از منظر جغرافیای سیاسی‌ دکتر مراد کاویانی راد می باشد. مولف مدرک کارشناسی خود را در سال1377 از دانشگاه شهید بهشتی و کارشناسی ارشد خود را در رشته جغرافیای سیاسی در سال1380 از دانشگاه تربیت مدرس گرفته است. در سال1385 دکتری جغرافیای سیاسی را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرد و هم اکنون عضو هیات علمی دانشگاه تربیت معلم و پژوهشکده مطالعات راهبردی می باشد.عمده مباحث مورد مطالعه و زمینه های پژوهشی مولف در مورد جغرافیای سیاسی، ناحیه-گرایی و جغرافیای انتخابات می باشد. آثار منتشر شده نویسنده به قرار زیر است:
1- افق های جدید در جغرافیای سیاسی با همکاری دکتر محمدرضا حافظ نیا؛ انتشارات سمت(1383)
2- ناحیه گرایی در ایران از منظر جغرافیای سیاسی؛‌ انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی(1389)
3- همچنین کتاب جغرافیای سیاسی انتخابات ایران را نیز در دست انتشار دارد.
اهمیت کتاب:
در این کتاب، سازه دولت ایران بعنوان پدیده ای تاریخی و جغرافیایی- سیاسی از منظر ناحیه-گرایی مورد مطالعه و واکاوی قرار گرفته است. از این منظر، کشور ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی و پهنه سرزمینی دارای نواحی و خرده نواحی فرهنگی چندگانه ای است که در گذر تاریخ عوامل متعددی در نقش پیونددهنده، همگرا کننده و گاهی گریز از مرکز این نواحی ظاهر شده اند. نویسنده در فصول اول و دوم به نقش ناهمگونی طبیعی در ناهمگونی ملی و تاثیر عوامل جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی در شکل گیری نواحی فرهنگی ایران پرداخته است. در فصول سوم، چهارم و پنجم، سه گستره جغرافیایی از کشور یعنی آذربایجان، کردستان و بلوچستان را مورد پژوهش قرار داده که هرکدام گونه خاصی از هویت ناحیه ای را به نمایش می گذارند. تاکید مولف در این کتاب عمدتا بر تامین مطالبات ناحیه گرایان فرهنگی حداقل در حوزه زبان، لزوم تغییر نگرش مسئولان و مدیران کلان از تهدیدها و توجه بیشتر به فرصت های گوناگون نواحی، استفاده از نیروهای نواحی مختلف و سهیم نمودن آنها در روند اجرایی و اداری و مدیریت محلی نواحی، تلاش برای بهبود شاخص های توسعه یافتگی نواحی و نقش آن در همبستگی و انسجام ملی است.
فصل اول: ناهمگونی طبیعی، بنیاد ناهمگونی ملی
نویسنده ابتدای فصل را با این جمله آغاز می کند که بنیاد آفرینش بر تنوع و ناهمگونی است و سیر تحولات اجتماعات انسانی و اثرگذاری نیروهای متفاوت جغرافیایی منجر به پیدایش ملت هایی با توانایی های اقتصادی و محیطی ناهمگون در میان واحدهای سیاسی به نام ملت شده است. در ادامه به توضیح هر یک از عناصر کره زمین و سازندگان زیستکره در مورد پیدایش کره زمین، پهنه های خشکی، هواکره و مناطق آب وهوایی و آبکره مطالبی ارائه شده است. نکته دیگری که مولف بدان پرداخته؛ تاثیر محیط طبیعی در تکامل سازمان-اجتماعی انسان و سازماندهی شیوه زندگی مردم در ارتباط با شرایط آب وهوایی است و اینکه انسان و جماعات انسانی پویاترین کنشگران محیط هستند که همواره تحت تاثیر محیط قرار داشته اند و میزان تاثیرپذیری آنها تابعی از عمق آگاهی، نیاز و نظام های سیاسی زمان بوده است. نویسنده در بحث پویایی انسان در نظریه های جغرافیایی به نظریات ستیزش پویندگان و ایستایان که در آن کوچندگان پیروز و ایستایان مغلوب هستند اشاره می کند. همچنین تاثیر اقلیم بر پیدایش تمدن های باستانی که توسط السورث هانتینگتون مطرح شده، بیانگر این است که پیدایش و نابودی تمدن ها بستگی به عوامل طبیعی(اقلیم) دارد. تاثیر اقلیم بر منش های رفتاری که در آن آب وهوای گرم موجب سستی و آب وهوای سرد سکنه آن نقاط را کمابیش نیرومند می کند، نظریه دیگری است که توسط منتسکیو مطرح شده است. بنیادهای جغرافیایی کشور مطلوب که توسط ارسو مطرح شده و شیوه تولید آسیایی که بواسطه شرایط اقلیمی و ویژگیهای جغرافیایی کشورهای آسیایی، ساختار تولید این دسته از کشورها ماهیتی بسته و راکد داشته و امکان پویایی، خودزایی و خودترمیمی در آن به نسبت کم بوده بهمراه نظریه استبدادشرقی در مورد نقش آبیاری در پیدایش دولت های سه نظریه دیگری است که نویسنده در بحث پویایی انسان در نظریه های جغرافیایی بدان پرداخته است. آنچه که مشخص است این است که در تمامی این نظریات اصالت را به نوعی به عناصر جغرافیایی مرتبط دانسته اند و تنوع عوامل و عناصر محیطی در آفرینش محیط های فرهنگی جوامع متنوع، ژرف ترین و پردامنه ترین تاثیر را در رفتار اجتماعی اکثریت اعضای جامعه طی تاریخ داشته است. و در نظریات پیش گفته، به نوعی اصالت تاثیر عمال جغرافیا در پویایی، ایستایی و کارایی گروههای انسانی پذیرفته شده است هرچند به نظر می رسد که انسان را اسیر جبرمحیطی دانستن به مفهوم نادیده انگاری استعدادها و توان نوآوری و آفرینندگی تلقی گردد. نویسنده در ادامه به سه مکتب محیطی در جغرافیا که عبارتنداز مکتب جبرگرایی، امکان گرایی و مکتب فضایی اشاره می کند. دولت به مثابه سازمان سیاسی فضا موضوع دیگری است که مولف بدان پرداخته و معتقد است که دولت بیش از هر چیز نمایان گر یک گستره جغرافیایی بوده و ناهمسانی بعنوان بخشی از سرشت دولت های کنونی مطرح است. نویسنده در بحث شناسه-های دولت در جغرافیای سیاسی به بیان ویژگی ها و مشخصه های آن به توضیح ملت(بعنوان بنیادی ترین بخش دولت) و ترکیب همسان و ناهمسان دولت با ملت که می تواند نقش زیادی در ماندگاری یا عدم ماندگاری داشته باشد، پرداخته است. همچنین اصطلاح ملت های دولت زدا شده(ملت هایی که با تجاوز نظامی و اعمال قدرت کشوری بیگانه که عمدتا در همسایگی آنان بوده، حکومت آنها سرنگون شده و خود بخشی از دولت متجاوز شده اند) و وجود دولت های چندناحیه ای و چند قومیتی همانند روسیه در ادامه بحث دولت و ملت آورده شده است. نویسنده در سازماندهی سیاسی فضا به سه الگوی مدیریتی دولت فدرال، تک ساخت و ناحیه ای و بیان ویژگیهای آن که کشورهای مختلف به فراخور تنوع فضای ملی برای اداره بهتر کشور بکار می گیرند، اشاره نموده است. و از بین این سه نوع الگوی مدیریتی، دولت ناحیه ای که نقش زیادی در برقراری تعادل داشته و ضامن پیشرفت، توسعه، عدالت محیطی و برقراری امنیت است را متذکر شده و بیان می کند که دولت های فدرال به تدریج به سوی تمرکز و دولت های متمرکز به سوی عدم تمرکز روی می آورند.
مولف در ادامه فصل به تشریح رویکردناحیه ای در جغرافیای سیاسی در چارچوب دیدگاههای 1- تمایز ناحیه ای هارتشورن2- کورولوژی یا جغرافیای ناحیه ای3- جغرافیای سیاسی بعنوان کورولوژی سیاسی 4- کارکردگرایی5- نظریه یکپارچگی سرزمینی هارتشورن و 6- نمادنگاری ژان گاتمن می پردازد. نگارنده با توجه به تنوع دولت از بعد فرهنگی و سرزمینی و الگوی مدیریت سیاسی فضا در جغرافیای سیاسی به طرح دو دیدگاه کارکردگرایی ریچارد هارتشورن و نمادنگاری ژان گاتمن که یافته های آنان عموما ناظر بر پیدایش، فروپاشی و تقسیم سیاسی فضای واحد سیاسی بوده را مبنای واکاوی ناهمگونی ملی قرار داده است.
رهیافت کارکردگرایی هارتشورن در جغرافیای سیاسی، تبیین دو ایده مخالف نخست حرکت(جنبش)که زمینه ساز بی ثباتی است و دوم نمادنگاری که ثبات ساز است. به نظر وی هدف اساسی دولت پیوند پاره های مختلف اجتماعی و سرزمینی برای ایجاد کلیتی کارآمد است. چنین کارکرد یکپارچه سازی برای گروههای اجتماعی به صورت عمودی و برای گروههای سرزمینی به صورت افقی قابلیت کارکرد دارد. هارتشورن در نظریه یکپارچگی سرزمینی، بر این باور است که دو مجموعه از عوامل در یکپارچگی سرزمینی موثرند. نیروهای مرکزگریز که دولت را به سوی فروپاشی می رانند و نیروهای مرکزگرا که آن را به سوی پیوستگی می کشانند. همچنین مولف در بحث نمادنگاری ژان گاتمن بیان می دارد که نمادها عمدتا نشانه ها یا سامانه ای ازنشانه های عمومی اند که در گذر زمان سیمایی فراگیر، مردم پسند، هنجاری و ارزش یافته و حتی توانسته اند مبنای عرف و قانون در مناسبات اجتماعی قرار گیرند. گاتمن که مفاهیم نمادنگاری و گردش واری را در گستره دانش جغرافیای سیاسی معرفی و وارد کرد معتقد است که ناحیه برای تمایز نسبت به محیط پیرامون، به چیزی بیش از کوه، دره، زبان و کارکرد خاص نیازمند است. اساسا ناحیه به باوری استوار بر بنیاد مذهب، دید ویژه اجتماعی و سلسله خاطرات سیاسی و اغلب آمیزه ای از این سه نیازمند است.
در ادامه نویسنده به بحث ناحیه گرایی می رسد و عنوان می کند که اگرچه بیشتر دولت ها از بدو پیدایش تاکنون با بهره گیری از ابزارهای گوناگون به دنبال تقویت نیروهای مرکزگرا و تضعیف نیروهای مرکزگریز بوده اند اما ناحیه گرایی در قالب تبلیغ نمادهای عینی، ذهنی، کاستی ها، نابرخورداری ها، هر روز فزایندگی و جلوه خاصی می یابد به گونه ای که موجودیت بسیاری از واحدهای سیاسی را تهدید می کند. ناهمگونی و ناهمسانی، بخش جدایی ناپذیر سرشت و پیشینه عمده دولت های امروزی بوده و بنیاد شکل گیری مفهوم ناحیه در علوم جغرافیایی است. در بسیاری از موارد، هویت فرهنگی عامل اصلی تعیین ناحیه است. هر ناحیه دارای تعدادی نماد و ارزش معین است؛ لذا از میان نظا مهای سیاسی روی کره زمین، دو مجموعه ناحیه ای با نمادها و ارزش های همسان نمی توان یافت و این موید این است که در هر ناحیه ای نمادها و ارزشها، ماهیت پیچیده ای دارند و از الگوی به هم تنیده ای پیروی می کنند.
نویسنده در مبحث مهم خاستگاه ناحیه گرایی بیان می کند که یکی از کارکردهای اساسی حکومت، تامین بنیادهای عدالت جغرافیایی در گستره دولت است و نابرابری پاره های ناهمگون قلمرو دولت به لحاظ توسعه به ناخرسندی مردم ناحیه و ناکارآمدی حکومت منجر خواهد شد. بر این اساس می توان ناحیه گرایی را نوعی ابراز ناخرسندی ساکنان یا مردم یک ناحیه به اقدامات حکومت مرکزی در نادیده انگاشتن یا کم-توجهی به حقوق و مطالبات آنها دانست زیرا آنها بر این باورند که حکومت مرکزی، که معمولا محصول اراده اکثریت فرهنگی است، مطالبات اقتصادی و فرهنگی شان را که برایند تمایزات فرهنگی ناحیه و ناهمسان با اکثریت ساکن گستره ملی است، نادیده گرفته است. چنین شرایطی زمینه را برای همبستگی عاطفی و احساسی ساکنان برای اعتراض گروهی به عوامل موثر در پیدایش تبعیض فراهم می کند؛ این اعتراضات را که معمولا نخبگان رهبری می کنند، مشروعیت حکومت یا دولت را به چالش کشیده به ناکارآمدی حکومت منجر می شود. بعبارت دیگر بروز ناحیه گرایی بیش از هر چیز نشان دهنده آشفتگی و ناکارآمدی بنیادهای مشروعیت بخش دولت یا حکومت در گستره ملی است. در برابر چنین ناحیه گرایی، حکومت ها بر آن بوده-اند تا با توسعه ناحیه ای و انتظام بخشی به فعالیتهای نواحی مختلف به منظور افزایش کارایی، تامین رفاه و عدالت اجتماعی تا حد امکان نابرابری های جغرافیایی را برطرف کنند. چراکه در غیر اینصورت(توسعه نامتوازن)، هویت های قومی و ناحیه ای را بیدار یا آنها را به هویت های ملی یا قومی مدرن تبدیل کرده و از این پس نوع و عمق مطالبات تغییر می کند که از خودگردانی محلی تا جدایی سرزمینی را در بر می گیرد.
نویسنده بعد از پرداختن به دلایل بروز ناحیه گرایی از پیدایش 5 گونه بحران ناحیه ای سخن بمیان می آورد که عبارتنداز ناحیه بحران دائمی و شدید(نوار غزه و کشمیر)، ناحیه بحرانی گذرا و شدید(ناحیه آسام در هند)،ناحیه بحرانی دائمی و کند(جمهوری های پیشین شوروی)، ناحیه بحرانی انعکاسی(بحران در یوگسلاوی، آلبانی) و ناحیه بحرانی ویژه(وال استریت در نیویورک، قم و مشهد) می باشد.
نویسنده در گونه شناسی ناحیه گرایی به توضیح ناحیه گرایی فرهنگی(ناحیه گرایی زبانی، ناحیه گرایی مذهبی، ناحیه گرایی مذهبی- زبانی)، ناحیه گرایی اقتصادی و ناحیه گرایی سیاسی می پردازد. و عنوان می کند که ناسیونالیسم زبانی پایه بسیاری از ناحیه گرایی های فرهنگی بشمار رفته و از آنجایی که حکومت ها به زبان بعنوان یکی از عوامل نمادنگاری ملل توجه ویژه ای دارند همین عامل باعث رخداد طیف گسترده ای از اعتراضات مدنی در قالب نشریات محلی، اطلاعیه های تشکلهای فرهنگی و سیاسی با گرایش های محلی تا ناآرامی های سیاسی و احیانا دخالت نظامی حکومت مرکزی را در بر می گیرد. در ناحیه گرایی زبانی ساکنان ناحیه، زبان را سنجه تمایز خود و دیگران می دانند و آن را بر دیگر نمادهای ناحیه ای برتری می دهند. نویسنده از ناحیه گرایی مذهبی- زبانی بعنوان عمیق ترین شکل ناحیه گرایی و زمینه ساز ناحیه گرایی سیاسی که به ترتیب حکومت و دولت را با چالش مواجه می کند، یاد می کند. در اینصورت همپوشانی دو لایه زبانی و مذهبی در دولت حفره ایجاد می کند. این شکل از ناهمگونی زبانی و مذهبی که دولت و حکومت را با چالش مشروعیت مواجه می کند، بیشترین شکاف میان دولت و ملت را در پی خواهد داشت. فروپاشی شوروی سابق از این زوایه قابل تحلیل است.
نویسنده به بحث ناحیه گرایی اقتصادی اینگونه وارد می شود که نابرابری در ثروت و درآمد یکی از عوامل مهم مشارکت در فعالیت های اخلال گرایانه سیاسی است که شدت آن تابع میزان نابرابری است. بعبارت دیگر ناحیه گرایی اقتصادی، نشان دهنده وجود ناخرسندی ساکنان ناحیه نسبت به زیرساخت ها و شرایط اقتصادی نابسامان حاکم بر ناحیه است. در این نوع ناحیه گرایی تصور عموم این است که فقر مردم به دلیل نوع نگرش هیئت حاکمه است و نتیجه نهایی ناحیه گرایی اقتصادی چالش مشروعیت حکومت(احیانا ایدئولوژیک) است؛ زیرا مردم ایدئولوژی حاکم و ضعف مدیران را عامل ناکامی خود می دانند و خود بعنوان نیروی واگرا در نقش نیروی خنثی، بی تفاوت و بدون حمایت از حکومت در برابر بحران ها عمل می کنند.
در پایان فصل نویسنده به ناحیه گرایی سیاسی می پردازد جایی که احساس در حاشیه بودن و نابرخورداری از فرصت های ملی زمینه ساز ناخرسندی و احساس تبعیض می شود. در این نوع ناحیه گرایی، ناحیه گرایان کسانی هستند که احساس عمیق تعلق و وفاداری به یک گروه قومی را در برابر وفاداری به یک واحد ملی از پیش موجود تشویق می کنند. در ناحیه گرایی سیاسی نقش نیروهای مرکزگرا که در نماد وحدت و یکپارچگی ظاهر می شدند، کاسته می شود و نیروهای واگرا به قول گاتمن(جنبشی)تقویت و چیرگی می یابند و واحد سیاسی را به سوی فروپاشی می رانند. در چنین حالتی جدایی طلبی ناحیه گرایان طیفی از درخواست ناحیه ای خودمختاری(بعنوان گام نخست تا استقلال) تا ایجاد دولتی جداگانه درون کشور تابعه را در بر می-گیرد. تا حدودی می توان شعارهایی که حکومت ناحیه ای کردستان شمال عراق مطرح می کند را در چارچوب این نوع ناحیه گرایی گنجاند.
آنچه که نویسنده در مورد گونه شناسی انواع ناحیه گرایی بدان تاکید می کند این است که ناحیه گرایی زبانی، مذهبی و اقتصادی، گواهی بر نارضایتی از کارکرد حکومت(نظام سیاسی حاکم) محسوب شده، از اینرو مشروعیت حاکمیت را به چالش می کشد اما ناحیه گرایی سیاسی نمایان کننده حس قوی جدایی طلبی ناحیه گرایان از کشور است که کارکردی واگرایانه و فروپاشنده دارد.
فصل دوم: بنیادهای جغرافیایی نواحی فرهنگی ایران

نویسنده در ابتدای فصل بیان می کند که تحولات فرهنگی، رویدادهای تاریخی و اجتماعی کشوری همچون ایران را نمی توان جدای از موقعیت نسبی و مطلق آن بررسی کرد. و موقعیت جغرافیایی نسبی و مطلق باعث ایجاد ناهمگونی خاصی در کشور شده است. بر این اساس برای شناخت زمینه های ناهمگون ملی و آشنایی با هویت و ویژگیهای فرهنگی خاصِ نواحی ایران ناگزیر به شناخت موقعیت جغرافیایی هستیم. در این فصل تلاش شده است تا مولفه های موثر در شکل گیری فرهنگ ایرانی در قالب عوامل ایستا و پویای جغرافیایی مورد ارزیابی قرار گیرد. در ادامه مولف با بیان موقعیت مطلق ایران که بر پایه چهار مشخصه 1- گوناگونی اقلیمی و آب وهوای غالب ایران2- کلیات هیدرولوژی ایران3- بستر ناامن جغرافیایی و 4- پراکنش جمعیت، استوار است در تلاش بوده تا ویژگیهای موقعیت مطلق ایران همچون کوهستانی بودن، قرارگیری در کمربند خشک جهان، گوناگونی اقلیم و وجود 15منطقه اقلیمی در گستره ایران، تنوع پوشش گیاهی، متوسط پایین بارندگی نسبت به جهان، پراکنش نامنظم بارش در سال و توزیع نامتناسب آن در کشور، وقوع سیل و سیلاب، خشکسالی و زلزله در بسیاری از نقاط ایران، توزیع نامتناسب جمعیت را مشخص نماید و در ادامه با تشریح موقعیت نسبی به نقش و جایگاه ایران در منطقه بعنوان گذرگاه و محل سکونت کانون های تمدن خیز شرق(چین و هند) و غرب(میان رودان، یونانی و رومی) و نیز کوچندگان (آسیای مرکزی)،به این کشور کارکرد و موقعیتی پایانه ای در کشش، فراورش و پراکندگی عناصر فرهنگی داده است. نویسنده در بخش دیگری از فصل عنوان می کند که هویت هر ملت در درجه نخست، زاییده محیط جغرافیایی آن ملت است و موقعیت مطلق و نسبی گستره جغرافیایی ایران بگونه ای است که از آن موقعیت چهارراهی، بعنوان کانون یورش ها و برهمکنشی های نظامی و فرهنگی ساخته است. همچنین وجود تنوع اقلیمی، پهنه های کوهستانی، بیابانی بودن، خشکسالی و زلزله خیز بودن ایران و موقعیت نسبی ایران در ارتباط با کانون های فشار با جهت گیری نظامی و یورش های مهاجمان در نهایت زمینه ساز بسترهای ناامنی برای معیشت و زیست باشندگان آن بوده که نمودهای آن در ادوار مختلف تاریخی پیامدهای ناگواری بر جای نهاده است.
موضوع دیگری که مولف به تشریح ویژگیهای آن پرداخته تنوعات ناحیه ای در ایران می باشد. بطورکلی تنوع ویژگیهای طبیعی ایران، زمینه و علت تنوع اجتماعی آن است. و این گوناگونی، ناهمگنی در همه ابعاد تنوع (دینی، مذهبی، قومی، زبانی، جغرافیایی و فرهنگی) بدنبال داشته است. در بحث تنوع دین نویسنده می نویسد که سیر تحولات مذهبی در ایران نشان دهنده آن است که این سرزمین متاثر از موقعیت نسبی و ارتباط با دیگر کانون های مذهبی پیرامونی تحولات اجتماعی و فرهنگی اش، سرای سکونت پیروان کیش ها و مذاهب مختلفی با خاستگاه درون فلاتی و برون فلاتی بوده است. نویسنده با بیان اینکه در ایران دین، کارکرد بنیادینی در امور اجتماعی و سیاسی داشته و سیر تاریخ فرهنگ و تمدن آن با سیر و تحول دین و اعتقادات مردمی نسبت نزدیکی داشته؛ اعتقادات دینی در ایران را به سه دوره1- پیش از کوچ اقوام آریایی و دین زرتشت2- دین اقوام ایرانی و رستاخیز زرتشت3- ورود اسلام به ایران تقسیم می کند.
دو گروه اقلیت (اهل تسنن) و اکثریت (تشیع) موضوع دیگری است که نویسنده در ادامه بدان اشاره نموده است. در بررسی اهل تسنن که تا پیش از تشکیل دولت صفویه، بیشتر باشندگان فلات ایران پیرو این مذهب بودند چنین سخن بمیان آمده است که رسمیت مذهب تشیع، تضعیف تسنن و چندپارگی مذهبی سرزمین-های اسلامی را بدنبال داشت به گونه ای که این رویداد، آن محیط پهناور و تقریبا همسان مذهبی را دچار گسستگی کرد. مولف با بیان ویژگیهای جغرافیایی اهل تسنن ایران همچون ناپیوستگی سرزمینی، ناهمگونی زبانی و گویشی، کاهش هماهنگی و کنش و واکنش گروهی، تقسیم اهل سنت به پیروان شافعی و حنفی، رویکرد متفاوت نواحی سنی نشین کشور به مقوله مذهب(در کردستان مبحث زبان کردی در اولویت مطالبات کردها قرار دارد ولی در بلوچستان و در میان ترکمن ها مقوله مذهب عمیق تر است) نشان می دهد که چنین تمایزاتی دست کم طی سده کنونی بازدارنده اساسی کنش جمعی و هماهنگ میان آنها بوده است. در این بین اهل تسنن در عرصه مشارکت و مدیریت کلان کشور کمتر مجال فعالیت یافته اند و همین موضوع، ناخرسندی آنان و در نتیجه تشدید بروز تنش های ناحیه گرایانه را بدنبال داشته است. آنها بر این باورند که متناسب با شمار جمعیت و وزن سیاسی خود دست کم در هیئت دولت و مجموعه وزارتخانه ها حضور و مشارکت لازم را ندارند. هرچند شواهد نشان می دهد که مقامات ج.ا. ایران گامهایی در جهت مشارکت هر چه بیشتر اهل سنت در اداره امور محلی و امور مذهبی شان برداشته اند.
نویسنده همچنین در مورد ورود تشیع در ایران به دو شکل نخست: از طریق داعیان عباسی و دوم: از طریق شیعیان اعتقادی یا امامی مذهبان اشاره نموده است و این نکته را متذکر می شود که فراگیری تشیع در ایران در همبستگی ملی و سرزمینی آثار متفاوتی بر جای گذاشته است؛ از جمله اینکه پیوند میان دو ناحیه زبانی فارسی و آذربایجان را مستحکم کرد و پیوند مذکور سبب شد نواحی شیعه از دیگر نواحی غیرشیعی از آن زمان به بعد جدا شوند.
در بخش دیگری از فصل نویسنده بیان می کند که طی یکصد سال اخیر نسبت میزان برخورداری و تحرک اجتماعی افراد و نواحی در ایران عمدتا تابعی از مذهب، بنیادهای جغرافیایی، نقش آفرینی در گستره ملی، موقعیت ژئوپولیتیک نواحی و میزان نفوذ متنفذان محلی و ملی بوده، و وجود مجموعه ای فقر،بیکاری، الگوی معیشت سنتی، تبعیض های مذهبی، و رویکرد برنامه ریزان؛ زمینه ساز احساس محرومیت و در نهایت تقویت ناحیه گرایی اقتصادی، چالش مشروعیت نظام سیاسی و بحران های ناظر بر آن شده است. مولف با ارائه جدولی از شاخص های موثر در سطح بندی استان های کشور و رتبه بندی و مقایسه وضعیت استان ها از نظر سطوح برخورداری نشان می دهد که در سال84 استان های کردستان و سیستان وبلوچستان در ابعاد مختلف در سطوح پایین برخورداری هستند. که ریشه یابی علل نابرابری ناحیه ای عمدتا در دو نکته نخست: بنیادهای جغرافیایی که شامل پراکنش منابع، شرایط اقلیمی و جمعیتی است و دوم: تصمیم سیاستگذاران و برنامه ریزان اقتصاد ملی نهفته است.
موضوع بعدی فصل در مورد هویت ایرانی و همبستگی ملی است. نویسنده در آغاز با این پرسش وارد بحث می شود که کشوری که متاثر از موقعیت مطلق و نسبی، دارای این همه تنوع ناحیه ای است چگونه طی تاریخ توانسته با چیرگی بر نیروهای متنوع زبانی، مذهبی و در ظاهر مرکزگریز و ناحیه گرا، پایدار بماند؟ و در پاسخ بدان، پایداری و ماندگاری واحد سیاسی ایران را در خاستگاه و دلیل وجودی آن می داند. دلیل وجودی که توانسته میان بخش های مختلف دولت همبستگی برقرار کند. بر این اساس ایران زمین بعنوان حلقه پیوند و اشتراک ایرانیان، در گذار تاریخ، ایران قدیم را به ایران نوین پیوند داد و خاستگاه تشکیل دولت- ملت ایران در دوران مشروطه شد. بعبارت دیگر جامعه نمادین ایران زمین علت وجودی دولت- ملت ایران بود. مفهوم تاریخی هویت ایرانی، که در دوران ساسانیان ابداع شد، در دوران اسلامی با نشیب و فرازهایی پایدار ماند، در عصر صفوی تولد دوباره یافت و در عصر مشروطه بصورت «هویت ملی ایرانی» نمودار شد. نویسنده در ادامه فصل به عناصر سازنده هویت ایرانی که شامل سرزمین ایران، زبان فارسی، دین اسلام، پدیده تکثر فرهنگی و هویت مدرن اشاره می کند و چنین نتیجه گیری می کند که عناصر سازنده هویت ایرانی، عناصری ایرانی- اسلامی است که پیونددهنده نواحی ناهمگون در ایران بوده است. عناصر ایرانی بودن که شامل زبان فارسی، آیین های دگرسان گشته(آیین های مرتبط با سور و سوگ جمعی،نوروز)، باستان گرایی (نگهداری و بازسازی سنت ها و عقاید کهن و باستانی)، اسطوره گرایی(شاهنامه، جمشید و ضحاک) و فرهنگ مدرن می باشد نشان دهنده آن بخش از هویت ایرانی است که منشاء آن پیش از اسلام است و عمدتا برگرفته از ریشه های تباری فرهنگ کوچندگان آریایی، یادمان های تاریخی پیش از اسلام، و ایرانشهر عصر ساسانیان است که تا به امروز در زبان، نماد و آثار باستانی وجود داشته و مورد پذیرش و مرجع اکثریت یا همه افراد جامعه است.
تهران هارتلند ایران بحث بعدی مولف است که نشان می دهد که شهر تهران در مقام پایتخت با کارکرد ملی، مهمترین مرکز سیاسی، اداری، اقتصادی و فرهنگی ایران است و از این منظر می توان هارتلند ایران دانست. کارکرد شهر تهران در جذب جمعیت از نواحی مختلف فرهنگی کشور، مدیریت فضای سرزمینی ملی، پذیرش نقش کلانتری آن از سوی نواحی فرهنگی کشور در تنظیم مناسبات ملی و برون ملی، نقش و کارکرد خاصی به آن بخشیده است. بر این اساس طی دو سده اخیر هنگامی که تهران باثبات بوده، ایران نیز به حیات مستقلانه خود استمرار بخشیده است. به گونه ای که دیگر استانها و شهرهای کشور نیز تابع تهران بوده اند. گزافه نیست تهران قلب تاریخی، جغرافیایی و روح ایران در دو سده اخیر نامیده شود. تهران، محور اصلی ارتباطی کشور است. تهران محل تلاقی تمامی محورهای کشور بوده و تعامل و کنش متقابل تهران بعنوان مرکزیت اداری- سیاسی کشور بویژه شهرهای اصلی به آسانی صورت می گیرد. همچنین میان بعد جغرافیایی و کنترل سیاسی مکانها و نواحی پیرامونی، رابطه معکوس وجود دارد. به این مفهوم که به هر میزان فاصله جغرافیایی با مرکز بیشتر شود، امکان کنترل سیاسی بر آن کمتر است و نواحی حاشیه ای و دورافتاده راهبری مرکز را کمتر می پذیرند. تهران در میان نواحی پویای سیاسی کشور(خراسان، آذربایجان، اصفهان، فارس، مازندران) حالت کانونی داشته و امکان کنترل مرکز بر این نواحی و برقراری رابطه متوازن میان آنها را فراهم کرده است. در انتهای فصل نویسنده به موقعیت ژئوپولیتیک ایران پرداخته و این نکته را مطرح می کند که موقعیت ژئوپولتیک و ژئواکونومیک، وجود منابع غنی هیدروکربنی و همسایگی با دو قدرت ژئواستراتژیک برای(روسیه و شوروی) و دریایی(انگلساتن و ایالات متحده) نقش مهمی در گذار رویدادهای دو سده اخیر ایران داشته است. هرگونه تحقیق در تاریخ معاصر ایران بدون در نظرگرفتن نقش این قدرت ها عملا ناممکن است. و همچنین موقعیت جغرافیایی و سیاسی ایران به گونه ای است که هرگونه سیاست گذاری در رابطه با خاورمیانه و جهان اسلام بدون در نظر گرفتن ایران عملا ناقص است

چکیده کتاب" ناحیه­ گرایی در ایران از منظر جغرافیای سیاسی"- بخش دوم
وبلاگ > مؤذن جامی، محمدهادی - نویسنده در سه فصل آخر معتقد است که نوع و میزان نمادهای اثرگذار در مبحث گسستگی و پیوستگی نواحی آذربایجان، کردستان و بلوچستان با عناصر هویت¬ساز ایرانی ناهمسان است، و نوع ناحیه¬گرایی و پیامدهای ملی و امنیتی آن نیز ناهمسان است. در این بین ناحیه آذربایجان چالشی در مقوله مشارکت ¬ملی ندارند و خود رهبری بسیاری از جنبش¬های ملی را بر عهده داشته¬اند. اما ناهمگونی زبانی با زبان فارسی زمینه¬ساز پیدایش ناحیه¬گرایی زبانی شده است. در مورد کردستان معتقد است که اصولا ماهیت ناحیه¬گرایی نواحی کردنشین غرب کشور متفاوت با کشورهای پیرامونی است. زیرا آنچه کردها بعنوان ماهیت و هویت کردی به آن استناد می¬جویند با ریشه¬های فرهنگی، تاریخی، زبانی ایران همبستگی و همانندی بسیار دارد و النهایه مادامی که هویت بلوچ ایرانی¬تبار و برخوردار از فرصت¬های ملی و محلی شکل نیابد وضعیت نامطلوب کنونی ادامه خواهد یافت .
فصل سوم: آذربایجان ناحیه¬ای با کارکرد ملی
نویسنده در فصل¬سوم به یکی از نواحی فرهنگی مهم ایران، ناحیه شمالغربی می¬پردازد. ناحیه¬ای که در تاریخ چند هزار ساله خود با نوعی دگرسانی فرهنگی در گستره مذهب و زبان رویاروی بوده است. رویدادهای سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی سده اخیر در این ناحیه بازتابی از دگرگونی¬های فرهنگی چند هزارساله و همچنین متاثر از دگرگونی در مرزهای ژئوپوایتیک، ژئواستراتژیک و رقابت قدرت¬های جهانی و بازیگران منطقه¬ای بوده است. نویسنده در محدوده آذربایجان به دو نکته اشاره می¬کند اول¬اینکه: یکی از دشواری-های مطالعه و بررسی ناحیه آذربایجان تعیین محدوده آن است و آیا مرز فرهنگی آذربایجان با قلمرو زبان ترکی آذری یکی است یا نه. دوم: مراودات و مبادلات انسانی و کالایی آذربایجان با نواحی برون ناحیه¬ای بویژه با مراکز استان¬های همجوار به مراتب گسترده¬تر از مراودات درون¬ناحیه¬ای است. همین تعاملات و مبادلات فرهنگی و بازرگانی در افزایش پیوندهای برون¬ناحیه¬ای و نقش¬آفرینی در گستره ملی بسیار اثرگذار بوده است. در ادامه تبارشناسی زبان¬های آذربایجان به دو زبان آذری که تا پیش از آمدن کوچندگان آسیای¬مرکزی به ناحیه آذربایجان زبان اکثریت ساکنان آن ناحیه بوده است و زبان ترکی آذربایجانی که ناشی از کوچ بزرگ ترک¬ها از آسیای¬مرکزی به آسیای¬صغیر و در سده پنجم به ناحیه آذربایجان بوده است.
نویسنده در ادامه در مبحث مهم کارکرد ملی آذربایجان؛ از آذربایجان بعنوان خاستگاه و کانون اصلی آیین زرتشتی در سراسر قلمرو فلات ایران و این دین در زمان ساسانیان در جایگاه دین رسمی یکی از پایه¬های هویت ایرانی بوده، نام می¬برد (آذربایجان بعنوان پایگاه دین¬زرتشت). همچنین اینکه اساسا این آذربایجانی¬ها بودند که بر اساس تعریفی نو و بر بنیاد مذهب ¬شیعی، ایران¬نوین را در سال1506م پایه¬گذاری کردند (آذربایجان ناحیه پراکنش تشیع) و نقش¬آفرینی فراناحیه¬ای آذربایجانی¬ها که نشان می¬دهد، آذربایجانی¬ها بیش از ساکنان نواحی دیگر به سراسر ایران مهاجرت کرده و سکنا گزیده¬اند و بسیاری از گردانندگان که در راس مصادر اداری و اجرایی کشور بوده¬اند، خاستگاه آذربایجانی داشته¬اند.
نویسنده در بخش بعدی فصل به تقسیم¬بندی قدرت¬های خارجی و پایگاه و خاستگاه دخالت¬شان در امور ناحیه¬ای و تشدید تمایزات ناحیه¬ای آذربایجان می¬پردازد. و در ابتدای بحث به روسیه شوروی و اسناد مداخلات می¬پردازد. اساس استراتژی نظامی روسیه پسا شوروی و پیشا شوروی متاثر از وضعیت جغرافیایی بری آن و آرزوی دیرپای روس¬ها در دسترسی به آبهای آزاد و گرم در جهت¬گیری این استراتژی بسیار اثرگذار بوده است. از اینرو کشور ایران نمی توانست با توجه موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک خود از گزند این راهبرد دور بماند. در ادامه همین بحث نویسنده به ارائه اسناد دخالت¬شوروی در ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان پرداخته است.
مولف در بخش دولت¬های منطقه¬ای و نقش آنها در تشدید تمایزات ناحیه¬ای آذربایجان به دو دولت ترک زبان آذربایجان و ترکیه اشاره می¬کند و اینگونه عنوان می¬کند که در یکصدسال اخیر اندیشه¬های پان ترکیسم را می¬توان در عملکرد هر دو دولت دید و ناحیه آذربایجان ایران در کانون توجه آنها بوده است با این تفاوت که مقامات ترکیه هدف آرمانی و درازمدت خود را بر اساس رهنمودهای آتاترک، پیوند با اروپا و پرهیز از توجه کانونی و راهبردی به گستره خاورمیانه می¬دانند. به همین دلیل بصورت حاشیه¬ای به ناحیه آذربایجان نگریسته، پرداختن به مقوله پان ترکیسم از اولویت¬های سیاست¬خارجی ترکیه نبوده است. اما دولت آذربایجان از آغاز برپایی تاکنون متاثر از همسانی¬های¬زبانی با آذربایجان ایران بوده و از رهگذر رسانه¬های دیداری و شنیداری به مقوله واگرایی در این بخش دامن زده است. در این کشور احزاب و تشکل-های ملی¬گرای افراطی دارای ایده¬های پان¬ترکی و ضدایرانی، آذربایجان واحد را تنها راه برون¬رفت از بن-بست¬های اقتصادی، غلبه بر ارمنی¬ها و دیگر رویاهای خود می¬دانند.
همچنین در بحث مداخلات ایالات¬متحده در نواحی مختلف ایران، نویسنده به این نکته اشاره کرده که ایالات¬متحده در مقایسه با شوروی در مداخلاتش بر حقوق بشر تاکید کرده و جهت¬گیری آن محکومیت نظام¬سیاسی ایران در برخورد با فعالان سیاسی ناحیه¬گرا و اقلیت¬های مذهبی بوده است و تجربه نشان داده ایالات متحده با ایجاد فشار روانی به مقوله تنوع¬فرهنگی و ناحیه¬ای پرداخته و خود را با جریان¬های ناحیه¬گرا به شکلی همداستان نشان داده است.
موضوع با اهمیت دیگری که نویسنده بدان پرداخته است عوامل تنش و همگرایی ناحیه آذربایجان بوده است که در قالب جک¬سازی و طنزگویی، نخبگان و روشنفکران آذربایجانی، کارکرد ملی آذربایجان و همگرایی مذهب و چالشگری زبان بیان شده است.
نویسنده به کارکرد ملی آذربایجان اینگونه می پردازد که چارچوب سرزمینی ایران، بر دو ستون و یک کانون جغرافیایی استوار است؛ هر یک از این دو ستون دارای ویژگیهای غیرقابل انکاری هستند. در عین حال هرگاه این کانون و یا یکی از این ستون¬ها لرزان شود و یا فرو بریزد، مجموعه را دچار بحران و از هم-پاشیدگی خواهد کرد. به دیگر سخن ماندگاری حیات¬سیاسی ایران در شرایط کنونی، وابسته به دو منطقه، شامل استان¬های آذری¬نشین و منطقه هیدروکربنی استان¬های کرانه¬ای خلیج¬فارس و کانون¬محوری تهران بزرگ است. همچنین همگرایی مذهب و چالشگری زبان موضوع دیگری است که مولف با این عبارت که از بازه¬های فرهنگی ایرانیان، تقدم و تقدس مذهب بر دیگر شناسه¬های فرهنگی است؛ به نحوی که دیگر شناسه¬های فرهنگی و حتی بسیاری از بنیادهای معیشتی در ارتباط با مذهب ماندگار یا ناپایدار مانده¬اند، آغاز می¬کند و نشان می¬دهد که آذربایجان بمنزله خاستگاه پراکندگی ملی مذهب¬تشیع، کانون پرورش علمای مذهبی پرنفوذ در گستره ملی بوده است.
زبان ترکی آذربایجانی، فرصت و نه معضل عنوان بخش پایانی فصل است که در آن نویسنده بر واقعیت کثرت جمعیت ترک¬زبان کشور پس از فارسی¬زبانان صحه گذاشته و سیاست¬های همانندسازی در گستره زبان ناحیه آذربایجان در یکصد سال اخیر را بی¬نتیجه خوانده و حتی باعث بروز تنش¬هایی نیز شده است. انجام اقداماتی همچون امکان تدریس ادبیات ترکی آذربایجانی در دانشگاههای شهرهایی که اکثریت ساکنان و دانشجویان آن آذربایجانی هستند،در جهت کاهش پیامدهای واگرایی¬سرزمینی، تامین مطالبات ناحیه¬گرایان فرهنگی در حوزه زبان¬ترکی آذربایجانی و تقویت احساس همبستگی ملی بسیار اثرگذار خواهد بود.
فصل چهارم:کردستان گستره¬ای از خره¬نواحی فرهنگ کردی
نویسنده در ابتدای فصل با این پرسش که آیا اساسا عنصر یا عناصر پیوند¬دهنده فراگیر میان کردها وجود دارد؟ توضیح می¬دهد که بستر جغرافیایی¬کردستان، به منزله عامل اساسی بازدارنده تعامل کردها و ایجاد خرده نواحی¬فرهنگی بر بنیاد زبان، لهجه و مذهب کرد، بسیار موثر بوده است و تعامل برون¬ناحیه¬ای با دو قلمرو ترک، عرب و ایرانی، همچنین قلمرو مذاهب اهل سنت و تشیع، طریقت¬های صوفیانه، برخی آیین¬ها که ریشه در ادیان ایرانی پیشا اسلامی دارند در این زمینه کارکرد چشمگیری داشته است. مطالعه رخدادهای تاریخی و فرهنگی رفته بر کردستان نشان می¬دهد نواحی که امروزه به نام کردنشین از آنها یاد می¬شود دست¬کم از پیدایش اسلام و گرایش کردها به آن، هیچگاه در تعامل با هم، سبب حرکت و جنبشی فراگیر نبوده است.مطالعه نواحی کردنشین نشان¬دهنده عمق ناهمگونی و ناهمسانی در گستره هویت و زبان کردی است. نویسنده در ادامه این نکته مهم را یادآوری می¬کند که زبان، اساسی¬ترین پایه ساخت ناسیونالیسم کردی است و بررسی بیانیه¬ها و درخواست¬های تشکل¬های کردی نشان می¬دهد زبان همواره یکی از بخش-های ثابت خواست کردها بوده است. پاسخ به این پرسش که زبان کردی کدام است و منظور از آموزش این زبان در مدارس و دانشگاهها چیست غالبا با ابهام همراه است. چراکه آشفتگی زبانی بهمراه خرده ناحیه گرایی نواحی مختلف در اعلام زبان خود در مقام زبان معیار کردی سبب شده است ناحیه¬گرایان کرد با ناهمگونی بسیاری در پیوند و همبستگی کردها رویاروی باشند.
ناهمگونی و ناهمسانی زبانی و مذهبی در کردستان باعث شده تا هراس از تجزیه¬خواهی کردها در کشورهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه، نوعی وحدت رویه را در میان این کشورها به منظور جلوگیری از اندیشه همگرایی و برپایی کردستان بزرگ(یکپارچه) به وجود آورده و آنها را به واکنشی همه سویه و هماهنگ در جلوگیری از تحقق آن واداشته است. در خاورمیانه، کردستان تنها منطقه¬ای است که در صورت تشکیل دولت مستقل کردی از آب و نفت توامِ افزون بر نیاز برخوردار است.
نویسنده در ادامه از پیوستگی ماد و کرد سخن بمیان می¬آورد و اشاره می¬کند که کردها بر این باورند که خاستگاه زبانی و تباری آنان در زبان و تبار قوم آریایی¬¬مادی ریشه دارد.کاوش¬های باستان¬شناسی،زبان-شناسی و تاریخی نیز این ادعای کردها را تایید می¬کنند. همچنین زبان کردی و نیز زبان¬های کرانه دریای-خزر که در پیوند سرزمینی با ماد کوچک(آذربایجان) بوده¬اند، شکل تغییر یافته زبان مادی و در واقع شاخه-ای از این زبان باستانی¬اند. نویسنده بیان می¬کند که کردی نه یک زبان، بلکه پدیده¬ای چندزبانی و از اینرو واقعیت«زبان¬های کردی» مقوله¬ای انکارناپذیر است، زیرا هر ناحیه زبان و گویش و لهجه خود را دارد که برای دیگر نواحی کردنشین بدون ترجمه، زمینه درک و فهم آن وجود ندارد. وجود همانندی¬های دستوری و واژگانی در بسیاری از ساکنان منطقه زاگرس که به یکی از زبان¬های ایران(فارسی، لری، لکی، کردی و...) سخن می¬گویند، نشان¬دهنده یکی بودن خاستگاه این زبان¬ها است. نویسنده در بحث دستبردهای تاریخی بیان می¬کند که اندیشه فرگیر کردی که توانسته باشد پویایی و جنبش فراگیر کردی به وجود آورده باشد، موجود نیست و برخی از نخبگان و روشنفکران سرخورده از توسعه نابرابر، ناموزون، شتابان، تک¬بعدی و غیربومی در ایران، برای رسیدن به اهداف¬سیاسی خود به جعل و دستبرد تاریخ(ساخت سابقه¬سیاسی برای کردها) روی آورده و به آفرینش قهرمان¬ملی پرداخته¬اند (صلاح¬الدین ایوبی).
مولف در ادامه به تشریح مناسبات کردها با دولت¬های تابعه می¬پردازد و در مورد کردستان¬ترکیه که پهناورترین و پرجمعیت¬ترین بخش کردستان است با اشاره به قانون اساسی کشور ترکیه، نگرانی کارگزاران سیاسی، نظامی و فرهنگی کشور ترکیه در جستار هویت¬ترکی و ناهمگونی¬فرهنگی این کشور را نشان داده و بیان می¬کند که رویکرد این قانون به پدیده تنوع فرهنگی عمدتا سرشتی امنیتی دارد. تعریف علت¬وجودی کشور ترکیه بر بنیاد هویت¬ترک سبب ممنوعیت دیگر زبانها بویژه کردی از 1925 و جلوگیری از نشر کتاب و مجلات به این زبان بوده است. نوع رویکرد حکومت ترکیه به مقوله ناهمگونی ملی در قالب تفاوت¬های هسته(ترک در غرب) و پیرامون(کرد در شرق) به لحاظ توسعه، ناهمسانی آشکاری بدنبال داشته است.
اگرچه تلاش ترکیه در پیوستن به اتحادیه¬اروپا باعث شده در سال2005، حکومت ترکیه زیر فشارهای داخلی و خارجی اتحادیه اروپا و امریکا، وعده های انجام دادن اصلاحاتی در امور مربوط به کردها بویژه در حوزه آموزش زبان و فرهنگ کردی در رسانه¬ها را داده است.
در بحث کردستان¬عراق به این موضوع اشاره می¬شود که این منطقه بواسطه ناهمگونی¬های زبانی، مذهبی(شافعی)، تاریخی، و فرهنگی با اکثریت عرب کشور همواره یکی از نواحی دچار واگرایی بوده است. دخالت قدرت¬های منطقه¬ای و فرامنطقه¬ای در امور کردستان و نوع رویکرد حکومت¬های بغداد به این ناحیه که عموما با محرومیت و سرکوب همراه بوده در فزایندگی نیروهای واگرا پیامدهای جغرافیایی سیاسی عمیقی بدنبال داشته است.
همچنین زمینه¬های پیدایش الگوی حکومت ناحیه¬ای¬کردستان در شمال عراق را باید در نتیجه سرنگونی حکومت بعث عراق، حضور نیروهای بین¬المللی و خلاء قدرت در شمال این کشور و همچنین تجربیات برآمده از یک دهه حکومت احزاب کردی آن محدوده دانست. بسیاری از کارگزاران نهادهای حکومت خودگردان، مهاجران کرد ساکن اروپا و امریکا هستند که طبعا رویکرد آن در گستره مدیریتی¬شان عمدتا بر لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی مبتنی است. این حکومت خودگردان دارای مجلس ناحیه¬ای و موجودیت سیاسی و فرهنگی ویژه¬ای است(برای نمونه در قانون¬اساسی کردستان مانند قانون اساسی عراق از صددرصد اعضای پارلمان،25درصد کرسی¬ها متعلق به زنان است).همچنین نویسنده این نکته را بیان می¬کند که پذیرفته¬شدن زبان¬کردی بعنوان زبان¬رسمی و اداری، وجود 5دانشگاه دولتی، مشارکت با حکومت مرکزی در امور ملی و در اختیار گرفتن چندین منصب وزارتی بهمراه تحولات صورت گرفته در کردستان عراق با علاقه و اشتیاق خاصی مورد توجه باشندگان دیگر نواحی کردنشین کشورهای پیرامونی است. زیرا نشان می¬دهد شهروندان یک کشور خاورمیانه¬ای نیز می¬توانند از حقوقی برابر جدای از تفاوت¬های فرهنگی برخوردار باشند. این موضوع سبب خواهد شد کردهای نواحی دیگر در آینده بر مطالبات ناحیه¬ای¬شان مصمم¬تر شوند. الگوی حکومت ناحیه¬ای کردستان(KRG) حداقل در چهار گستره عاطفی، سیاسی، منطقه¬ای و بین¬المللی و مناسبات ناحیه¬ای، توان تاثیرگذاری خود بر دیگر نواحی کردنشین را دارد.
نویسنده در ادامه به نواحی کردنشین ایران می¬رسد و تمرکز خود را به بررسی و مطالعه نواحی کردنشین سنی مذهب(غرب آذربایجان غربی و کردستان) که بیشتر خیزش¬ها و ناآرامی¬های ناحیه¬گرایانه کردنشین ایران منطبق بر این گستره¬ بوده، معطوف می¬کند و نشان می¬دهد که در مقایسه با کردهای ترکیه و عراق، گرایش-های مرکزگریزی کردها در ایران چندان قوی نبوده است
بستن http://www.modarair.com/news/1391-07-15-14-25-57/ناحیه-گرایی-در-ایران.html
مطالب مرتبطمطالب مرتبط:
بازديد کل : 498286     
تمام حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به سايت بنياد مدارا و تدبير مردم ایران ( تأسیس: سال 1384 ) می باشد.
نام شما:
ایمیل مقصد: